زهر جفا
يا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم ++
شعله با ناله برآيد همه دم از جگرم
جز تو اي خالق دادار كسي نيست گواه ++
كه چه آمد ز جفاي متوكل به سرم
مي دوانيد پياده ز پي خويش مرا++
گرد ره ريخت بسي بر رخ همچون قمرم
آن شبي را كه مرا خواند سوي بزم شراب++
گشت از شدت غم مرگ عيان در نظرم
زهر نوشيدم و راحت شدم از عمر ولي ++
ريخته گرد يتيمي به عذار پسرم
هر زمان هست در اين دار فنا مظلومي++
حق گواه است كه من از همه مظلوم ترم [1] .
پاورقي
[1] همان، ص 131 و 132.