بازگشت

صافي خادم امام هادي


مرحوم قزويني وي را از اصحاب حضرت به شمار آورده و جريان زير را از وي نقل نموده است:



[ صفحه 178]



صافي خادم امام علي النقي عليه السلام مي گويد: براي رفتن به طوس جهت زيارت امام رضا عليه السلام از امام هادي عليه السلام اذن طلبيدم. حضرت فرمود: انگشتري كه نگين آن ياقوت زرد و يك طرف آن «ما شاء الله، لا قوة الا بالله، استغفر الله» و طرف ديگرش «محمد و علي» نقش شده باشد با خود بردار كه اين موجب امنيت از دزدان و باعث سلامتي و حافظ دين توست.

صافي گويد: از خدمت حضرت بيرون شدم و انگشتري كه حضرت وصف نموده بود تهيه كردم. خدمت حضرت برگشتم تا با او وداع كنم خداحافظي كردم و به راه افتادم وقتي كه از حضرت دور شدم دستور داد برگردم برگشتم به من فرمود: اي صافي! عرض كردم: لبيك اي سيدم! فرمود: انگشتري از فيروزه نيز با تو باشد زيرا در بين راه ميان طوس و نيشابور شيري با تو برخورد مي نمايد و راه را بر قافله مي بندد تو جلو برو و انگشتري فيروزه را به او نشان بده و به او بگو: مولايم به تو مي گويد: از راه كنار رو.

سپس حضرت فرمود: نقش انگشتري فيروزه يك طرف «الله الملك» و طرف ديگر «الملك لله الواحد القهار» باشد كه اين نقش انگشتري اميرالمؤمنين علي عليه السلام است پيش از دستيابي به خلافت ظاهري بر انگشتري فيروزه ي وي «الله الملك» بود وقتي كه به خلافت ظاهري دست يافت روي انگشتري نوشت «الملك لله الواحد القهار».

و اين در خصوص درنده ها موجب امان و باعث پيروزي در جنگ ها است.

صافي خادم مي گويد: به سفر رفتم. به خدا سوگند با شير برخورد كردم و فرمان حضرت را انجام دادم وقتي كه از سفر برگشتم جريان را خدمت حضرت عرض كردم. حضرت فرمود: يك چيز باقي ماند كه براي من بيان نكردي مي خواهي برايت بيان نمايم؟ عرض كردم: آري. فرمود: شبي در طوس كنار قبر امام رضا عليه السلام بيتوته كردي گروهي از جنيان به زيارت حضرت شرفياب شدند، انگشتري را در دست تو ديدند و نوشته روي آن را خواندند. آن را از دست تو بيرون آوردند و براي رفع بيماري از مريضي كه داشتند بردند و آب بر روي نگين آن ريختند و به بيمارشان دادند شفا يافت پس انگشتري را برگرداندند. پيش از اين جريان انگشتري در دست



[ صفحه 179]



راستت بود ايشان آن را در دست چپ تو نمودند از اين جهت تعجب كردي و سبب آن را نمي دانستي و بالاي سرت سنگي از ياقوت يافتي و آن را برداشتي و اكنون آن سنگ نزد توست! آن را به بازار ببر كه به هشتاد دينار خواهي فروخت و اين هديه اي است از گروه جنيان براي تو.

صافي گويد: آن سنگ را به بازار بردم و همان گونه كه حضرت فرموده بود به هشتاد دينار فروختم. [1] .


پاورقي

[1] الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 283 و 284.