بازگشت

خبر دادن از ما في الضمير علي بن يقطين اهوازي


مرحوم علامه بحراني و علامه مجلسي از كتاب عتيق غروي نقل مي نمايند از علي بن يقطين بن موسي اهوازي كه من پيرو مذهب معتزله بودم و از وضع و حالات علي بن محمد (امام علي النقي عليه السلام) به من خبرهايي رسيده بود كه نمي پذيرفتم و مسخره



[ صفحه 116]



مي كردم تا روزگار مرا براي ديدار با سلطان به سامرا كشاند. روزي كه وارد سامرا شدم بنا بود فرداي آن روز سلطان به ميدان عمومي بيايد و همه ي مردم به آنجا بيايند. روز بعد مردم در حالي كه لباس هاي نرم و نازك پوشيده بودند و بادبزن در دست داشتند بيرون آمدند ولي ديدم امام هادي عليه السلام لباس زمستاني پوشيده و با وسايل و ابزار زمستاني بر مركب سوار است و مي گفت: (ألا ان موعدهم الصبح أليس الصبح بقريب) [1] آگاه باشيد كه وعده گاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست.

وقتي كه مردم به ميان بيابان آمدند ابري نمودار گرديد و باران به شدت باريد مركب هاي سواري پايشان تا زانو به گل فرورفت و آلوده شدند و با وضع زشتي برگشتند ولي امام هادي عليه السلام با وضعي زيبا و جالب برگشت و از گل و لاي به او چيزي اصابت نكرد.

من پيش خود گفتم: اگر خدا او را از اوامر پنهاني آگاه ساخته پس او امام است و من پيش خود گذراندم كه از وي بپرسم كه عرق جنب از حرام چه حكمي دارد و گفتم: اگر آن پارچه اي كه بر سر دارد برداشت و روي قربوس زين گذاشت او امام است.

ديدم حضرت زير سايباني تشريف برد و آن پارچه را از سر مبارك برداشت بر كوهه ي زين گذاشت سه بار اين كار را انجام داد پس به من توجهي نمود و فرمود: اگر عرق جنب از حلال باشد نماز در پيراهن جايز است و اگر از حرام باشد جايز نيست، من با ديدن اين كرامت او را تصديق نمودم و قائل به فضل او شدم و ملازم او گرديدم. [2] .


پاورقي

[1] هود / 81.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 187 و 188، ح 65؛ مدينة المعاجز، ج 7، ص 496 - 498.