بازگشت

حافظ حسين كربلائي تبريزي


(م 944 ه)

درباره ي امام هادي عليه السلام مي گويد:

«ذكر امام الأنام و السيد الهمام، مبين الحلال و الحرام، غوث الوري، بدرالدجي، صاحب الجود و النعم و الأيادي، أبي الحسن علي بن محمد بن علي ابن موسي النقي الهادي عليهم الصلاة و السلام».

«وي امام دهم از ائمه ي اثني عشر است، كنيت شريفش ابوالحسن (رابع) است و لقب منيفش نقي و زكي و هادي و فقيه و امين و طيب..».

«كان الهادي أبوالحسن عليه السلام متعبدا فقيها اماما عالما كاملا عاملا، و لما كثرت السعاية في حقه عند المتوكل أشخصه المتوكل من المدينة الي بغداد ثم الي سر من رأي و اقره بها فقدمها و أقام بها عشرين سنة و تسعة أشهر الي أن توفي بها في أيام المعتز...»

«ابوالقاسم بن ابي القاسم بغدادي» روايت كرد از «زرافة» حاجب «متوكل» كه گفت: مردي شعبده باز از هند پيش متوكل آمده و به حقه بازي مشغول بود او در كار خود بسيار چيره و وارد بود و حقه بازي مثل او نديده بودند. متوكل به اينگونه چيزها علاقه عجيبي از خود نشان مي داد خواست كه امام علي نقي را در صحنه حاضر و خجل سازد، آن مرد را گفت كه: اگر وي را خجل گرداني. تو را هزار دينار



[ صفحه 461]



بدهم. پس آن شخص گفت تا نانهاي سبك پختند و بر خوان نهادند و حضرت امام علي نقي را حاضر كردند و آن مرد را نيز حاضر كردند و بر پس پشت حضرت بالشي نهاده بودند كه روي آن صورت شيري بود، و آن بازيگر بر ديگر جانب بالش نشست امام خواست نان برگيرد، آن مرد حركتي كرد كه نان از دسترس حضرت بپريد پس آن جماعت خنديدند، امام عليه السلام دست بر آن صورت شير زد كه بر بالش بود و فرمود: او را بگير. آن صورت از بالش بيرون جست و آن مرد را فرو برده باز در آن وساده غائب شد به طريقي كه بود آن قوم متحير شدند، پس آن حضرت برخاست تا بيرون آيد، متوكل اصرار بسيار كرد كه مي خواهم بنشيني و اين مرد را باز آري. گفت: به خداي كه بعد از اين وي را نبيني، دشمنان خداي را بر اولياء خدا مسلط مي كني؟! پس از نزديك وي بيرون آمد، ديگر آن مرد را نديدند، كرامت و خرق عادت وي زياده از آن است كه به تقرير و بيان گنجد.

«و ليختم بالصلاة علي محمد و آله أجمعين الطاهرين» [1] .


پاورقي

[1] روضات الجنان، ج 2، ص 385 - 383.