بازگشت

آسمان، تيره از ابر فتنه


آسمان زندگي شيعيان، تيره و تار است. دستاوردهاي سال ها تعقيب و گريز، دغدغه هاي فكري است: «چه كسي جانشين امام حسن مي شود؟» از سويي ديگر، ميلاد پنهان محمد مهدي، بر اين ابهام مي افزايد. بنابراين، با همه ي دشواري، عسكري (ع) ناگزير مي شود تا در برابر انسان هاي سرگردان، پنجره هاي اميد به رهايي را بگشايد.

مردي كه او را ابراهيم مي نامند، آمده است تا با امام خداحافظي كند. او تحت پيگرد است. بايد پنهان شود؛ گناهش ايمان به مذهب تشيع است. هنگامي كه وارد خانه ي امام يازدهم مي شود، كودكي نيكو صورت مي بيند. دلش آن چنان مي تپد كه گويا نگراني هايش را فراموش كرده است. كودك خجسته پي، بدون مقدمه لب به سخن مي گشايد:

-اي ابراهيم! نگريز. خداوند خجسته و والا، تو را از شر او در امان خواهد داشت.



[ صفحه 136]



ابراهيم حيرت مي كند. اين چه كودكي است كه دغدغه هاي درون و آنچه را كه در دلش مي گذرد، مي داند؟ امام حسن لبخند مي زند و مي فرمايد:

- او پسرم و جانشين پس از من است؛ اوست آن كه او را غيبتي طولاني است. پس از آن كه زمين از ستم لبريز شد، قامت برافرازد و به ظهور خويش، جهان از عدل و داد بياكند.

- سرورم! نامش چيست؟

- او همنام و هم لقب رسول خدا (ص) است. هيچ كس تا هنگام ظهور وي، روا نيست كه به نام بخواندش.اي ابراهيم! آنچه امروز ديدي و شنيدي، پنهان دار؛ مگر آن كه به شايستگان بازگويي.

ابراهيم فروتنانه مي گويد:

- درود آفريدگار بر شما و جانشينت باد.

ابراهيم، شادمان رهسپار مي شود. با اميد به زندگي مي نگرد.

اينك با چشم و دلش افق سبز پنهان در وراي درياهاي ظلمت را ديده است.

چند روزي بيش نمي گذرد كه عمرو بن عوف - كه او را تهديد كرده بود - به دستور خليفه كشته مي شود. [1] «و فرمان خدا روي حساب و برنامه ي دقيقي است.» [2] .

خطر همه جا را در برگرفته است. جعفر، چون انسان تب زده اي دست به هر كاري مي زند. امام از مادرش مي خواهد تا مهياي حج شود و نوه ي عزيزش را نيز با خويش ببرد. [3] .

امام به كرانه هاي دور دست مي نگرد. او مي داند كه كوچ نزديك است:

- در سال دويست و شصت، حرارتي را حس خواهم كرد كه مي هراسم به زندگي ام پايان دهد.



[ صفحه 137]



مادر به پسر نگاهي مي افكند. پسري كه هنوز سي بهار از عمرش نگذشته، اما رنج ها او را مردي سالخورده كرده اند. اشك ها چون ابرهاي باراني در چشمان مادر حلقه مي زنند. بي اختيار مي گريد. پسر با شكيبايي پيامبران مي گويد:

- مادر مويه مكن. فرمان خدا را مي بايد گردن نهاد.

و پسرش را مي طلبد. او را در دامان گرمش مي نشاند. مي بوسد و مي گويد:

- ستايش ويژه ي خداوندي است كه مرا از جهان نبرد، تا آن كه جانشينم را به من نماياند. كسي كه در منش و سرشت همانندترين مردم به پيامبر خداست. پروردگار او را در غيبتش حفظ مي كند و او را آشكار مي سازد؛ پس زمين را از داد لبريز مي كند، آن چنان كه از ستم پر شده است.

در فرجامين لحظه هاي وداع، عسكري (ع) به پسرش شمشيري مي دهد كه از نياكانش به ميراث برده است. شمشيري كه همه رنج هاي قيام بر ضد ستم و ستم پيشگان را با خويش دارد و آينه ي خشم شكست خوردگان و مستضعفان است.

بانوي نوبه اي با نوه اش به كارواني مي پيوندد كه ابا علي، محمد بن مطهر، به عنوان نماينده ي امام و مسؤول خدمت به آنان همراهي شان مي كند.

بادهاي سرد پاييزي، خبر از زمهرير زمستاني مي دهند. آسمان، ميدان گاه ابرهاي پاره پاره اي است كه همانند كشتي هاي شكست خورده جنگي در حال فرارند.



[ صفحه 138]



در كاروانسراها، حاجيان نفسي تازه مي كنند. آب و غذايي فراهم مي آورند. پرسش مهم آن ها، مقدار آب در اتراقگاه بعدي است. امنيت راه ها نيز فكرها را به خود مشغول كرده است. در خشكسالي، رهزنان بيشتر كاروان هاي حاجيان را غارت مي كنند. كارواني كه از سامرا رهسپار شده، به منطقه ي «قرعاء» مي رسد. اشتران بار مي افكنند.

شب، سخن از مراسم حج امسال است. عرب هاي بدوي و بيابان نشين، آنان را از تشنگي بيم مي دهند. در فصل باران، باران اندكي مي بارد. بركه هايي كوچك شكل مي گيرند؛ اما به زودي خشك مي شوند. سخن از يورش رهزنان نيز هست. مردم با نگاه هاي هراساني به يكديگر مي نگرند. علايم حيراني بر چهره شان نقش بسته است. كاروانسالاراني كه سفر در بيابان ها را تجربه كرده اند، از دشواري آن آگاهند و تشنگي در ريگستان و شنزار را كاملا درك مي كنند. حيرت چندان به درازا نمي كشد. گفت و گو به بازگشت مي انجامد. اشتران به سوي سرزمين هاي باز آمده، گردن مي كشند.

بانو به نوه اش مي نگرد. در چشمانش اراده اي پولادين و ايماني تا سر حد يقين نهفته است؛ خدا با آنان است و آن ها آهنگ ديدار خانه اش را دارند. [4] تعدادي از حاجيان به ايشان مي پيوندند؛ با اعتماد بر آفريدگاري كه آنان را از هراس در امان مي دارد.



[ صفحه 139]




پاورقي

[1] اثبات الوصية، ص 256.

[2] سوره احزاب / 38.

[3] منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، صافي، ص 428.

[4] اثبات الوصية، ص 256.