جمال هادي دين
چو بر سرير امامت نشست خسرو دين
فلك نهاد به درگاه او سر تمكين
بيا كه صبح هدايت دميد و شد تابان
در آسمان ولايت ستاره ي دهمين
ز نسل احمد مرسل ز دوده ي حيدر
ز نور فاطمه، طاووس باغ عليين
مهي دميد ز مهد سمانه در آفاق
كه آفتاب جمالش گرفت روي زمين
جمال هادي دين جلوه كرد در عالم
رسيد مژده كه آمد ز راه رهبر دين
مه سپهر فضيلت، محيط جود و كرم
شه سرير ولايت، چراغ شرع مبين
سرور سينه ي زهرا؛ سليل ختم رسل
نهال گلشن طاها و روضه ي ياسين
شد از فروغ رخش شام تار ما روشن
شد از حديث لبش كام تلخ ما شيرين
ز خاك سامره بگذر كه تا ختن بيني
ز خاك مشك فشانش برند نافه به چين
رخش طليعه ي آيات كبرياست بخوان
صفات ذات خدا را از آن خطوط جبين
شهي كه حكم ولايش ز بامداد ازل
نوشته كلك قضا بر صحيفه ي تكوين
[ صفحه 474]
مدار علم و ادب شد ز مقدش محكم
كتاب فضل و شرف شد به نام او تدوين
( رسا ) چو خواست كه دفتر به زيور آرايد
نمود نامه به نام مباركش ؛ تزيين
قاسم رسا
ديوان دكتر قاسم رسا / 246