بازگشت

مقدمات قتل متوكل كه موجب عبرت است


مرحوم قزويني از كتاب مروج الذهب نقل مي نمايد از بحتري كه روزي ما همنشينان متوكل نزد وي جمع بوديم سخن از شمشيرها به ميان آمد يكي از حاضران به متوكل گفت: شمشيري نزد يكي از اهالي بصره است كه آن را از هند آورده اند مانند ندارد و نظير آن ديده نشده است.

متوكل دستور داد نامه اي به والي بصره بنويسند كه آن شمشير را بيابد و به هر قيمتي شده بخرد. نامه را به پست چي داده و او را به بصره فرستادند.

والي بصره نوشت كه آن شمشير را مردي از اهالي يمن خريده و به يمن برده، متوكل دستور داد كه كسي به يمن برود و شمشير را پيدا كند و آن را خريداري نمايد نامه اي نيز در اين باره نوشت.

بحتري گويد: بعد از مدتي ما نزد متوكل بوديم كه عبيدالله بن خاقان وارد گرديد و شمشير را آورد و گفت به ده هزار دينار از صاحبش خريده ام متوكل خوشحال گرديد. خدا را حمد كرد كه به آساني به آن دست يافته، شمشير را از غلافش بيرون كشيد و آن را پسنديد.

روز بعد به فتح بن خاقان گفت: غلامي را به من معرفي كن كه از لحاظ دلاوري و شجاعت مورد اطمينان باشد تا اين شمشير را به او تحويل دهم كه پيوسته بالاي سر من ايستاده و از من محافظت نمايد. سخن متوكل تمام نشده بود كه باغر ترك وارد گرديد فتح بن خاقان گفت: از شجاعت باغر براي من تعريف كرده اند و او صلاحيت اين كار را دارد.

متوكل او را طلبيد و شمشير را به او داد و دستور داد كه همه وقت نزد او باشد و از وي محافظت نمايد و دستور داد تا درجه او را بالا برند و حقوقش را زياد نمايند.

بحتري مي گويد: به خدا سوگند آن شمشير از نيام بيرون كشيده نشد مگر آن شبي كه باغر با آن متوكل را به قتل رساند. [1] .



[ صفحه 89]




پاورقي

[1] الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 55 و 56.