بازگشت

امامت از نكته نظر شيعه و تصريح به امامت حضرت هادي


در كتب كلاميه اثبات شده كه امامت و اين منصب والا و مهم منصبي الهي، و امامت و خلافت تداوم نبوت است با همان برهان هايي كه براي اثبات نبوت ذكر گرديده است - عقلي و نقلي - امامت نيز اثبات مي شود.

و اكنون در مقام بيان اصل امامت نيستيم و اين مختصر گنجايش آن را ندارد. جهت تحقيق در اين مدعا مي بايست به كتاب هايي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه شود. در اينجا فقط به اين موضوع مي پردازيم كه امام اول به وسيله ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از جانب خداي تعالي تعيين شده و امامان بعد هر يك با معرفي و تصريح امام قبل تعيين شده اند و در اين جا به گونه اي مختصر اكتفا و چندين روايت را ذكر مي نمايم كه در آن نام مبارك امام علي النقي عليه السلام آمده است:

1 - مرحوم علامه مجلسي روايتي را از كتاب فضائل و كتاب الروضة نقل مي نمايد:

عبدالله بن ابي اوفي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت نموده كه حضرت فرمود:

«لما خلق الله ابراهيم الخليل عليه السلام كشف الله عن بصره فنظر الي جانب العرش فرآي نورا فقال: الهي و سيدي ما هذا النور؟ قال: يا ابراهيم هذا محمد صفيي فقال: الهي و سيدي أري الي جانبه نورا آخر؟ فقال: يا ابراهيم هذا علي ناصر ديني. فقال: الهي و سيدي أري الي جانبهما نورا ثالثا؟ قال: يا ابراهيم هذه فاطمة تلي أباها و بعلها فطمت محبيها من النار قال: الهي و سيدي أري نورين يليان الثلاثة الأنوار؟ قال: يا



[ صفحه 33]



ابراهيم هذا الحسن و الحسين يليان أباهما و جدهما و امهما».

«وقتي كه خداي تعالي ابراهيم خليل عليه السلام را خلق فرمود، پرده از مقابل چشم او برداشت و به كنار عرش نظر نمود، نوري را ديد عرض كرد: اي خداي من و سيد من! اين نور چيست؟ خداوند فرمود: اين محمد برگزيده ي من است. عرض كرد: اي خداي من و سيد من! در كنار او نوري مي بينم؟ فرمود: اي ابراهيم! اين علي ياري كننده ي دين من است. عرض كرد: در كنار آن دو نور، نور سومي را مي بينم؟ فرمود: اي ابراهيم! اين فاطمه است كه پيرو پدر و شوهرش و تالي تلو آنان مي باشد و دوستان او را از آتش دور ساخته ام. عرض كرد: اي خداي من و سيد من! در كنار اين سه نور دو نور ديگر مي بينم؟ فرمود: اي ابراهيم! آن دو حسن و حسين هستند كه پيرو پدر و جد و مادرشان هستند».

«فقال: الهي و سيدي أري تسعة أنوارا أحدقوا بالخمسة الانوار؟ فقال: يا ابراهيم! هؤلاء الائمة من ولدهم. فقال: الهي و سيدي فبمن يعرفون؟ فقال: يا ابراهيم اولهم علي بن الحسين و محمد ولد علي و جعفر ولد محمد و موسي ولد جعفر و علي ولد موسي و محمد ولد علي و علي ولد محمد و الحسن ولد علي و م ح م د ولد الحسن القائم المهدي».

«ابراهيم عرض كرد: اي خداي من و سيد من! نه نور را مي بينم كه اطراف اين پنج نور را احاطه كرده اند فرمود: اي ابراهيم اينان امامان و فرزندان آن پنج نورند. عرض كرد: نام آنان چيست؟ فرمود: اول ايشان علي پسر حسين (امام زين العابدين عليه السلام) پس از او محمد فرزند علي است (امام باقر عليه السلام) بعد از او جعفر فرزند محمد است پس از او موسي فرزند جعفر است بعد از وي علي فرزند موسي است پس از او محمد فرزند علي است بعد از او علي فرزند محمد است (امام علي النقي عليه السلام) بعد از او حسن فرزند علي است پس از او م ح م د فرزند حسن، قائم مهدي است».

«قال: الهي و سيدي أري عدة أنوار حولهم لا يحصي عدتهم الا أنت؟ قال: يا ابراهيم هؤلاء شيعتهم و محبوهم. قال: الهي و بما يعرفون شيعتهم



[ صفحه 34]



و محبيهم؟ قال: بصلاة الاحدي و الخمسين، و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم و القنوت قبل الركوع و سجدة الشكر و التختم باليمين».

«عرض كرد: اي خداي من و سيد من! اطراف آنان عده اي انوار مي بينم كه شماره آنها جز تو كسي نمي داند؟ فرمود: اي ابراهيم آنان شيعيان و دوستداران آنان هستند. عرض كرد: شيعيان و دوستان ايشان به چه شناخته مي شوند؟ فرمود: به خواندن پنجاه و يك ركعت نماز در شبانه روز و به بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم و قنوت قبل از ركوع و سجده شكر و انگشتري به دست راست نمودن».

«قال ابراهيم: اللهم اجعلني من شيعتهم و محبيهم. قال: قد جعلتك فانزل فيه (و ان من شيعته لابراهيم - اذ جاء ربه بقلب سليم). [1] .

«ابراهيم عرض كرد: بار خدايا مرا از شيعيان و دوستان آن چهارده نور قرار ده. فرمود: قرار دادم و آيه شريفه را درباره حضرت ابراهيم نازل نمود: و همانا از شيعه او ابراهيم است وقتي كه با قلب سليم به سوي پروردگارش آمد». [2] .

در آخر روايت حسب نقل مرحوم محدث نوري چنين آمده است: مفضل بن عمر گويد: براي ما روايت شده است: وقتي كه ابراهيم عليه السلام احساس نمود كه وفات مي كند اين خبر را براي يارانش نقل كرد و سپس به سجده رفت و در سجده قبض روح شد. [3] .

در پاورقي بحار نيز نوشته كه در فضائل و الروضة همين گونه است.

ولي در بحار آمده است: مفضل بن عمر گويد: اباحنيفه وقتي احساس كرد كه مرگ او رسيده اين خبر را براي اصحابش نقل كرد و به سجده رفت و در سجده قبض روح گرديد.

مرحوم محدث قمي رحمه الله فرموده: از عبارت محدث نوري استفاده مي شود كه نسخه بحار صحيح نيست، اباحنيفه كجا لياقت چنين سعادتي را داشت؟! [4] .



[ صفحه 35]



2 - روايت لوح كه نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام بود:

اين روايت را مرحوم علامه مجلسي رحمه الله در كتاب بحارالانوار از كتاب كمال الدين، عيون الاخبار، الاحتجاج، الاختصاص، الغيبة، الخصال و امالي الشيخ به طرق متعدد نقل نموده است. [5] .

سند آن در بعضي از طرق معتبر است و الفاظ آن به حسب طرق مختلف است كه ترجمه يكي از آنها را در اينجا ذكر مي نمايم:

ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه پدرم (امام باقر عليه السلام) به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: من به تو حاجتي دارم چه وقتي براي تو آسان است كه به تنهايي از تو سؤالي بنمايم؟ جابر عرض كرد: هر زماني كه خواستي پس پدرم با جابر خلوت نمود و به او فرمود: اي جابر! از آن لوحي كه در دست مادرم حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ديدي و از آنچه مادرم به تو فرمود كه در آن لوح نوشته شده به من خبر بده.

جابر عرض كرد: خدا را شاهد مي گيرم كه در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خدمت مادرت حضرت فاطمه عليهاالسلام شرفياب شدم تا ولادت امام حسين عليه السلام را تبريك بگويم، در دست مباركش لوحي سبز رنگ ديدم كه گمان بردم زمرد است. در آن لوح نوشته اي ديدم كه به رنگ سفيدي درخشان مانند نور آفتاب بود به مادرت عرض كردم: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم! پدرم و مادرم به قربانت! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوحي است كه خداوند به رسول خود هديه نموده است. اسم پدرم و شوهرم و دو پسرم و اسامي اوصياي از فرزندانم در آن نوشته شده است. پدرم آن را به من عطا فرمود تا با ديدن آن مسرور شوم.

جابر عرض كرد: مادرت آن لوح را به من داد. آن را خواندم و از روي آن نسخه برداري كردم. امام باقر عليه السلام فرمود: اي جابر! مي شود آن را به من نشان دهي؟ عرض كرد: آري.



[ صفحه 36]



پس پدرم با جابر به منزل وي رفت جابر صحيفه اي كه از پوست بود به پدرم نشان داد و عرض كرد: خدا را شاهد مي گيرم كه آن لوح را ديدم كه بر آن نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا كتاب من الله العزيز العليم لمحمد نوره و سفيره و حجابه و دليله، نزل به الروح الامين من عند رب العالمين.

به نام خداي بخشاينده مهربان

اين كتابي است از جانب خداي عزيز و دانا براي محمد نور او و نماينده او و دربان او و برهان او كه روح الامين آن را از نزد رب العالمين آورده است.

عظم يا محمد أسمائي و اشكر نعمائي و لا تجحد آلائي، اني أنا الله لا اله الا أنا قاصم الجبارين و مذل الظالمين و ديان الدين اني أنا الله لا اله الا أنا فمن رجا غير فضلي أو خاف غير عدلي عذبته عذابا لا اعذبه احدا من العالمين فاياي فاعبد و علي فتوكل.

اي محمد! اسماء مرا بزرگ بدار و در برابر نعمت هاي ظاهري و باطني من، مرا سپاس كن به درستي كه منم خدايي كه جز او خدايي نيست، درهم شكننده ستمگران و خوار كننده ظالمان، جزا دهنده روز جزا، همانا منم خدايي كه جز او خدايي نيست پس هر كه فضل غير مرا اميد داشته و از غير عدل من بترسد او را عذابي نمايم كه احدي از جهانيان را چنين عذابي ننموده ام پس تنها مرا عبادت كن و فقط بر من توكل نما.

اني لم ابعث نبيا فاكملت أيامه و انقضت مدته الا جعلت له وصيا و اني فضلتك علي الانبياء و فضلت وصيك علي الاوصياء و أكرمتك بشبليك بعده و بسبطيك حسن و حسين فجعلت حسنا معدن علمي بعد انقضاء مدة أبيه و جعلت حسينا خازن وحيي و أكرمته بالشهادة و ختمت له بالسعادة فهو أفضل من استشهد و أرفع الشهداء درجة جعلت كلمتي التامة معه و الحجة البالغة عنده.



[ صفحه 37]



من هيچ پيامبري را نفرستادم مگر اينكه بعد از پايان رسيدن عمر وي براي او وصي اي قرار دادم و همانا من تو را بر همه پيامبران فضيلت و برتري دادم و وصي تو را بر همه اوصيا برتري دادم و او را با دو پسرت و دو سبطت حسن و حسين گرامي داشتم پس حسن را بعد از پدرش معدن علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحي خود قرار دادم و او را با شهادت گرامي داشتم و سرانجام او را به سعادت مقرون نمودم پس برترين شهيدان است و مرتبه ي او از همه شهدا بالاتر است، برهان تام و تمام من و حجت رسايم با اوست.

بعترته اثيب و اعاقب أولهم علي سيدالعابدين و زين أولياء الماضين، و ابنه شبيه جده المحمود محمد الباقر لعلمي و المعدن لحكمي سيهلك المرتابون في جعفر الراد عليه كالراد علي حق القول مني لاكرمن مثوي جعفر و لا سرنه في أشياعه و أنصاره و أوليائه.

ميزان ثواب و عقاب من عترت او هستند كه نخستين آنان علي سيدالعابدين و زينت اولياي گذشته، بعد از وي پسرش شبيه جد ستوده اش محمد شكافنده ي علم و معدن حكم من است.

به زودي كساني كه در جعفر و امامت وي ترديد دارند به هلاكت مي رسند. كسي كه بر جعفر رد نمايد، بر من رد نموده است سخني است قطعي از من: مقام جعفر را بالا مي برم و او را در ارتباط با پيروانش و يارانش و دوستانش مسرور خواهم نمود.

انتجبت بعده موسي و انتجبت بعده فتنة عمياء حندس لان خيط فرضي لاينقطع و حجتي لا تخفي و ان اوليائي لا يشقون ألا و من جحد واحدا منهم فقد جهد نعمتي و من غير آية من كتابي فقد افتري علي.

بعد از جعفر موسي را برگزيدم و بعد از او فتنه ي گمراه كننده و تاريك برگزيده شده (اشاره است به فتنه واقفه) موسي را برگزيدم زيرا احكام من تعطيل نمي شود و برهان من پنهان نمي ماند، و دوستان من (مراد ائمه عليهم السلام هستند) زيان نمي بينند، آگاه باشيد هر



[ صفحه 38]



كه يكي از آنان را انكار نمايد همه نعمت هاي مرا انكار نموده است و هر كس يك آيه از كتابم را تغيير دهد بر من دروغ بسته است.

و ويل للمفترين الجاحدين عند انقضاء مدة عبدي موسي و حبيبي و خيرتي، ان المكذب بالثامن مكذب بكل أوليائي و علي وليي و ناصري و من أضع عليه أعباء النبوة و امنحه بالاضطلاع بها، يقتله عفريت متكبر، يدفن بالمدينة التي بناها العبد الصالح الي جنب شر خلقي.

واي بر كساني كه بعد از پايان عمر بنده ام موسي و حبيب و برگزيده ام دروغ مي بندند و منكر مي شوند (مراد كساني هستند كه از پذيرفتن امامت امام رضا عليه السلام سر باز زدند) همانا كسي كه انكار نمايد امام هشتم را همه ي امامان را انكار نموده است، علي (بن موسي) ولي و ياور من است و كسي است كه بار ادامه نبوت را به او واگذار مي نمايم و قدرت و نيروي آن را به او عطا مي نمايم، عفريتي سركش او را به قتل مي رساند در شهري كه بنده ي صالح (ذوالقرنين) آن را بنا نموده است در كنار شرورترين خلقم دفن مي شود.

حق القول مني لا قرن عينه بمحمد ابنه و خليفته من بعده فهو وارث علمي و معدن حكمي و موضع سري و حجتي علي خلقي، جعلت الجنة مثواه و شفعته في سبعين ألفا من أهل بيته كلهم قد استوجبوا النار.

سخني است استوار از من: ديده ي او را (علي بن موسي) به محمد پسرش و خليفه بعد از او روشن مي نمايم پس محمد (امام جواد عليه السلام) وارث علم من و معدن حكم من و موضع سر من و حجتم بر خلقم مي باشد، جايگاه او را بهشت قرار دادم، و شفاعت وي را درباره ي هفتاد هزار نفر از اهل بيتش كه همه مستحق آتش هستند مي پذيرم.

و اختم بالسعادة لابنه علي وليي و ناصري و الشاهد في خلقي و أميني علي وحيي، اخرج منه الداعي الي سبيلي و الخازن لعلمي الحسن.

سرانجام پسرش علي (النقي) وليم و ناصرم و گواه بر خلقم و امينم بر وحيم را به



[ صفحه 39]



سعادت ختم مي نمايم و از صلب او بيرون مي آورم حسن (عسكري) را كه به راه من دعوت مي نمايد و خزانه دارعلم من مي باشد.

ثم اكمل ذلك بابنه رحمة للعالمين عليه كمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب سيذل أوليائي في زمانه و يتهادون رؤوسهم كما تتمادي رؤوس الترك و الديلم فيقتلون و يحرقون و يكونون خائفين مرعوبين و جلين تصبغ الارض بدمائهم و يفشو الويل و الرنين في نسائهم.

سپس به اكمال مي رسانم منصب امامت را به پسرش كه رحمت براي جهانيان است داراي كمال موسي و بها و زيبايي عيسي و صبر ايوب است (مراد حضرت مهدي عليه السلام است) در زمان (غيبت او) دوستانم خوار مي شوند سرهاي آنان را به هديه مي برند مانند سرهاي ترك و ديلم پس كشته مي شوند و آنان را مي سوزانند در حال خوف و ترس به سر مي برند، زمين از خون ايشان رنگين مي شود و صداي ناله و فرياد از زنان آنها آشكارا به گوش مي رسد.

اولئك أوليائي حقا بهم أدفع كل فتنة عمياء حندس و بهم أكشف الزلازل و أدفع الآصار و الاغلال، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون.

آنان دوستان واقعي من هستند به بركت ايشان (ظاهرا مراد چهارده معصوم عليهم السلام هستند) هر فتنه سخت و تاريك را دفع مي نمايم و به بركت آنان زلزله ها را برطرف مي نمايم و از گرفتاري ها جلوگيري مي كنم. آنان كساني هستند كه مورد درود و رحمت پروردگارشان هستند و آنان هدايت يافتگان هستند.

در آخر روايت آمده است: عبدالرحمان بن سالم گفته: ابوبصير گفت اگر در مدت زندگانيت جز اين حديث را نشنيده باشي تو را همين بس است پس آن را به غير اهلش نگو. [6] .



[ صفحه 40]



روايات به اين مضمون كه به امامت همه ائمه عليهم السلام تصريح شده فراوان است به جلد 36 بحارالانوار مراجعه شود.

3 - امام جواد عليه السلام به امامت حضرت علي النقي عليه السلام تصريح نموده است:

صقر بن ابي دلف مي گويد: از ابوجعفر محمد بن علي الرضا عليهماالسلام شنيدم مي فرمود:

«ان الامام بعدي ابني علي، أمره أمري و قوله قولي و طاعته طاعتي و الامامة بعدي في ابنه الحسن». [7] .

«همانا امام بعد از من پسرم علي است امر او امر من، سخن او سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است، امامت بعد از وي براي پسرش حسن است».

4 - اسماعيل بن مهران گويد: در سفر اول كه امام جواد عليه السلام از مدينه بيرون رفت، به او عرض كردم: فدايت شوم! من در اين سفر بر تو مي ترسم اگر براي شما پيش آمدي كرد امام بعد از شما كيست؟ حضرت تبسم كنان به من روي نمود و فرمود: آنچه تو خيال مي كني در اين سال نيست.

وقتي كه معتصم عباسي لعنة الله عليه حضرت را به بغداد طلبيد خدمت آن حضرت شرفياب شدم و عرض كردم: فدايت شوم! شما داريد از اينجا مي رويد، امام بعد از شما كيست؟ حضرت گريه نمود به حدي كه محاسن شريفش تر شد آن گاه به من توجهي نمود و فرمود: آري در اين سفر جا دارد كه بر من احساس ترس شود «الامر بعدي الي ابني علي». [8] .

كار (امامت) بعد از من مربوط به پسرم علي (النقي) است.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 36، ص 213 و 214.

[2] صافات / 83 و 84.

[3] مستدرك الوسائل، ج 3، ص 288.

[4] سفينة البحار، واژه ي «شيع».

[5] بحارالانوار، ج 36 ص 193 - 203.

[6] بحارالانوار، ج 36، ص 195 - 197.

[7] بحارالانوار، ج 50، ص 118، ح 1.

[8] همان، ح 2.