بازگشت

لاله زار




دل مايل شمامه ي عنبر نمي شود

تا همچو زلف يار معطر نمي شود





[ صفحه 475]





در پشت فوج حسن كند كاكلش خرام

سردار پيش جلوه ي لشكر نمي شود



تقديم سر به گردن او بين دگر مگوي

كز آفتاب صبح مؤخر نمي شود



ديدن به روي دوست مكرر ضرور شد

مصحف به يك مطالعه از بر نمي شود



ما را توقع نگه از هر دو چشم اوست

كار مراد ما به يك اختر نمي شود



حسن تو رفته رفته جهان را احاطه كرد

يك بار شكل ماه مدور نمي شود



ميزان چشمت از كشش سرمه عدل شد

بي كشمكش دو پله برابر نمي شود



بنگر به روي يار و ز غم ها نفس مزن

كايينه از نگاه مكدر نمي شود



بر زلف او مپيچ كه با شانه از چه ساخت

حسن سلوك، عيب دلاور نمي شود



پاكان عشق تن به تعلق چسان دهند

مريم به برگرفته ي شوهر نمي شود



هم خود گرفته دست سبكرو به بال خويش

پرواز رنگ از مدد پر نمي شود



افشان داغ چون دم طاووس گشته ام

داغم از اين كه غير مكرر نمي شود



جز دل كه از تعلق دنيا شود خفيف

كشتي سبك ز پنجه ي لنگر نمي شود





[ صفحه 476]





آن كس كه پي به تخت سليمان عقل برد

چون شانه سر، مقيد افسر نمي شود



كوچك دلان عشق ندارند زرق و برق

هرگز شرار، شعشه گستر نمي شود



صورت پرست از چه توقع ز بوي فيض

چشم از خيال مشك، معطر نمي شود



اين نغمه ي كه طوطي طغرا لقب سرود

هرگز به عندليب ميسر نمي شود



ليكن نخواهد از گل تحسين شنيد بود

تا مدح خوان شاه مطهر نمي شود



زينت فروز بارگه كبريا نقي

كاين هفت اخترش در افسر نمي شود



جايي كه صف كشيده شود فوج شوكتش

نه آسمان سياهي لشكر نمي شود



خورشيد و مه ز توسن رفعت پياده اند

روزي كه او سوار تكاور نمي شود



از شوق روشنايي چوگان عشق او

كز وي به كوي دل ستمي سر نمي شود



هر قطره زين محيط چو گردد به طبع خود

مايل به غير شكل مدور نمي شود



بنت العنب اگر نكند شرم دين او

هرگز ز شيشه در پي چادر نمي شود



آيد محاسبات جلالش چو در ميان

اوراق چرخ كاغذ دفتر نمي شود



آن را كه پايمردي لطف تو دست داد

بي دست و پاي عرصه ي محشر نمي شود





[ صفحه 477]





آنجا كه خطبه ي جبروتت شود بيان

جز ساق عرش پايه ي منبر نمي شود



مدح تو كم مباد كه گفتم ز يمن او

نظمي كه مثل آن متصور نمي شود



وحشي فتاده بس كه مضامين تازه اش

صد بار خوانده گشته و از بر نمي شود



گرديد اين قصيده مسمي به لاله زار

سيرش ز آب و رنگ مكرر نمي شود



تا از ربودن زر گل ها نسيم باغ

چو مزد باد دست توانگر نمي شود



نقد سخن به نام تو صورت پذير باد

كين زر مطيع سكه ي ديگر نمي شود



ملا طغراي مشهدي

منتخب الاشعار في مناقب الابرار 499 / 1