بازگشت

اخبار غيبي


الف: سعيد ملاح مي گويد: جمعي از ما به خانه اي براي وليمه دعوت شديم. امام هادي عليه السلام نيز در آن مجلس بود. جواني مكرر شوخي مي كرد و مي خنديد. حضرت فرمود: اين جوان موفق به غذا خوردن نمي شود زيرا خبر ناگواري به او مي رسد، تا سفره را انداختند، به جوان خبر دادند كه مادرت از پشت بام افتاده و از دنيا رفته است او بدون آن كه غذا بخورد، مجلس را ترك كرد. [1] .

ب: مجلس باشكوهي منسوب به يكي از خلفا تشكيل و امام هادي عليه السلام نيز در آن مجلس دعوت شده بود. وقتي حضرت وارد شد همه به احترام امام عليه السلام برخاستند.

در ميان آنان جواني بود كه مكرر سخنان بيهوده مي گفت و مي خنديد. حضرت خطاب به او فرمود: چرا مي خندي و از ياد خدا غافلي؟ با اين كه پس از سه روز، تو از اهل قبور هستي.

حاضران تعجب كردند. همه منتظر بودند تا ببينند پس از سه روز چه حادثه اي رخ مي دهد. پس از سه روز آن جوان از دنيا رفت و در قبرستان دفن گرديد و از اهل قبور شد. [2] .



[ صفحه 206]



ج: خيران اسباطي مي گويد: وارد مدينه شدم و خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم. حضرت از من پرسيد: واثق حالش چگونه بود؟ گفتم: در عافيت و سلامتي.

فرمود: جعفر چه مي كند؟ گفتم: به بدترين حال در زندان محبوس بود.

فرمود: ابن زيات (وزير سابق) چه مي كند؟ گفتم: فرمان او مطاع بود و امر او را اجرا مي شد.

حضرت فرمود: واثق كه در عافيت بود، از دنيا رفت و جعفر (متوكل) كه در زندان بود، به جاي او نشست و ابن زيات هم كشته شد. عرض كردم: اين حوادث كي اتفاق افتاد؟ فرمود: پس از آمدن تو، در فاصله ي 6 روز. [3] .


پاورقي

[1] بحار، ج 50، ص 183؛ كشف الغمة، ج 3، ص 266.

[2] بحار، ج 50، ص 182؛ كشف الغمة، ج 3، ص 265.

[3] كافي، ج 1، ص 502.