بازگشت

شادمان، اما دلواپس


شب صبح مي شود؛ در حالي كه موازنه هستي دگرگون شده است، در حالي كه تعديل جهان تغيير كرده است. چگونه تغيير نكند، وقتي امامي به عرصه زمين پا گذاشته است؟ چطور ثابت بماند، وقتي ميزان حلول كبريا در زمين دو چندان شده است.

پدر لبخند مي زند؛ امّا در پس اين تبسّم روشن، عالمي از دلواپسي و اندوه نهفته است. صداي خاموش پدر در تار و پود زمان رسوخ كرده است. مي پرسد از آفرينش كه آيا مردم دنيا، قدردان اين موهبت قدسي خواهند بود؟ آيا خليفه هاي وقت، مجال انتشار فضيلت هايش را در اهل زمين خواهند داد؟ آيا مردم، مجال بهره گيري از وجود لايزالش را دارا خواهند بود؟!