بازگشت

خازن اسرار غيب




قطب دهم علي نقي راه دين گشاد

بر روي طالبان در علم اليقين گشاد



ادريس وار در پي تطهير نفس خويش

از لاي طبع چشمه ماء معين گشاد



تقديس از نقايص و اخلاط كون يافت

قادر به خلع تن شد و حصن حصين گشاد



سيار شد به شه ره بيداي معرفت

هر سو به روي دل، در خلد برين گشاد



تسبيح گفت همسر روحانيان عرش

آغوش شوق بر بغل حور عين گشاد



بر روي خشمگين قضا خال و خط نهاد

از جعد فتنه بار قدر، عقد و چين گشاد



پيش بلا هدف شد و از راه رو نمود

تير خصومتي كه فلك از كمين گشاد



شهباز همتش پي فرياد طالبان

از شاخ سدره بال به سوي زمين گشاد



قلب و لسانش خازن اسرار غيب بود

اقبال او طلسم شكست و دفين گشاد



هرگه ز زير چشم به بالا نگاه كرد

از سقف خانه تا فلك هفتمين گشاد



قولش به جز اوامر و احكام دين نبود

هرگاه لب گشاد كلام مبين گشاد



بر دست جعفر متوكل شهيد شد

باب الخلافتش ولد جانشين گشاد



نظيري نيشابوري

ديوان / 498