بازگشت

خبر از مرگ متوكل


ابو القاسم بغدادي از زرّافه نقل مي كند كه متوكل عباسي دستور داد حضرت امام هادي عليه السلام در روز تشريفاتي «يوم السلام» همراه با مردم شركت كند. وزيرش «فتح بن خاقان» مخالف اين تصميم بود، ولي متوكل ستمگر گفت: اين كار حتما بايد انجام گيرد!

سرانجام امام علي النقي عليه السلام مجبور شد با پاي پياده در راهپيمايي شركت كند، در حالي كه متوكل و وزيرش سوار اسب بودند. حضرت در گرماي سوزان عرق ريزان در حالي كه انگشتش مجروح شده بود، حركت مي كرد. زرّافه مي گويد: با اينكه شيعه نبودم، [بر حال او رقت كردم و] گفتم: از پسر عمويت متوكل غمگين و ناراحت نباش! امام هادي عليه السلام به آيه 65 سوره هود كه مي فرمايد: «تَمَتَّعُوا في دارِكُمْ ثَلاثَةَ اَيّامٍ ذلِكَ وَعَدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ» ؛ «[حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانه تان بهره مند گرديد. اين وعده اي است كه دروغ نخواهد بود.» اشاره كرده و آنگاه فرمود:

«من در پيشگاه الهي از ناقه حضرت صالح كم ارزش تر نيستم و شما تا سه روز در اين دنيا بگذرانيد، وعده خدا را حتمي خواهيد يافت.»

زرافه مي گويد: در همسايگي من معلم شيعه اي بود كه من گاهي با او شوخي مي كردم. به او گفتم: امام شما چنين مي گفت و مثل اينكه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنيدن سخنان من گفت: اگر امام هادي عليه السلام چنين سخناني فرموده باشد، متوكل تا سه روز ديگر مي ميرد و يا اينكه به قتل مي رسد. تو اگر اموالي در خانه او داري، احتياط كرده، آنها را بيرون ببر!

زرافه (كه حاجب متوكل بود) مي گويد: من از شنيدن سخنان او ناراحت شدم و حتي سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولي بعد، مقداري فكر كردم، ديدم سخنان نابه جا نگفته است، مناسب است احتياط كنم و اموال خود را از خانه متوكل بيرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضرري نمي كنم و اگر هم حقيقت نداشت، زحمت چنداني متحمل نشده ام. اموالم را بيرون بردم. روز سوم «منتصر» پسر متوكل به پدرش حمله كرد، او و كابينه او را به جهنم واصل نمود. [1] و من به بركت امام هادي عليه السلام جان سالم به در بردم و اموالم نيز سالم ماند. آن گاه خدمت امام هادي عليه السلام شرفياب شدم و به ولايت و امامت او اعتقاد پيدا كردم. [2] .


پاورقي

[1] سيد عبدالله شُبّر، جلاء العيون، ج 3، ص 122؛ الخرائج و الجرائح، راوندي، ج 1، ص 402، شماره 8.

[2] امالي الطوسي، ص 276، ح 67؛ امالي الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامين، كفعمي، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430.