بازگشت

كشتي هدايت


نزهت بادي

توفان زدگان اقيانوس ناآرام دنيا آنچنان سردرگم امواج سهمگين عادات و تعلقات روزمره اند كه چشمانشان در جست وجوي نوري است كه آنها را به سوي ساحل امن، هدايت كند. در اين ظلمتكده دنيا، تولد نوري از انوار الهي، چشم همه گم شدگان را روشن مي كند؛ آن هم كسي كه هدايت بخشي و راهنمايي، آنقدر در او به كمال و تماميت رسيده است كه او را «هادي» گفته اند.

اي هادي امت! غرق شدگان وحشت زده در درياي بي ايماني، دست نياز به سوي تو دراز مي كنند و موطن امن خويش را در اين دهشتناكي عالم، در وجود تو مي يابند تا به امن ترين ساحل ها، پهلويشان دهي؛ چرا كه ذكر نام تو، ذكر همان پروردگاري است كه يادش، دل هاي بي قرار و ناآرام را نجات مي بخشد.

ما گرفتاران فرورفته در عمق درياي گناه، سكان وجودمان را به دستان هدايت گر تو مي سپاريم تا كشتي شكسته وجودمان را به كرانه ياد خدا سُكني دهي.

اين دست نياز ما و اين دست راهنماي تو!

«مدينه» آرام آرام مي شكفد در خويش؛ طفل، سرشار از عطري نافراموش، در دست هاي مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لب ها مي نشيند.

دقيقه هاي گذرنده مي ايستند تا شادي اين لحظات را زيرپوست شهر احساس كنند.

دهمين ستاره در جاده هاي نيمه شبان تاريخ، درخشيدن گرفته است.

دريچه تنهايي «سمانه» بسته شده تا كوچه ها و دريچه ها، روبه روي شادي اش دف زنان و كل كشان، خورشيد را ميهمانِ خانه اش كنند.