بازگشت

ابراهيم بن عقبه


شيخ طوسي و برقي وي را از اصحاب امام هادي عليه السلام به شمار آورده اند. [1] .



[ صفحه 158]



چند حديث از احاديثي كه از حضرت روايت نموده ذكر مي نمايم:

حديث اول

مرحوم كشي در بخش واقفه از ابراهيم بن عقبه نقل نموده كه به امام هادي عليه السلام نوشتم: فدايت گردم شما اين واقفيه را مي شناسيد، در نماز آنان را نفرين نمايم؟

قال عليه السلام: «نعم اقنت عليهم في الصلاة». [2] .

حضرت فرمود: «آري در نماز آنان را نفرين كن».

در نامه اي كه ابراهيم بن عقبه به امام عليه السلام نوشته است از واقفيه تعبير به ممطوره شده است.

مرحوم سيد محمد كاظم قزويني گويد:

از واقفيه تعبير به ممطوره شده است براي اين جهت كه آنان را به سگي تشبيه نمايد كه بر آن باران باريده و بيشتر موجب نجاست انسان مي گردد زيرا اگر سگ تر گرديد قطرات آب از بدن آن به انسان اصابت مي نمايد. [3] .

و مرحوم شيخ طريحي مي نويسد:

واقفيه كساني مي باشند كه از پذيرفتن امامت امام رضا عليه السلام سر باز زدند و بر موسي بن جعفر عليهماالسلام متوقف شدند و در وفات وي توقف نمودند و علت توقف آنان اين بود: وقتي كه حضرت كاظم عليه السلام به شهادت رسيد نزد همه ي وكلاي حضرت مال فراواني بود براي اينكه آن اموال را بخورند منكر شهادت امام موسي بن جعفر عليهماالسلام شدند.

نزد زياد قندي هفتاد هزار دينار بود و يكي از وكلاي حضرت عثمان بن عيسي رواسي بود كه مال فراواني و شش كنيز نزد وي بود او در مصر وكيل موسي بن جعفر عليهماالسلام بود وقتي حضرت به شهادت رسيد امام رضا عليه السلام شخصي را نزد وي فرستاد و آنچه نزد او بود درخواست نمود.

به حضرت نوشت: پدرت وفات ننموده است، امام رضا عليه السلام به عثمان نوشت:



[ صفحه 159]



«ان أبي قد مات و قد اقتسمنا ميراثه، و قد صحت الاخبار بموته».

«پدرم وفات نمود و ميراث او را قسمت نموديم و اخبار صحيح و درست در وفات او رسيده است».

آن ملعون به حضرت نوشت: اگر پدرت وفات ننموده باشد تو در اين اموال حقي نداري و اگر وفات نموده باشد - آن گونه كه تو مي گويي - باز حق نداري زيرا به من دستور نداده كه آن اموال را به تو بدهم و كنيزان را آزاد نمودم و آنان را تزويج نمودم. [4] .

دقت فرماييد محبت دنيا و مال كار انسان را به كجا مي كشاند براي زندگي چند روزه امر مسلم را انكار نمودند و امامت امام هشتم عليه السلام را نپذيرفتند، خدا ما را از لغزش ها حفظ نمايد.

حديث دوم

مرحوم ثقة الاسلام كليني با ذكر سند از ابراهيم بن عقبه نقل نموده كه به امام هادي عليه السلام نامه نوشتم و از زيارت امام حسين و زيارت امام موسي بن جعفر و زيارت امام جواد عليهم السلام پرسيدم (كه كدام يك برتر است) حضرت در جواب نوشت:

«أبوعبدالله عليه السلام المقدم و هذا أجمع و أعظم أجرا». [5] .

مرحوم علامه مجلسي در معناي اين جمله چند احتمال را ذكر نموده است:

1- امام حسين عليه السلام مقدم تر و افضل از آنان است.

2- اگر امر داير شود ميان زيارت امام حسين عليه السلام تنها و زيارت هر يك از معصومين عليهم السلام كه نتواني همه را زيارت نمايي، زيارت امام حسين عليه السلام برتري دارد ولي زيارت امام موسي بن جعفر و امام جواد عليهم السلام با هم جامع تر و افضل است از زيارت امام حسين عليه السلام به تنهايي.

3 - سزاوار است زيارت امام حسين عليه السلام را مقدم بداري اگر پس از آن موسي بن



[ صفحه 160]



جعفر و امام جواد عليهم السلام را نيز زيارت نمايي جامع تر و مزد بيشتري نصيبت مي گردد.

4 - از بعضي نقل نموده كه مراد اين است: زيارت امام كاظم عليه السلام و امام جواد عليه السلام از زيارت امام حسين عليه السلام جامع تر است زيرا اعتقاد به امامت امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام مستلزم اعتقاد به امامت امام حسين عليه السلام مي باشد به اين توضيح كه هر كس امامت اين دو بزرگوار را معتقد بود به امامت امام حسين عليه السلام نيز عقيده دارد ولي ممكن است كسي به امامت امام حسين عليه السلام معتقد باشد و امامت اين دو بزرگوار را انكار نمايد مانند زيديه، بنابر اين زيارت آن دو امام عليهماالسلام مانند اصل اعتقاد به امامت آنان مي باشد. افزون بر اين زيارت آن دو بزرگوار مانند زيارت امام رضا عليه السلام به خواص از شيعه اختصاص دارد ولي زيارت امام حسين عليه السلام را همه شيعيان قبول دارند ولي اين معناي اخير مورد ايراد است. [6] .


پاورقي

[1] معجم رجال الحديث، ج 1، ص 259.

[2] معجم رجال الحديث، ج 1، ص 259.

[3] الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 145.

[4] مجمع البحرين، ج 5، ص 130 و 131، واژه ي «وقف».

[5] كافي، ج 4، ص 583 و 584.

[6] همان پاورقي.