بازگشت

علي بن مهزيار الاهوازي


شيخ نجاشي و شيخ طوسي او را از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادي عليهم السلام ذكر نموده اند. [1] .

مرحوم نجاشي فرموده: علي بن مهزيار الاهوازي ابوالحسن دورقي الاصل از موالي است. پدرش نصراني بود و اسلام آورد و گفته شده علي نيز در صغر سن اسلام آورد و خدا بر وي منت نهاد كه مذهب حق را اختيار نمود. از امام رضا و امام جواد عليهماالسلام روايت نموده و از خصيصين حضرت جواد و وكيل آن حضرت بود و نزد آن جناب داراي مكان و منزلتي بود همچنان نزد امام هادي عليه السلام در بعضي از مناطق از طرف آنان وكيل و نماينده بود، نامه هايي از آنان در مدح وي به دست شيعه مي رسيد در نقل حديث راستگو بود طعن نسبت به او زده نشده، صحيح الاعتقاد بود، كتاب هايي را تصنيف نموده كه مشهور است. [2] .

و شيخ طوسي فرموده: علي بن مهزيار اهوازي شخصي است جليل القدر و ثقه، روايات فراواني نقل نموده، سي و سه كتاب دارد مانند كتاب هاي حسين بن سعيد [3] و رجالي معروف مرحوم كشي از يوسف بن سخت بصري نقل نموده كه علي بن مهزيار نصراني بود و خداوند او را هدايت كرد او از اهل هند بود و در روستايي از روستاهاي فارس بود پس از آن ساكن اهواز شد. روشش اين بود كه وقتي آفتاب طلوع مي كرد سر به سجده مي گذاشت و سر بر نمي داشت مگر اينكه براي هزار نفر از برادران ديني اش دعا مي كرد همچنان كه براي خود دعا مي كرد. پيشاني اش مانند



[ صفحه 198]



زانوي شتر پينه بسته بود. و نيز با ذكر سند از علي بن مهزيار نقل كرده: در سال 226 كه از كوفه برمي گشتم در منزل «قرعاء» آخر شب از محل استراحتم براي وضو گرفتن و مسواك نمودن بيرون آمدم از محل و همراهانم فاصله گرفته ناگهان ديدم از قسمت پايين چوب مسواكم آتش مانند شعاع آفتاب شعله مي زند از آن ترس و واهمه ننمودم ولي از آن جريان تعجب مي نمودم آن جا را دست ماليدم گرمي نداشت پس گفتم:

(الذي جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا أنتم منه توقدون). [4] .

«آن خدايي كه براي شما از درخت سبز آتشي آفريد كه شما از آن مي افروزيد».

در اين رويداد مي انديشيدم و آن آتش مدتي شعله ور بود تا نزد همراهانم برگشتم در حالي كه از آسمان نم نم باران مي باريد و غلامانم در جستجوي آتش بودند. يكي از همراهان من مردي از اهل بصره بود وقتي كه مرا ديد با غلامانم گفتند: اين ابوالحسن (كنيه اوست) است كه با خود آتش دارد. وقتي كه نزد آنان آمدم مرد بصري و غلامانم آتش را لمس نمودند ديدند گرمي ندارد پس از مدتي آن آتش خاموش شد سپس روشن گرديد تا سه مرتبه پس از مرتبه ي سوم ديگر روشن نشد! به چوب مسواك نگاه كردم در آن هيچ اثري نبود نه آتشي و نه گرمي و نه گرد و غباري و نه سياهي، و اثر سوختگي نيز در آن ديده نمي شد! آن مسواك را پنهان نمودم سال آينده آن را خدمت امام هادي عليه السلام بردم و حضرت مسواك را از دست من گرفت و همه جاي آن را ديد و جريان سال گذشته را خدمتش عرض كردم، فرمود: آري اين نور است! عرض كردم: فدايت شوم نور است؟ فرمود: اين نور را خدا به تو عنايت نموده در پرتو ميلي كه به اهل بيت عليهم السلام داري و در پرتو فرمانبرداري تو از من و پدرانم. [5] .


پاورقي

[1] معجم رجال الحديث، ج 12، ص 192 - 194.

[2] همان، ص 192.

[3] همان، ص 193 و 194.

[4] يس / 80.

[5] معجم رجال الحديث، ج 12، ص 195 و 196.