بازگشت

از آنچه در ذهن شاهويه بن عبدالله آمده بود خبر داد


از همان كتاب از شاهويه بن عبدالله جلاب نقل نموده كه گفت: از امام رضا عليه السلام در ارتباط با امامت امام محمدتقي عليه السلام خبري به من رسيده بود وقتي كه امام جواد عليه السلام به شهادت رسيد مضطرب شدم و متحير ماندم و كاري از دستم برنمي آمد، و ترس داشتم كه جريان را به علي بن محمد عليهماالسلام بنويسم پس نامه اي به حضرت نوشتم و از او تقاضاي دعا كردم كه از خداوند بخواهد گرفتاري كه از جانب سلطان براي ما پيش آمده و غلامان ما را دستگير كرده بود، رفع گردد.



[ صفحه 140]



در جواب مرقوم فرموده بود: دعا كردم و غلامان به تو برگردانده شد. و در آخر نامه نوشته بود: مي خواستي از امام بعد از امام محمدتقي عليه السلام بپرسي و از اين جهت مضطرب بودي: (و ما كان الله ليضل قوما بعد اذ هداهم حتي يتبين لهم ما يتقون) [1] اين گونه نيست كه خدا گروهي را بعد از آنكه هدايتشان نمود گمراه نمايد مگر اينكه براي آنان چيزهايي را كه از آن مي ترسند بيان نمايد.

امام تو بعد از من پسرم ابومحمد (امام حسن عسكري عليه السلام) است آنچه مردم به آن نياز دارند نزد او يافت مي شود تقديم و تأخير به اراده خدا بستگي دارد.

(ما ننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها) [2] هيچ آيه اي را نسخ يا محو نكنيم مگر بهتر از آن يا مانند آن را مي آوريم.

چيزي را در نامه نوشتم كه براي شخص خردمند كافي است. [3] .

اشاره به اين دارد وقتي كه حضرت نوشت: امام بعد از من پسرم ابومحمد عليه السلام است شخص دانا مي فهمد كه امام فعلي خود حضرت است.


پاورقي

[1] توبه / 115.

[2] بقره / 106.

[3] همان، ص 502 و 503.