بازگشت

سوگ خورشيد




جگرم از اثر زهر جفا مي سوزد

قلبم از آتش بيداد و بلا مي سوزد



شد خزان گلشن عمرم به بهار هستي

كه از اين حادثه كانون وفا مي سوزد



آتش ظلمت دژخيم مرا مي سوزاند

كس نپرسيد كه اين لاله چرا مي سوزد



متوكل ز ستم سوخت سراپايم را

او ندانست در اين شعله كه را مي سوزد



در حقيقت به جنان قلب علي و زهرا

از ستمكاري اين خصم خدا مي سوزد



ابر شب خيمه زد امشب به ديار خورشيد

شمع دين در ره حق گشت فدا مي سوزد



دهمين حجت حق لاله ي باغ احمد

نور چشمان تقي جان رضا مي سوزد



تو در اين تعزيه تنها نخوري غم ياسر

كاندر اين سوگ دل اهل ولا مي سوزد



محمود تاري ياسر