بازگشت

جسارت متوكل به امام هادي


بر اثر سعايت و بدگويي برخي از مخالفان، متوكل دستور داد شبانه به منزل امام هادي حمله كرده و آن حضرت را نزد او بياورند. وقتي نيمه شب امام عليه السلام را به منزل متوكل آوردند، وي در حال شراب خواري بود. از امام احترام كرد و ظرف شراب به وي تعارف كرد.

حضرت فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آميخته نشده است، مرا معاف بدار. متوكل گفت: پس شعري بگوييد كه موجب خشنودي من گردد حضرت عذر خواستند.

متوكل گفت: چاره اي نيست، بايد شعر بخواني.

حضرت اشعاري در بي وفايي دنيا و مرگ ذلت بار سلاطين سرود:



باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل



و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

و أسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

أين الأساور و التيجان و الحلل



أين الوجوه التي كانت منعمة

من دونها تضرب الأستار و الكلل



فأفصح القبر عنهم حين سائلهم

تلك الوجوه، عليها الدود يفتتل



قد طال ما أكلوا دهرا و ما شربوا

و أصبحوا بعد طول الأكل قد أكلوا



أضحت منازلهم قفرا معطلة

و ساكنوها الي الأجداث قد رحلوا



گردنكشان زورمند بر فراز كوه ها، براي سكونت و حفظ خود، خانه ساختند و در آن آرميدند، ولي آن فرازها سودي به حال آنان نبخشيد.



[ صفحه 221]



پس از آن همه سرفرازي و جلال، از پناهگاه هاي رفيع خود به طرف پايين، سرازير شدند و در گودال هاي قبر مسكن گزيدند و به راستي بدگونه سرازير گشتند.

پس از دفن، فريادگري با آنان گفت: كجا رفت آن دستبندهاي طلايي و آن تاج ها و زيورها؟

كجا رفت آن چهره هاي مرفه كه همواره در پس پرده ها و آزين هاي زيبا پنهان شده بودند؟

قبر در برابر اين سؤالي كه آن فريادگر، از آنان مي پرسد، با زبان گويا و روشن، چنين پاسخ مي دهد، آن چهره هايي كه مي گويي، هم اكنون محل تاخت و تاز كرم ها قرار گرفته اند كه گويي با كرم ها بافته شده اند.

آنان مدت هاي درازي خوردند و نوشيدند، و اكنون خوراك كرم ها (و خاك) شده اند و آنان زمان طولاني، خانه ها را براي حفظ خود آباد كردند، سپس از آن خانه ها و اهلشان جدا شدند و انتقال يافتند.

آنان مدت هاي طولاني، به انباشتن و ذخيره كردن اموال پرداختند، ليكن سرانجام آنها را براي دشمنان به جاي گذاشتند و كوچ كردند.

منزل ها و خانه هاي آنان، به صورت خرابه هاي رها شده و بدون سكنه به جاي ماند و ساكنان آن به سوي گورها روانه گشتند.

وقتي اشعار آن حضرت به اينجا رسيد، حاضران بر جان امام هادي عليه السلام ترسيدند و گمان كردند كه شعله ي آتش خشم متوكل، به او آسيب برساند، ولي به خدا سوگند! (مجلس ميگساري، درهم ريخت و) متوكل بسيار



[ صفحه 222]



گريه كرد، به گونه اي كه ريشش، از اشك هاي چشمش خيس شد و ديگران گريستند.

آنگاه متوكل دستور داد تا بساط شراب را برچينند، سپس به امام هادي عليه السلام گفت: اي ابوالحسن! آيا قرض بر ذمه داري؟ آن حضرت فرمود: آري، چهارصد دينار مقروض هستم. متوكل دستور داد، چهار هزار دينار به آن حضرت دادند و همان ساعت آن حضرت را با احترام، به خانه اش بازگرداندند. [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 50، ص 211.