بازگشت

سبط نبي، علي نقي




حسنت به باد، آب رخ گلستان دهد

رفتار تو شكنجه به آب روان دهد



گل از زكات حسن تو دارد زري به دست

برگ و نوا، قد تو به سرو نوان دهد



سر رشته ي حيات دهي جان نمي برد

هركس كه سر به راه تو، اي دلستان دهد



تاوان هر دلي كه ز بيداد بشكند

چشم تو از نگاه دگربار جان دهد



خوارست با فروغ تو چندان كه مي رود

رونق به كار خويش مه آسمان دهد



خود را گرفته دور نداند كه آفتاب

پوشيده هاي خويش به او ساليان دهد



زان بوسه ها كه گيرد از آن لعل، جام مي

بخشي چه مي شود كه به ما هم از آن دهد



گل گل مگر ز حلقه شود سنبل خطش

راه نگه به آن رخ چون ارغوان دهد





[ صفحه 478]





از پرتو تو گوهر بحرين ديده ام

بس پيچ و تاب ها به سهيل يمان دهد



گر خود به داد من نرسي هست داوري

كاسان تميز نيك و بد بندگان دهد



سلطان خافقين كه از جود و معدلت

شرمندگي به حاتم و نوشيروان دهد



سبط نبي، علي نقي، هادي امم

آن كز جحيم، بندگي او امان دهد



شاه فلك نوال كه از همت بلند

ارزن گرش به هديه بري آسمان دهد



آهو ز آتش تب شيرست پشت گرم

آنجا كه از مهابت خود پاسبان دهد



پرسي اگر ز سهم كه شد قامتت كمان

گرودن ز دور لرزد و او را نشان دهد



با عدل او فسانه ي خواب گران اوست

رهزن چو گوش بر جرس كاروان دهد



آنجا كه بارگاه جلالش شود بلند

حكم قضا ز نه فلكش سايه بان دهد



شام و سحر ز مزرع سبز خود آسمان

از مهر و ماه، باج به آن آستان دهد



كشتي به خشك بندد اگر بحر بي كران

دستش عوض گهر دهد و بي كران دهد



جان مي دهد به بكر معاني ثناي تو

شرح فضايل تو، روان بر بيان دهد



تا مدفن شريف تو شد سر من رأي

خاكش مسرت دل و طبع جوان دهد



مجنون واديي كه ز تأثير مقدمت

هر خار خشك، رايحه ي ضميران دهد



تأثير تبريزي

ديوان محسن تأثير تبريزي / 77