بازگشت

بي اختيار پياده شدن از اسب


محمد بن حسن اشتر علوي مي گويد: من و پدرم بر درب خانه ي متوكل بوديم و من در آن وقت كودك بودم و جماعتي از طالبين و عباسيان و آل جعفر حضور داشتند و ما ايستاده بوديم كه حضرت امام هادي عليه السلام وارد شد. تمامي مردم به احترام او پياده شدند تا اينكه آن حضرت داخل خانه شد.

پس بعضي از آن جماعت به بعضي ديگر گفتند: «چرا براي اين شخص پياده شويم، نه شرافتش از ما بيشتر است و نه سنش زيادتر است، به خدا سوگند كه براي او پياده نخواهيم شد.»

ابوهاشم جعفري گفت: «به خدا سوگند كه وقتي او را ببينيد براي او پياده خواهيد شد در حالي كه خوار باشيد.»

پس زماني نگذشت كه امام هادي عليه السلام تشريف آورد. وقتي نگاه آنها به آن حضرت افتاد همگي ناخودآگاه به احترام ايشان پياده شدند.



[ صفحه 490]



ابوهاشم به آنها گفت: «آيا شما نگفتيد كه ما براي او پياده نمي شويم، پس چه شد كه پياده شديد؟»

آنها گفتند: «به خدا سوگند كه نتوانستيم خودمان را نگه داريم و بي اختيار پياده شديم.» [1] .


پاورقي

[1] منتهي الآمال.