بقيه مظهر آيات خالق
به عمر خويش ز اهل ستم جفا ديدي ++
چه ظلم ها كه از آن قوم بي حيا ديدي
چو از مدينه شدي دور صد بلا ديدي++
ز كينه ي متوكل چه صدمه ها ديدي
غريب وار فتادي به گوشه ي زندان++
[ صفحه 239]
شد از مدينه مكانت به شهر سامرا++
شدي دچار شها بر شماتت اعدا
هماره زخم زبان ديدي و جفا و بلا++
از آن گروه ز حق دور و قوم بي پروا
كه از خبيث نشايد توقع احسان++
شرر ز زهر جفا شعله زد به پيكر تو++
كه سوخت زان شرر زهر پاي تا سر تو
گداخت شعله الماس جان اطهر تو++
كسي نبود در آن دم كنار بستر تو
كه جرعه اي دهدت آب يا شود گريان++
فلك همين نه تو را كرد از ستم مسموم++
شدي تو چون پدرانت ز اهل كين مظلوم
شديد جملگي از حق خويشتن محروم++
اگر ز زهر جفا پاره شد تو را حلقوم
نماند جسم شريفت به خاك از عدوان ++
شوم فداي غريبي كه بعد كشتن او++
سه روز روي زمين ماند نازنين تن او
چه گويم آه كه در نينواست مدفن او++
نكرد رحم به آن جسم پاك دشمن او
كه پاره پاره تنش گشت از سم اسبان ++
بزرگوار امامي كه از وفور جلال ++
تويي ولي خداوند قادر متعال
ز روز محشر مرا در دل است رنج و ملال++
بگير دست مرا از كرم تو در همه حال
كه گشته ام به مقام تو واله و حيران [1] .
پاورقي
[1] بهار و خزان، ص 195 و 196.