بازگشت

در سوگ امام هادي




لطف امام هادي و نور ولايتش

ما را اسير كرده به دام محبتش



گرديده ايم جمع به زير لواي او

افكنده ايم دست به دامان همتش



يا رب مباد لحظه اي از او شوم جدا

كن غوطه ور مرا به درياي رحمتش



زآن آتش كه جان تو چون شمع آب شد

دلها به خون نشست و جانها كباب شد



اي در ائمه هادي و وي چهارمين علي

با رفتن تو ركن هدايت خراب شد



با آنكه ديده از تو عدو فضل بي حساب

بر تو چرا از او ستم بي حساب شد؟





[ صفحه 521]





طي شد كتاب عمر تو و جمله درد بود

آن صفحه اي كه خاتمه ي اين كتاب شد



هر لحظه داد جام شهادت به تو قضا

پيوسته جانت از شرر غم كباب شد



گر چه شهادت تو شد از زهر جانگداز

كز آن دل تو خون و تن پاكت آب شد



روزي شدي شهيد كه از سوي خصم دون

دعوت تو را شبانه به بزم شراب شد