بازگشت

خواست قدرت خود را به رخ امام بكشد


و نيز آن مرحوم از كتاب ثاقب المناقب و كتاب الخرائج نقل نموده كه متوكل به لشكر خود كه نود هزار ترك و ساكن سامرا بودند دستور داد كه هر يك توبره اسب خود را از خاك سرخ پر نمايند و در ميان بياباني كه آنجا بود بريزند وقتي كه اين كار را انجام دادند خاك هاي روي هم انباشته مانند كوهي بزرگ شد و به آن «تل المخالي» يعني پشته توبره ها مي گفتند.

روزي متوكل لعنة الله عليه بالاي آن رفت و امام هادي عليه السلام را احضار نمود و گفت: تو را دعوت كرده ام تا لشكريان مرا بنگري. سپس به لشكرش دستور داد تا با آراستگي تمام غرق در اسلحه آنجا حاضر شوند و غرضش اين بود كه دل هر كس را كه خيال عرض اندامي مقابل وي داشته باشد بشكند كه هيچ كس چنين خيالي را در سر نپروراند. ترس متوكل از امام علي النقي عليه السلام بود كه به كسي از بستگانش دستور دهد تا



[ صفحه 78]



عليه خليفه شورش نمايد.

حضرت به او فرمود: مي خواهي من هم لشكر خود را به تو نشان دهم؟ گفت: آري. پس حضرت خدا را خواند ناگهان ميان آسمان و زمين از مشرق تا مغرب پر از ملائكه اي شد كه غرق در سلاح بودند. متوكل لعنة الله عليه از ديدن آنها بيهوش گرديد، وقتي به هوش آمد حضرت به او فرمود: ما در امور مادي دنيا با شما كاري نداريم ما به امور آخرت مشغوليم از آنچه گمان مي كني كه من نسبت به تو انجام دهم بر تو باكي نيست. [1] .


پاورقي

[1] مدينة المعاجز، ج 7، ص 484 و 485.