بازگشت

اتفاقي روشن در خانه جواد الائمه


نجمه زارع

درست مثل ستاره در يك شب مهتابي! چه درخشش زلالي!

زلال مي آيد و شفاف مي رود. رد مي شود؛ مثل گذر باد بهار در گيسوان شاخه ها!

ولي اين نسيم آسماني قصد توقف دارد؛ توقفي در لايه هاي باور زمين. اين عزيزترين و گرانبهاترين هديه خدا به جوادالائمه عليه السلام است.

فرشتگان از عالم بالا، به خاك بوسي قدوم نوزادي مي آيند كه بي كرانگي اش در اتصال به خانواده عصمت آشكار است. فوج فوج ملائكه؛ دسته دسته گل؛ باران باران، طراوت؛... اما مردم چه مي دانند چه اتفاقي در خانه جوادالائمه عليه السلام در حال وقوع است؟!

مردم همين قدر مي بينند و مي دانند كه امشب كودكي از آل علي عليه السلام به جهان پا مي گذارد. همين قدر مي فهمند كه پدر در گوشش اذان و اقامه خوانده است. همين اندازه درك مي كنند كه نامش علي عليه السلام است و لقبش هادي.

اما چه كسي شعف آسمانيان را لمس مي كند؟ چه كسي اشتياقي را كه در سينه امام نهم عليه السلام موج مي زند، درك مي كند؟!

چه كسي مي فهمد كه خدا بر زمين منّت نهاده و ارزشمندترين هديه هاي عالم امكان را به خاك ارزاني داشته است.