بازگشت

جريان تجهيز بدن مبارك حضرت


صحيح آن است كه معتز عباسي حضرت را مسموم نمود، مسعودي مي نويسد: جماعتي براي من نقل كردند كه هر يك از آنان نقل مي كنند كه روز شهادت امام هادي عليه السلام به خانه حضرت رفتند در حالي كه بزرگان بني هاشم از اولاد ابي طالب و اولاد عباس و گروهي از شيعيان جمع بودند و جريان امامت امام حسن عسكري عليه السلام براي آنان آشكار نشده بود مگر براي عده اي از افراد مورد اطمينان كه امام هادي عليه السلام نزد آنان به امامت فرزندش امام حسن عسكري عليه السلام تصريح فرموده بود. جمعيتي كه



[ صفحه 205]



در منزل حضرت بودند متحيرانه و مصيبت زده بودند كه ناگهان خادمي از اندروني بيرون آمد و خادمي ديگر به نام رياش را صدا زد و به او گفت: اين نوشته را بگير و به خانه سلطان ببر و به فلان شخص بده و بگو: اين نامه ي حسن بن علي (امام حسن عسكري عليه السلام) است. مردم اين جريان را مي ديدند. سپس دري باز گرديد و غلامي سياه بيرون آمد پس از او امام حسن عسكري عليه السلام مصيبت زده، سر برهنه با گريبان چاك در حالي كه لباس سفيد پوشيده بود بيرون آمد سر تا پا به پدر بزرگوارش شباهت داشت.

در خانه، اولاد متوكل كه بعضي از آنان وليعهد بود نشسته بودند همه بلند شدند و سر پا ايستادند امام عسكري عليه السلام به جانب وليعهد موفق آمد و با وي معانقه نمود سپس به او خوش آمد گفت و نشست و مردم همه جلو روي حضرت بودند.

مردم در خانه با هم سخن مي گفتند سر و صدا زياد بود ولي وقتي خبر شدند امام حسن عسكري عليه السلام تشريف آورده از سخن گفتن با يكديگر سكوت كردند صدايي جز عطسه و سرفه شنيده نمي شد.

در اين اثنا كنيزي كه در مصيبت امام هادي عليه السلام ناله و نوحه سرايي مي كرد بيرون آمد، مي گفت: اي واي كه از گذشته و امروز، از روز دوشنبه چه گرفتاري ها ديديم (به روز رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جريان سقيفه اشاره مي كرد و اين كار خلاف تقيه بود روي همين جهت) امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: كسي نيست كه اين كنيز نادان را ساكت نمايد؟ شيعيان وي را ساكت نمودند و به اندرون برگشت.

پس از آن خادمي آمد، كنار امام عسكري عليه السلام ايستاد و جنازه را از منزل بيرون آوردند حضرت مي آمد تا تابوت مبارك را به خياباني مقابل خانه موسي بن بغا آوردند.

حضرت پيش از آن در خانه بر جنازه نماز خوانده بود ولي به ظاهر معتمد بر حضرت امام علي النقي عليه السلام نماز گزارد سپس حضرت را در خانه اش دفن نمودند. حضرت عسكري عليه السلام در وقت برگشت به منزل در اثر شدت گرما و ازدحام زياد مردم خسته شد. در بين راه به مغازه بقالي رسيد كه مقابل آن آب پاشي شده بود حضرت از صاحب مغازه اجازه گرفت و آنجا نشست. مردم اطراف آن حضرت بودند، در اين اثنا



[ صفحه 206]



جواني زيباروي كه لباسي پاكيزه دربر داشت و بر استري شهبا سوار بود خدمت حضرت شرفياب گرديد و از مركب پياده شد و از حضرت تقاضا نمود سوار شود حضرت بر آن مركب سوار گرديد و به منزل برگشت.