بازگشت

سبب كشتن او چه بود؟


علت كشته شدن متوكل لعنة الله عليه در واقع نفرين امام هادي عليه السلام بود. مرحوم علامه



[ صفحه 85]



مجلسي از كتاب مجمع الدعوات با ذكر سند از أبي روح نسائي نقل مي نمايد: امام هادي عليه السلام متوكل را نفرين نمود، بعد از آنكه خدا را حمد و ثنا نمود عرض كرد: «اللهم اني و فلانا عبدان من عبيدك».

مرحوم سيد بن طاوس اين دعا را به سندي ديگر نيز نقل نموده است مي گويد: روايت شده از زرافه حاجب متوكل كه شيعي مذهب بوده كه او گفته: فتح بن خاقان نزد متوكل داراي مقامي بزرگ بود از نزديك ترين افراد به متوكل بود هيچ كس حتي فرزندان و خويشانش نزد او مقام و منزلت فتح بن خاقان را نداشت، درصدد برآمد تا مقام فتح بن خاقان را براي عموم ابراز نمايد، روي همين جهت همه اشراف اهل مملكت را جمع نمود، خويشان و بستگان و وزيران و رؤسا و سرداران ارتش و ارتشيان و معنونين مردم، همه را دعوت كرد و دستور داد با شوكت و جبروت و زينت كرده پياده حركت كنند و غير از او و فتح بن خاقان كسي سوار نباشد، آن روز، از روزهاي بسيار گرم تابستان بود. از كساني كه در آن روز از منزل بيرون آورد امام علي النقي عليه السلام بود كه در اثر ازدحام و گرما سخت به زحمت و مشقت افتاد.

زرافه مي گويد: خدمت حضرت رفتم و عرض كردم: اي سيد من! بر من ناگوار است كه از اين طغيانگران اين همه به زحمت و مشقت افتاديد. دست آن حضرت را گرفتم به من تكيه داد و فرمود: اي زرافه ناقه صالح نزد خدا از من گرامي تر و ارزشش نزد خداوند بيشتر نبود.

زرافه گويد: پيوسته با حضرت گفتگو مي كردم و از او بهره مند مي شدم تا گاهي كه متوكل پياده شد و دستور داد مردم برگردند. مركب هاي مردم را آوردند و سوار شده، به منزل هاي خود رفتند. استري را آوردم امام هادي عليه السلام بر آن سوار گرديد و من بر مركب خود سوار شدم تا خانه ي حضرت همراه وي رفتم حضرت پياده شد و من با او خداحافظي كردم و به خانه ام برگشتم.

يك مردي از اهل دانش و فضل كه مذهب تشيع را داشت در منزلم مربي فرزندانم بود روشم اين بود كه با هم سر يك سفره غذا مي خورديم آن روز هم با هم سر سفره ي



[ صفحه 86]



غذا نشستيم جريان آن روز متوكل را به ميان آورديم، من آنچه را از امام علي النقي عليه السلام ديده و شنيده بودم به آن مرد گفتم، وقتي كه به او گفتم حضرت فرموده: ارزش ناقه ي صالح نزد خدا از من بيشتر نيست، آن مرد داشت غذا مي خورد دست از غذا خوردن برداشت و گفت: تو را به خدا اين را از حضرت شنيدي؟ گفتم: آري به خدا سوگند از امام عليه السلام شنيدم اين را فرمود.

به من گفت: بدان كه متوكل بيش از سه روز زنده نخواهد ماند و بعد از آن به هلاكت مي رسد، كارهايت را جمع و جور كن و طريق نجات خود و اموالت را در پيش گير نكند غافل شوي و پيش آمدي برايت شود كه جبران نداشته باشد.

به او گفتم: اين را از كجا به دست آوردي؟ گفت: مگر نه اين است كه امام هادي عليه السلام اشاره به قصه ناقه ي صالح نمود مگر قرآن نخوانده اي آنجا كه مي فرمايد: (تمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب) [1] سه روز در خانه تان خوش بگذرانيد اين بيمي است كه تكذيب نمي شود؛ ممكن نيست كه سخن امام عليه السلام، بيهوده باشد.

زرافه مي گويد: به خدا سوگند سه روز نگذشته بود كه منتصر با بغا و وصيف و جمعي از ترك ها به متوكل حمله آوردند و او و فتح بن خاقان را پاره پاره كردند كه از يكديگر تشخيص داده نمي شدند، و خداوند نعمت و سلطنت وي را نابود نمود.

پس از جريان كشته شدن متوكل و فتح بن خاقان امام علي النقي عليه السلام را ملاقات كردم و جريان خود با مربي فرزندانم را خدمت حضرت عرض نمودم، فرمود: مربي فرزندانت راست گفته است، وقتي كه به زحمت و مشقت افتادم به گنجي كه از پدرانم به من ارث رسيده و از همه دژها و سلاح ها و سپرها محكم تر است مراجعه كردم و آن نفرين ستم ديده بر ستمكار است او را با آه و دعا نفرين كردم خدا او را به هلاكت رساند.

عرض كردم: اي سيد من! اگر صلاح مي داني آن را به من تعليم فرما پس آن دعا را به من ياد داد. [2] .



[ صفحه 87]



نويسنده: كساني كه مي خواهند از آن دعا بهره مند گردند به كتاب مهج الدعوات مراجعه نمايند.

مرحوم محدث قمي سبب قتل را از دميري چنين نقل كرده است:

متوكل لعنة الله عليه با اميرالمؤمنين عليه السلام دشمن بود و از حضرت عيبجويي و او را تنقيص مي نمود، روزي به حسب عادت ميشوم خود نام حضرت را برد و به آن جناب جسارت نمود، منتصر فرزند او در آن مجلس حاضر بود وقتي آن جسارت را شنيد رنگش دگرگون گرديد و در غضب رفت، متوكل به منتصر ناسزا گفت و اين بيت را انشاد نمود:



غضب الفتي لابن عمه++

رأس الفتي في حر امه



منتصر درصدد قتل او برآمد. [3] .

جريان و نحوه كشتن متوكل را بعدا ذكر مي نمايم.

صاحب كتاب ستارگان درخشان علت قتل متوكل لعنة الله عليه را از شيخ طوسي چنين نقل نموده است:

ابومفضل شيباني گفته: يك روز منتصر از پدرش متوكل شنيد كه به حضرت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام دشنام و ناسزا مي گفت. منتصر اين موضوع را براي يكي از علما نقل كرد و از او براي كشتن متوكل اجازه و فتوا خواست.

آن شخص عالم در جوابش گفت: قتل متوكل براي اينكه به حضرت زهرا عليهاالسلام ناسزا گفته واجب شده است ولي كسي كه پدر خود را بكشد عمر طولاني نخواهد كرد!!

منتصر گفت: اگر كشتن پدرم متوكل اطاعت و فرمان برداري خداي توانا باشد من باكي ندارم كه عمرم طولاني نباشد. [4] .

و از كلام طبري سني صاحب تاريخ استفاده مي شود كه علت كشتن متوكل، امور مادي و سياسي و اختلاف درباريان بوده است به تاريخ طبري حوادث سال 247 مراجعه شود من متعرض سخن او نمي شوم براي جهتي كه ذكر آن را اكنون لازم نمي دانم.



[ صفحه 88]




پاورقي

[1] هود / 65.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 192 - 194.

[3] تتمة المنتهي، ص 322، با تصرف در عبارات.

[4] ستارگان درخشان، ج 12، ص 103 و 104.