بازگشت

اسحاق جلاب (گوسفند فروش) را در يك چشم به هم زدن از سامرا به بغداد رساند


اسحاق جلاب (جلاب به كسي مي گويند كه گوسفند مي خرد و مي فروشد) گويد: گوسفندان فراواني را براي امام هادي عليه السلام خريداري نمودم. پس حضرت مرا خواست و از اصطبل خانه اش مرا به مكاني وسيع برده كه از پيش با آنجا آشنايي نداشتم به من دستور داد كه آن گوسفندان را از هم جدا نمايم و براي كساني كه امر فرموده بود بفرستم براي فرزندش ابوجعفر (سيد محمد) و براي مادرش. پس از حضرت اجازه خواستم كه به بغداد نزد پدرم برگردم و اين در روز هشتم ذيحجه بود حضرت به من نوشت فردا نزد ما بمان بعد برو آنجا ماندم روز عرفه نهم ذيحجه و شب دهم خدمت حضرت ماندم وقت سحر نزد من تشريف آورد و فرمود: اي اسحاق برخيز، برخاستم پس چشمم را باز كردم ديدم درب منزل خود در بغداد هستم، پس نزد پدرم رفتم و عده اي از دوستان نزد او بودند به آنها گفتم: عرفه (روز نهم ذيحجه) را در سامرا بودم و روز عيد (دهم ذيحجه) در بغداد هستم. [1] .



[ صفحه 128]




پاورقي

[1] اصول كافي، ج 1، ص 498 و 499، ح 3.