بازگشت

سبط ابن الجوزي حنفي


(654 - 581 ه)

درباره ي مهاجرت امام هادي عليه السلام به «سامرا» مي نويسد:

قال علماء السير: «انما أشخصه المتوكل من مدينة رسول الله الي بغداد لأن المتوكل كان يبغض عليا و ذريته فبلغه مقام علي بالمدينة و ميل الناس اليه فخاف منه فدعي يحيي بن هرثمة و قال: إذهب الي المدينة و انظر في حاله و أشخصه الينا».

«علماي تاريخ نوشته اند: متوكل از دشمنان بزرگ علي عليه السلام و خاندان او بوده و چون به خلافت رسيد از بيم آن كه مبادا علي بن محمد الجواد در مدينه با حكومت او مخالفتي كند و مردم اطراف او را بگيرند. يحيي بن هرثمه را خواست و به او دستور داد به مدينه برو و از اوضاع مدينه و شخصيت علي بن محمد بررسي كن و او را نزد ما بياور».

«يحيي» مي گويد: پس به مدينه رفتم ديدم مردم مدينه اطراف آن حضرت را گرفته و فدائي او هستند، زيرا حضرت هادي عليه السلام به آنها زياد احسان مي كرد و آن حضرت ملازم مسجد رسول خداست، و توجه به دنيا ندارد و دائم در حال روزه و نماز و تربيت مسلمانان مي باشد. «يحيي» براي اين كه مقام و موقعيت امام را متزلزل كند، خدمت آن حضرت آمد و سوگند ياد كرد كه خليفه



[ صفحه 449]



نظر بدي به شما ندارد و ميل دارد كه شما را از نزديك ببيند و لذا بهتر است در خدمت شما به سامرا برويم.

«يحيي» مي گويد: سپس منزل او را تفتيش كردم و در آنجا جز قرآن و دعا و كتاب چيزي پيدا نكردم و از اين لحاظ در چشمم عظمتش بيشتر شد. به نزديكانش احسان نمودم. و آن حضرت را از مدينه حركت دادم و خودم شخصا عهده دار خدمت او بودم. «يحيي» مي گويد: چون به بغداد وارد شديم والي بغداد «اسحاق بن ابراهيم طاهري» بود ابتدا به ديدن او رفتم و چون او مرا ديد، گفت: اي يحيي! اين مرد (يعني حضرت هادي) فرزند رسول خداست، و متوكل را تو مي شناسي و عداوتش را با اين خانواده مي داني؟ پس اگر چيزي بگوئي كه متوكل به كشتن آن حضرت تحريك شود و او را به قتل برساند، پيغمبر در روز قيامت دشمن تو خواهد بود. «يحيي» گفت: قسم به خدا من بر چيزي از او كه مخالف ميل متوكل باشد، نديده ام و هر چه ديدم تمامش خوب بود. و بعد وارد سامرا شديم و ابتدا به ديدن «وصيف تركي» رفتم، چون مرا ديد، گفت: اي يحيي! به خدا قسم اگر موئي از بدن اين مرد كم شود، پيش من مسؤول تو خواهي بود؟! پس تعجب كردم از كلام وصيف تركي و اسحاق طاهري كه سفارش هر دو درباره ي حضرت هادي يكسان بود.

فلما دخلت علي المتوكل سألني عنه فأخبرته بحسن سيرته و سلامة طريقه و ورعه و زهادته و اني فتشت داره فلم أجد فيها غير المصاحب و كتب العلم فأكرمه المتوكل و أحسن جايزته و أجزل بره و أنزله معه «سر من رأي» [1] .

«پس به نزد متوكل رفتم و وضع او را از من پرسيد از حسن سيرت و سلامت طريقه اش و از ورع و تقوا و زهدش به متوكل خبر دادم و گفتم چون خانه او را بازرسي كردم جز قرآن و كتاب چيزي نيافتم، متوكل خوشحال شد و او را جايزه داد و در سامرا اسكان داد».



[ صفحه 450]



«سبط ابن جوي» مي نويسد:

«يحيي بن هرثمه» مي گويد در اين مدتي كه امام در «سامرا» بود، «متوكل» سخت مريض شد و نذر كرد اگر بهبودي يافت، صدقه بسياري دهد. چون شفا يافت، فقهاي سامرا را جمع كرد و از آنها پرسيد چه مبلغ بايد صدقه بدهم كه نذرم ادا شده باشد. علماي سامرا نتوانستند مشكل او را حل كنند ناگزير فرستاد خدمت حضرت هادي عليه السلام و مسأله را با وي در ميان گذاشت. حضرت فرمود: 82 دينار صدقه بده تا نذر تو انجام شده باشد، «متوكل» پرسيد اين جواب را از كجا أخذ كردي؟ امام فرمود: از قرآن، آنگاه آيه ي (لقد نصركم الله في مواطن كثيرة و يوم حنين) تلاوت نمود و فرمود: «موطن كثيرة» اينجاست كه پيغمبر 27 غزوه و 55 سريه جهاد كرد و آخرين غزوه ي پيامبر يوم حنين بوده و مجموع آنها 82 غزوه و سريه مي شود. «متوكل» دستور داد اموال بسياري در اختيار حضرت هادي گذاشتند و گفت: به اختيار خود اين اموال را صدقه بده [2] .


پاورقي

[1] تذكرة الخواص، ص 60 - 359.

[2] تذكرة الخواص، ص 360.