بازگشت

از مردن سرداري از لشكريان پيش از مرگش خبر داد


احمد بن يحيي اودي مي گويد: براي خواندن نماز ظهر به مسجد جامع رفتم وقتي كه نماز گزاردم ديدم حرب بن حسن طحان و گروهي از اصحاب ما (كه حسن بن سماعه در ميان آنان بود) نشسته اند نزد آنان رفتم. سلام كردم و نشستم. جريان حسن بن علي (يا حسين بن علي عليهماالسلام) را به ميان آوردند كه بر او چه گذشت پس از آن داستان زيد بن علي را يادآور شدند.

در بين ما مردي بود غريب كه با او آشنايي نداشتيم گفت: اي قوم در سامرا نزد ما مردي است علوي از اهل مدينه، كه يا ساحر است يا كاهن و از اين دو قسم بيرون نيست. حسن بن سماعه گفت: نام و نشانش چيست؟ گفت: علي بن محمد بن رضا.



[ صفحه 112]



جمع حاضر به آن مرد گفتند: از كجا روشن شد كه او يا ساحر است يا كاهن؟ گفت: او در سامرا همسايه ماست هر روز عصر با او درب منزلش مي نشينيم روزي نشسته بوديم كه يكي از سرداران ارتش از آنجا عبور كرد جمع كثيري از رؤساي ارتش و جنگجويان و پيش خدمتان با او بودند لباس فاخري پوشيده بود.

وقتي كه علي بن محمد عليهماالسلام او را ديد برخاست و به او سلام داد و به او احترام به جا آورد هنگامي كه از آنجا رفت فرمود: از وضعي كه دارد شادمان است ولي فردا پيش از نماز دفن مي شود.

ما از گفتار وي تعجب كرديم و از نزد او برخاستيم و گفتيم: اين كه گفت خبر از غيب است! پس سه نفر با هم تعهد كرديم كه اگر آنچه گفت به وقوع نپيوست او را بكشيم و از او راحت شويم روز بعد در منزلم نماز صبح را خوانده بودم كه صداي ناله و گريه شنيدم درب منزل آمدم ديدم جمعيت فراواني از ارتشيان و ديگران جمع اند و مي گويند فلان سردار ديشب مست شد و از جايي به جايي مي رفت زمين خورد و گردنش شكست.

گفتم: اشهد ان لا اله الا الله، از منزل بيرون آمدم و به جنازه او حاضر شدم ديدم همان مردي است كه علي بن محمد خبر مرگ او را داده بود، ماندم تا دفن شد و برگشتم و همه از اين حال تعجب كرديم. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 186 و 187، ح 64.