بازگشت

خورشيد دهم...


روزبه فروتن پي



خورشيد دهم، افق، مدينه، نور

آواي فرشتگان، دف و تنبور



امشب، دف ماه؛ در دو دست عشق

امشب، هستي؛ سياهْ مستِ عشق



امشب، هستي؛ ركوع خواهد كرد

خورشيد دهم طلوع خواهد كرد



جدّ گل نرگس است اين مولود

ياري ده مفلس است اين مولود



نور ازلي ست اين كه مي آيد

از نسل علي عليه السلام ست اين كه مي آيد



مي آيد تا امامِ جان باشد

هادي عليه السلام هدايت جهان باشد



مي آيد آسمان شود دين را

پرواز دهد تُرَنگِ آمين را



او در دل جهل، نور خواهد كاشت

شب از دل او هراس خواهد داشت



جهلي كه از آن جهان به زنجير است

در پرتو علم او زمين گير است



نوري ست كه ريشه كن كند ظلمت

مي آيد تا كفن كند ظلمت



حيران شده خاندانِ عباسي

انگشت به لب، كسانِ عباسي:



كاين نورِ شگفت، از كجا آمد؟!

انگار كه از دلِ خدا آمد



كم مانده از او تَلَف شود ظلمت!

قربانيِ نور و دف شود ظلمت!



پاييز دلِ خليفه شد ويران!

از جلوه اين بهارِ بي پايان



اين كيست كه نور مُطلقش يار است؟!

ياري بكنيد! ظلم، بر دار است!



گفتند؛ ولي نور؛ تلاطم كرد

ظلمت، سر و جانِ خويش را گم كرد



شب، باطل شد، دلِ جهان آمد

خورشيدِ دهم از آسمان آمد



او آمد و جانِ خانه روشن شد

چشمِ پدر و «سمانه» روشن شد.



«امشب، شبِ تهنيت، شبِ شادي»

امشب، شبِ ارتقاي آزادي