بازگشت

نفرين امام هادي بر متوكل ملعون


مي گويند: زماني متوكل لعين، فتح بن خاقان وزير خود را خواست كه او را اكرام نمايد و منزلت او را نزد خود بر ديگران ظاهر گرداند و در حقيقت هدفش نقص شأن و سبك شمردن ارزش امام هادي عليه السلام بود و اين امر را بهانه كرده بود، پس در روز بسيار گرمي با فتح بن خاقان سوار شد و حكم كرد كه جمعي از اميران و علما و سادات و اشراف و اعيان در ركاب ايشان پياده بروند و از جمله آنها امام نقي عليه السلام بود.

زراقه، پرده دار متوكل مي گويد: من در آن روز آن حضرت را مشاهده كردم كه پياده مي رفت و خستگي زيادي مي كشيد و عرق از بدن مباركش مي ريخت.

من نزديك رفتم و گفتم: «اي فرزند رسول خدا! شما چرا خود را خسته مي فرمائيد؟»

حضرت فرمود: «هدف آن لعين از اين كارها، سبك كردن من است و ليكن حرمت بدن من نزد خدا كمتر از ناقه ي صالح پيامبر نيست.»

به روايت ديگر فرمود: «يك ريزه ي ناخن من نزد حق تعالي از ناقه ي صالح و فرزندان او گرامي تر است.»

وقتي به خانه برگشتم، اين قصه را براي معلم فرزندان خود كه گمان مي كردم شيعه است



[ صفحه 493]



نقل كردم. او مرا سوگند داد كه: «تو مطمئن هستي كه اين سخن را از آن حضرت شنيدي؟!»

من سوگند ياد كردم كه شنيدم، پس گفت: «بدرستي كه متوكل سه روز ديگر هلاك مي شود، تو فكر كار خود بكن تا از جريان او آسيبي به تو نرسد.»

من گفتم: «از كجا فهميدي؟»

او گفت: «براي آنكه آن حضرت دروغ نمي گويد، حق تعالي در قصه ي قوم صالح فرموده است. «تمتعوا في داركم ثلاثة ايام» [1] و آنها بعد از پي كردن ناقه به سه روز هلاك شدند.»

من وقتي اين سخن را از او شنيدم با خود فكر كردم كه ممكن است كه اين سخن راست باشد، اگر احتياطي در امور خود بكنم به من ضرري نخواهد داشت.

پس اموال خود را پراكنده كردم و انتظار انقضاي سه روز را مي كشيدم. چون روز سوم شد، منتصر فرزند متوكل با جمعي از تركها و غلامان مخصوصش به مجلس آن لعين آمدند و او را پاره پاره كردند.

بعد از مشاهده ي اين حال، به امامت آن حضرت اعتقاد پيدا كردم و به خدمت ايشان رفتم و آنچه ميان من و آن معلم گذشته بود را عرض نمودم.

امام هادي عليه السلام فرمود: «معلم راست گفت، من در آن روز بر او نفرين كردم و حق تعالي دعاي مرا مستجاب گردانيد.» [2] .


پاورقي

[1] سوره ي هود آيه ي 65 «يعني: سه روز در خانه هايتان بهره مند گرديد.».

[2] مهج الدعوات.