بازگشت

ابطال جبر و تفويض


شايد از دلاويزترين آثار امام ابوالحسن الهادي عليه السلام، از ميان تمام سرمايه هاي فكري و علمي به يادگار مانده ، رساله اي زرين باشد كه امام عليه السلام، آن را براي مردم اهواز فرستاده است، و در اين رساله به صورت موضوعي و دقيق، تفكر «جبر» را رد كرده است، عقيده اي كه اساس آن را اشاعره نهادند و مردم را به اين عقيده دعوت كردند و گفتند: بندگان خدا در كارهايشان مجبورند و هيچ اراده و اختياري از خودشان ندارند... همان طوري كه در اين رساله ي شريف عقيده ي تفويض را نيز رد كرده است كه معتزله بدان قائل بوده اند و مي گفتند كه خداي متعال بندگانش را واگذاشته تا با قدرت و اراده ي خود هر كاري كه مي خواهند انجام دهند، و خداوند هيچ گونه اراده و سلطنتي برايشان ندارد. پس از آن كه امام عليه السلام اين دو عقيده را باطل مي كند ، با دلايل علمي كوبنده «امر بين امرين» يعني نظريه اي را كه پرچم آن را ائمه ي اهل بيت عليهم السلام بر دوش دارند و آنان بنيانگذار اين عقيده اند، اثبات مي فرمايد. اين رساله از بارورترين و مفيدترين درسهاي مباحث جبر و تفويض است، امام عليه السلام با پيشگفتاري مطلب را آماده ساخته و در اين پيشگفتار به امامت جدش امام اميرالمؤمنين، نخستين مبلغ پيامبر اسلام و پشتيبان هدفها و اصول دين سخن را آغاز كرده است كه ما به طور مختصر به شرح اين رساله ي شريف و شرح برخي از مضامين آن مي پردازيم. و از خداي تعالي توفيق مي طلبيم.

امام هادي عليه السلام پس از «بسم الله الرحمن الرحيم» مي فرمايد:

«از طرف علي بن محمد، درود و رحمت و بركات خدا بر شما و به هر كسي كه پيرو راه راست باشد، نامه ي شما به من رسيد و آن چه درباره ي



[ صفحه 143]



اختلاف نظرهايتان در امر دين و بحث در تقدير الهي يادآور شده بوديد، و سخن بعضي از شما را كه قائل به جبر است و برخي را كه قائل به تفويض است، و پراكندگي شما را در اين عقايد و گسستگي شما از يكديگر و دشمنيهايي كه بين شما به وجود آمده، همه را فهميدم، آن گاه از من خواسته بوديد كه من حقيقت مطلب را براي شما بازگو كنم، از همه ي آنها آگاه شدم.»

اين بخش از سخنان امام عليه السلام، حكايت از ميزان اختلاف خطرناكي مي كند كه به خاطر اين مسائل در بين مسلمانان پيدا شده بود، تا آن جا كه برخوردها باعث تفرقه و دسته بندي ايشان و اختلاف نظر، و رواج دشمني و ستيز در ميان ايشان گشته بود، و بدان وسيله از دينشان كه به وحدت و نشر محبت و صميميت ما بين مسلمين دعوت مي كند، فاصله گرفته بودند.

امام عليه السلام فرمود:

«خدا شما را بيامرزد، كه ما در آثار و اخبار فراواني كه رسيده، نظر كرديم و دانستيم كه قول تمام مردمي كه خود را پايبند اسلام مي دانند، كساني كه از خدا، مأمور به تفكر و تعقلند، از دو صورت بيرون نيست: يا حق است و بايد از آن پيروي كرد و يا باطل است كه بايد از آن دوري جست، همه ي امت اسلامي بدون هيچ اختلافي، مي گويند، قرآن حق است و از نظر گروهها ترديدي در حقانيت قرآن نيست و همه به تصديق قرآن و درستي آن اعتراف دارند، و در اين اعتراف راه درست را رفته اند، طبق فرموده ي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - كه فرموده است: (امت من بر گمراهي همدست و هم عقيده نمي شوند) و خبر داده است كه هر آن چه را كه امت اتفاق نظر داشت حق است، اين در صورتي است كه همه با هم اختلافي ندارند، پس قرآن حق است و هيچ اختلافي ميان امت در اين كه از طرف خدا نازل شده و تصديق به آن، وجود ندارد، بنابراين اگر قرآن به درستي خبري گواهي دهد و آن را درست بداند و گروهي از امت منكر آن خبر باشند، بر ايشان لازم است كه بدان اعتراف كنند، از آن جهت كه بر اصل



[ صفحه 144]



كلي قرآن اتفاق نظر دارند و اگر آن گروه خبري را كه موافق قرآن است، انكار كنند و نپذيرند از ملت اسلام بيرونند...»

امام عليه السلام، در اين بخش از سخنانش بر ضرورت رجوع به قرآن كريم را كه نه از پيش و نه بعدها قوانينش خدشه پذير است، در پديده هاي فكري و عقايد مذهبي مورد اختلاف امت تكيه كرده و آن را اصل دانسته است. بنابراين هر چه از نظرات و عقايد اشخاص با قرآن موافق بود، حق است و نبايد ترديد كرد و هر آنچه مخالف قرآن بود بيهوده و باطل است و هر كس به چنين عقايد باطلي بگرود از دايره ي اسلام بيرون است.

امام عليه السلام مي فرمايد:

«نخستين خبري كه درستي آن از قرآن به دست مي آيد و قرآن گواه آن است خبري است كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسيده و مورد تصديق و مطابق قرآن است و اختلافي در آن نيست، اين است كه مي فرمايد: (من در ميان شما دو امانت مهم مي گذارم: كتاب خدا و عترتم - اهل بيتم - تا شما به اين دو تمسك كنيد، هرگز گمراه نمي شويد و راستي كه اين دو از يكديگر جدا نشوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من باز گردند.) پس چون شواهد اين حديث را به صراحت در قرآن پيدا مي كنيم مانند قول خداي عزوجل:

«انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون و من يتولي الله و رسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.» [1] .

يعني: همانا ولي امر شما خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) و مؤمناني هستند كه نماز را به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند. و هر كس كه ولي و فرمانفرماي او، خدا و رسول و اهل ايمانند، به راستي كه تنها سپاه خدا پيروز است.



[ صفحه 145]



و اهل سنت در اين باره اخباري نقل كرده اند كه اميرالمؤمنين عليه السلام در حال ركوع انگشترش را صدقه داد و خداوند متعال از عمل او قدرداني كرد و اين آيه ي شريفه را درباره ي او نازل فرمود.و ما مي بينيم كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - چنين فرموده است:

«هر كس را كه من مولا و آقاي او هستم، علي مولا و آقاي اوست» و هم به علي عليه السلام فرمود: «تو نسبت به من همچون هاروني نسبت به موسي جز اين كه پس از من پيامبري نيست.» و مي بينيم كه مي فرمايد: «علي، وام مرا مي پردازد و از طرف من به وعده اي كه داده ام عمل مي كند، و او جانشين من است پس از من...»

امام بزرگوار در اين بخش از سخنان خود، به برجسته ترين حديث نبوي يعني حديث ثقلين اشاره فرموده است كه رسول گرامي - صلي الله عليه و آله - در اين حديث سرانجام قطعي امت را اعلام كرده و او را در آستانه ي پيروزي قرار داده و ضمانت فرموده است كه در مسير حركت و راهي كه در پيش دارد گمراه و منحرف نمي گردد، به اين شرط كه به كتاب خدا چنگ بزند و رهبري روحي و جسمي خود را به اهل بيت عليهم السلام بسپارد كه خداوند از ايشان پليدي را برطرف كرده و پاك و پاكيزه قرار داده است. امام عليه السلام از آن جهت حديث ثقلين را برگزيده است كه اين حديث شريف از نظر سند و دلالت از نهايت اهميت برخوردار است و علماي اسلامي، بر درستي اين حديث اجماع دارند. و ما در پاورقي به بعضي از مصادر آن اشاره مي كنيم [2] و اما دلالت حديث، بر لزوم پيروي اهل بيت عليهم السلام، واضح است كه خداي متعال آنان را قرين قرآن مجيد فرموده است كه بر هر مسلماني پيروي و اطاعت از قرآن واجب است، همان طوري كه قرآن از بطلان و خطا پاك است همچنين عترت طاهره عليهم السلام از خطا مصونند، اگر نه مقايسه ي آن دو صحيح نبود. و همان



[ صفحه 146]



طوري كه بر هر مسلماني واجب است از تعاليم قرآن استفاده كند، همچنين بايد از تعاليم عترت استفاده كند، امام عليه السلام، اين حديث را با دلايل زير مورد تأكيد قرار داده است:

الف - به وسيله ي آيه ي مباركه ي «انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا...» كه دانشمندان اسلامي همه به صراحت گفته اند كه درباره ي اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است، موقعي كه آن حضرت انگشتري خود را به فقير صدقه داد. [3] و همان طوري كه ولايت خدا و رسول درباره ي مسلمين نافذ و لازم الاجراست، همچنين ولايت امام اميرالمؤمنين عليه السلام نافذ است.

ب - سخن پيامبر - صلي الله عليه و آله - درباره ي امام اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود: «هر كس را كه من آقا و سرور اويم پس علي مولا و سرور اوست» اين قسمت، بخشي از حديث نبوي مشهور است كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - ولايت عامه ي امام اميرالمؤمنين عليه السلام و نصب آن حضرت را به جانشيني خود در بين مسلمين - بعد از خودش - اعلام فرموده است و آن در روز (غدير خم) بود كه آن روز از روزهاي جاودانه ي اسلام است كه در آن روز نعمت بزرگ خدا تمام و دين كامل شد. اين حديث از مطمئن ترين و صريحترين و روشنترين دلايل امامت امام اميرالمؤمنين عليه السلام است. [4] .

ج - فرموده ي رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - كه فرمود: «يا علي! نسبت تو به من به منزله ي هارون است نسبت به موسي...»، اين حديث شريف از جمله مشهورترين احاديث نبوي است كه در اكثر كتب صحاح و ديگر كتابها



[ صفحه 147]



آمده است [5] و اين حديث به صراحت بر خلافت امام علي عليه السلام دلالت دارد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را نظير هارون دانسته است كه هارون، وزير و جانشين موسي عليه السلام بوده، همچنين امام اميرالمؤمنين عليه السلام نيز وزير و خليفه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله) است.

د- اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: «علي وام مرا مي پردازد، و به وعده هاي من وفا مي كند، و او پس از من، بر شما جانشين من است.» [6] .

اين روايت به روشني بر خلافت امام اميرالمؤمنين عليه السلام، پس از رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - دلالت دارد و بر اين كه او، به پرداخت وام آن حضرت و انجام وعده هاي وي قيام مي كند، و كسي سزاوارتر از او به جاي رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - و شايسته تر به آن منصب، از امام علي - مايه ي افتخار شرق و رهبر حركت فكري و تمدن در سطح زمين - وجود ندارد.

اين بود بخشي از رواياتي كه امام هادي عليه السلام در تأكيد بر حديث ثقلين آورده و آنها را در استدلال بر رهبري عترت پاك پيامبر - صلي الله عليه و آله - براي امت بيان كرده كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - اين امت را ضمانت كرد تا وقتي كه از ايشان پيروي كنند، و از آنها پيشي نگيرند، از راه هدايت منحرف نمي شوند.

امام، عليه السلام فرمود:

«پس از آن نخستين چيزي كه اين اخبار از آن به دست آمده است، خبر صحيح مورد اتفاقي است كه هيچ گونه اختلافي ندارند و نيز موافق قرآن است و چون قرآن به درستي آن گواهي مي دهد، و شواهد ديگر نيز دارد، بر امت لازم است كه بطور قطع بدان اعتراف كنند، زيرا اينها اخباري هستند كه شواهد قرآني گوياي آنهاست و اين اخبار موافق قرآنند و قرآن



[ صفحه 148]



نيز موافق آنهاست. سپس اخباري با حقيقت از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - از قول راستان (ائمه عليهم السلام) رسيده و مردمان مطمئن و معروف آنها را نقل كرده اند، پيروي از اين اخبار بر هر زن و مرد مؤمن فرض و واجب است، و جز اهل عناد و مخالفان، از آنها سرپيچي نمي كنند توضيح آن كه گفته هاي خاندان پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - به گفته ي خدا متصل است، همان طوري كه خداي متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:

«ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و اعد لهم عذابا مهينا.» [7] .

يعني: به راستي كساني كه خدا و رسولش را آزردند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعنت مي كند، و برايشان عذاب خوار كننده اي آماده كرده است.

و نظير اين آيه قول رسول خداست كه مي فرمايد: «هر كه علي را بيازارد، مرا آزرده است و هر كه مرا بيازارد، خدا را آزرده است، و هر كه خدا را بيازارد، انتقام الهي نسبت به او نزديك است.» و همچنين قول آن حضرت است كه مي فرمايد:

«هر كه علي را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.»

و نظير قول پيامبر - صلي الله عليه و آله - درباره ي بني وليعه: [8] .

«هر آينه بر سر آنها مردي را مي فرستم كه چون خودم باشد، او خدا و رسولش را دوست مي دارد، و خدا و رسولش نيز او را دوست مي دارند، برخيز يا علي به سوي ايشان روانه شو!

و سخن آن بزرگوار كه در روز خيبر، فرمود:

«فردا مردي را سوي ايشان مي فرستم كه خدا و رسولش را دوست مي دارد، و خدا و رسول نيز او را دوست مي دارند، حمله كننده اي استوار



[ صفحه 149]



است، و او برنمي گردد مگر اين كه خداوند به وسيله ي او قلعه ي خيبر را فتح كند.»

رسول خدا - صلي الله عليه و آله - پيش از فرستادن علي عليه السلام، اعلام پيروزي كرد و اصحاب پيامبر - صلي الله عليه و آله - نيز با توجه به سخن پيامبر، به انتظار فردا بودند همين كه فرداي آن روز فرا رسيد، پيامبر، علي عليه السلام را طلبيد، و او را به جانب اهل خيبر فرستاد و او را بدين منقبت برگزيد، و حمله ور ناگزير ناميد، و او را دوستدار خدا و رسولش خواند، و خبر داد كه خدا و رسولش نيز او را دوست مي دارند.»

پس از آن كه امام عليه السلام اعلام كرد كه مقياس در شناخت خبر صحيح مطابق بودن با كتاب خدا و موافقت با قرآن مجيد است و در پرتو اين قاعده ي كلي، حديث ثقلين به مرتبه ي قطعي و حتمي از درستي رسيده كه هم مطابق و موافق با قرآن مجيد است و هم به وسيله ي گروهي از اخبار صحيحي كه امام عليه السلام ذكر كرده، تأييد شده است و در نتيجه بر هر مسلماني واجب است كه بر اين حديث شريف معتقد باشد و به عترت بزرگوار و پاك پيامبر و به ولايت آنها مؤمن و پايبند گردد.

آن گاه امام عليه السلام اين آيه ي مباركه: «ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والاخرة و اعد لهم عذابا مهينا.» [9] را با جمعي از رواياتي كه از پيامبر - صلي الله عليه و آله - درباره ي وصي و باب علمش امام اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده است، نقل كرده است كه ما اين روايات را مجددا به خاطر اشاره به مصادر، نقل مي كنيم.

1- رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود:

«من آذي عليا فقد آذاني، و من آذاني، فقد آذي الله...» [10] .



[ صفحه 150]



2- رسول خدا - صلي الله عليه و آله فرمود:

«من احب احبني و من أحبني فقد احب الله.» [11] .

3- رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در روز خيبر فرمود:

«لأبعثن اليهم غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرارا غير فرار لايرجع حتي يفتح الله عليه ...» [12] .

اين بود برخي از روايات نبوي كه با قرآن كريم موافق است و رواياتي كه تمام مسلمين بر صحت آنها اجماع و اتفاق دارند، و فضيلت ابوالحسن امام علي عليه السلام را بيان مي كند و ولايت و امامت او را بر عموم مسلمين فرض و واجب مي شمرد.

امام عليه السلام مي فرمايد:

«ما اين شرح را مقدم داشتيم براي راهنمايي بر مقصود و منظور ما و به خاطر تأييد آن چه را كه درباره ي جبر و تفويض و منزلة بين منزلتين (يعني اختيار) بيان خواهيم كرد، و كمك و نيرو از خدا مي طلبيم و بر او در تمام امور توكل مي كنيم. البته ما سخن را با گفته ي امام صادق عليه السلام، آغاز مي كنيم: «نه جبر است و نه تفويض بلكه مقامي بين اين دو است، و اين مقام همان سلامت خلقت، و باز بودن راه - آزادي - و مهلت كافي، و توشه ي زندگي مانند مركب سواري، و وسيله و انگيزه ي شخص فاعل بر انجام كار است.» اينها پنج امرند كه امام صادق عليه السلام، آنها را جوامع لطف و بخشش خدايي وانمود كرده است و هرگاه بنده اي يكي از آنها را نداشته باشد مطابق آن نقصي كه دارد، تكليف از او برداشته است. آن گاه امام صادق عليه السلام از اصلي خبر داده است كه بايد مردم دنبال فهميدن آن



[ صفحه 151]



باشند و قرآن هم به تصديق آن گوياست و آيات محكمه اي كه فرستاده است نيز بر آن گواهند. زيرا رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در گفتار خود و گفتار اهل بيتش - عليهم السلام - از حدود قرآن تجاوز نمي كنند، و هرگاه اخبار درستي از ايشان رسيد و گواه بر آنها را از قرآن جستجو كرديم و ديديم موافق آنها و دليل بر درستي آنهاست پيروي از اين اخبار بر همه واجب است و كسي جز اهل عناد و دشمنان - همان طوري كه در آغاز نامه يادآور شديم - از آن نگذرند. و چون به دنبال تحقيق گفته ي امام صادق عليه السلام، يعني درباره ي منزلة بين منزلتين و انكار جبر و تفويض رفتيم، ديديم كه قرآن گواه بر آن است و آن را تصديق مي كند و خبر ديگري نيز از آن بزرگوار موافق آن است، زيرا از امام صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا خداوند بندگان خويش را به انجام گناهان مجبور مي كند؟

امام صادق عليه السلام، در پاسخ فرمود: خداوند عادلتر از آن است.

عرض كردند: آيا كارها را يك سره به بندگان واگذارده است؟

فرمود: خداوند عزيزتر و به بندگانش مسلطتر از آن است.

و باز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

مردم درباره ي عقيده ي به «قدر» سه دسته اند: يكي تصور مي كند كه خداوند كار را به خود او واگذارده است، او قدرت خدا را ناچيز گرفته است و در هلاكت است، و ديگري مي پندارد كه خداوند متعال بندگانش را بر انجام گناهان مجبور فرموده است، و برايشان بيش از حد توان، تكليف نموده است، او نيز در قضاوت خود، خدا را ظالم و ستمگر معرفي كرده است و در هلاكت است. و آن ديگري معتقد است كه خداوند به بندگانش در حد توانشان تكليف كرده و خارج از حد توان ايشان تكليفي نفرموده است و چون كار نيك انجام دهد، خدا را سپاس گويد، و چون مرتكب كار بد شود، از خداوند طلب آمرزش و بخشش كند، چنين كسي مسلمان بالغ و درستي است.

آن گاه امام خبر داد كه هر كس پيرو عقيده ي جبر و تفويض باشد و به آن پايبند گردد، او برخلاف حق است، و من آن جبري را كه هر كس گرايش داشت و بر خطاست، شرح دادم و هر كس پيرو تفويض باشد، دچار



[ صفحه 152]



باطل گرديده است، پس حق منحصر در منزلت بين منزلتين - يعني در اختيار و آزادي در عمل - است.

امام عليه السلام در اين بخش از سخنانشان اولا اين نكته را بيان كردند كه بايد به خبري كه موافق قرآن مجيد است، تمسك جست، و مقدمه اي براي آماده سازي مطلب جهت استدلال به پاره اي از اخبار براي بطلان جبر و تفويض، ذكر كردند، به علاوه به دلايل عقلي اشاره فرمودند، همان طوري كه به صورت اجمال بر بطلان جبر و تفويض اقامه ي دليل فرمودند و در سخنان بعدي به صورت مفصل دلايل بطلان جبر و تفويض را آورده، مي فرمايد:

براي هر يك از اين اقوال مثلي مي زنم تا مقصود را به فهم طالب حقيقت نزديك سازد و بررسي شرح آن را آسان گرداند، آيات محكمه ي قرآن مجيد آن را تصديق كند و در نزد خردمندان نيز مورد قبول افتد و توفيق و حفظ از خطا در دست خداست.

اما جبري كه هر كس بدان معتقد باشد، دچار خطا گشته است، زيرا آن كس كه تصور مي كند خداي عزوجل بندگانش را بر ارتكاب گناه مجبور كرده و بندگان را به خاطر گناهان مجازات مي كند خدا را ستمگر شمرده و او را دروغگو پنداشته و سخن خدا را كه مي فرمايد:

«پروردگارت به كسي ستم روا نمي دارد» [13] .

و مي فرمايد:

«اين بدان جهت است كه به دست خود قبلا انجام داده اند، و به راستي كه خداوند بر بندگانش ستم نمي كند.» [14] .

و نيز فرموده :

«همانا خداوند هيچ ستمي بر مردم روا نمي دارد، بلكه مردم، خود به خويشتن ستم مي كنند.» [15] .



[ صفحه 153]



با آيات بسيار ديگري كه در اين زمينه است همه را مردود دانسته است، و هر كه معتقد باشد كه به زور بر معاصي وادار گشته گناه خود را به خدا حواله كرده و او را در مجازات خود ستمگر شمرده است و هر كه خدا را ستمگر بداند قرآن را تكذيب كرده و هر كه قرآن را دروغ بپندارد به اجماع امت كافر گشته است. مثل چنين كسي مانند آن كسي است كه بنده ي زرخريدي دارد كه هيچ اختياري از خود ندارد و مالك هيچ كالايي از كالاهاي دنيا نيست و اربابش نيز اين را مي داند و با توجه به بي چيزي او، به او دستور مي دهد تا به بازار برود چيزي را كه او نياز دارد، بخرد و براي او بياورد و بهاي آن را به وي ندهد، با اين كه مي داند براي اين متاع مورد نياز صاحبي است كه جز در مقابل دريافت بهاي مورد نظر كالايي به كسي نمي دهد، در صورتي كه اين آقا خود را با انصاف، حكيم و دور از ظلم و ستم مي داند و از طرفي بنده اش را تهديد مي كند كه اگر آن كالاي مورد نياز را نياورد، او را مجازات مي كند با اين كه مي داند صاحب آن كالاي مورد نياز مانع خواهد شد، و مي داند كه بنده هم بهاي آن را ندارد، و چون بنده نااميد و با دست خالي نزد آقايش برگشت، آقا او را مورد خشم قرار دهد و به خاطر نياوردن كالا او را مجازات كند. آيا مقتضاي عدل و حكمت وي آن نبود كه او را مجازات نكند در حالي كه مي داند كه اين بنده مالك مالي از اموال دنيا نيست و خود نيز پولي به او نداده است، با اين حال اگر او را مجازات كند ستم كرده و بيهوده و بي دليل به او تجاوز نموده و آن عدل و حكمتي را كه خود را به آن ستوده بود باطل كرده است و اگر او را مجازات نكند، تهديد خود را درباره ي او تكذيب كرده كه به دروغ و ستم او را تهديد كرده كه اين هر دو با عدل و حكمت منافات دارد. و خداوند بسيار برتر است از آن چه مي گويند.

پس هر كس به جبر يا مطلبي كه مستلزم جبر باشد اعتقاد داشته باشد به خدا ظلم كرده و او را به ظلم و ستم نسبت داده است زيرا براي كسي كه به زور به گناه وادار شده عقوبت اثبات كرده است! هر كس چنين تصور كند كه خداوند بندگان را بر ارتكاب گناه مجبور نموده، بايد خدا را مدافع عقوبت بندگان بداند، و هر كس بپندارد كه خداوند از عقوبت بنده ي



[ صفحه 154]



گنهكار دفاع مي كند او را درباره ي تهديدي كه كرده، دروغگو دانسته است، در حالي كه خداوند مي فرمايد:

«آري كسي كه بد كردار باشد و خطايش او را در ميان گيرد، آنان اهل دوزخند و در آن جا جاودانه مي باشند.» [16] .

و مي فرمايد:

«به راستي كساني كه اموال يتيمان را به ستم مي خورند همانا شكمي انباشته از آتش دارند و درآتش فروزان دوزخ گرفتارند.» [17] .

و مي فرمايد:

«به راستي كساني كه آيات ما را منكرند آنان را به زودي در دوزخ مي افكنيم و هر زماني كه پوستشان بسوزد، با پوست ديگري عوض كنيم، تا عذاب را بچشند، به راستي كه خداوند عزيز و حكيم است.» [18] .

و آيات فراوان ديگري كه در اين باره آمده است، و به اين ترتيب كسي كه تهديد خود را دروغ شمارد و يك آيه ي قرآن را تكذيب كند دچار كفر شده است و از آن كساني است كه خداوند درباره ي آنها فرموده است:

«آيا به بعضي از كتاب خدا ايمان داريد و به بعضي از آنان كافريد، سزاي كسي از شما كه چنين باشد جز رسوايي در دنيا نيست و در قيامت نيز به سخت ترين عذاب بازگشت داريد و خداوند از آن چه شما انجام مي دهيد، غافل نيست.» [19] .

بلكه ما مي گوييم، خداوند بندگان را به كردار خودشان جزا مي دهد و آنها را به كار بدشان كيفر مي كند به واسطه ي داشتن اختيار و توانايي كه به ايشان داده است و براي همين است كه به آنها امر و نهي كرده است و قرآن گوياي اين مطلب است:

«هر كس كار نيك انجام دهد، ده برابر پاداش دارد و هر كه كار



[ صفحه 155]



بد به جا آورد جزايش بمانند آن است و اين مردم ستم نمي شوند.» [20] .

و نيز فرموده است:

«روزي كه هر كه خوبي كرده، حاضر ببيند، و هر كه بدي كرده است، آرزو كند، كاش ميان او و كار بد، مسافت دوري بود و خداوند شما را از (عذاب) خود برحذر مي دارد.» [21] .

و فرموده است:

«امروز است كه هر كس پاداش عمل خود را ببيند، امروز ستمي در كار نيست .» [22] .

اين آيات محكمات، جبر را نفي كرده و هر كس را كه به جبر معتقد باشد مردود مي شمارد، و نظير اين آيات در قرآن مجيد بسيار است كه ما به اختصار بسنده كرديم تا نامه طولاني نشود، توفيق با خداست.

امام عليه السلام، صورت روشني از جبر را مرحمت كرده و مفاسدي را كه بر اعتقاد بر جبر مترتب است بيان داشته كه از جمله پيامدهاي روشن آن نسبت ظلم و جور به خداوند است - كه خداوند بسي برتر از آن است - وانگهي امام عليه السلام، يك بار براي بطلان جبر به آيات كريمه ي قرآن استدلال فرموده و با بار ديگر به دلايل وجداني كه هيچ جاي جدال و ترديد ندارد، و به دنبال آن آيات كريمه اي كه به روشني دليل بر مسؤوليت خود انسان است در برابر گناهاني كه مرتكب مي شود و او در مقابل عملش محاسبه مي گردد و با وجود آن كه خداوند اراده و اختيار را بر او ارزاني داشته و بر هيچ عملي او را مجبور نكرده است بر گناهان خود مؤاخذه مي شود به اين ترتيب كه انسان به دليل انتخاب و اختيار خلاف خود مرتكب بدي و گناه شده است.

سپس امام هادي عليه السلام - پس از بطلان جبر - به بطلان تفويض پرداخته و مي فرمايد:



[ صفحه 156]



«اما اعتقاد به تفويض كه امام صادق عليه السلام آن را باطل شمرده است و معتقدان و پيروان آن را خطا كار دانسته است، آن عقيده ي كسي است كه مي گويد، خداي عزوجل، اختيار امر و نهي و احكام خود را به بندگان سپرده و آنان را به خود رها كرده است، و در اين باره سخن دقيقي است براي كسي كه بخواهد مطلب را خوب بفهمد و دقت كند، و اين باريك بيني را ائمه ي هدي از خاندان رسول خدا - صلي الله عليه و آله - داشته اند كه گفته اند: اگر خداوند به صورت سر خود گذاشتن مردم، احكام خود را به ايشان واگذار كرده بود مي بايست هر چه را كه آنها برگزيدند، راضي باشد و در برابر آن از سوي خدا سزاوار اجر و ثواب باشند، و در آنچه خلاف كنند، نبايد كيفر ببينند، زيرا در حقيقت تكليفي ندارند و اين چنين حرفي دو معني دارد: يكي اين كه بندگان خدا بر او مسلطند و او را واداشته اند تا هرچه را كه به ميل و نظر خود اختيار كنند، بپذيرد، بنابراين چه خدا بخواهد و چه نخواهد، اين باعث ضعف و سستي در خداست و ديگر اين كه خداوند متعال از مطيع ساختن آنها به امر و نهي خود مطابق اراده ي خويش ناتوان است، چه آنها بخواهند و يا نخواهند اختيار امر و نهي و اجراي آن را به ايشان داده است و چون از زير فرمان آوردن آنان، مطابق اراده ي خويش ناتوان بود، از اين رو اختيار كفر و ايمان را به خود آنها واگذار كرده است. مثل آن، مثل مردي است كه بنده اي را خريده تا به او خدمت كند و ارزش سرپرستي او را گرامي دارد، و پيرو امر و نهي او باشد و آقاي او نيز مدعي است كه با قدرت و عزيز و داناست، و به بنده اش فرمان لازم را داده و او را از چيزهايي نهي كرده است و در برابر پيروي از فرمانش وعده ي اجر و ثواب فراوان و در مقابل نافرمانيش به عذاب دردناكي تهديد كرده است، با اين همه آن بنده برخلاف خواست آقا رفتار كرده و از امر و نهيش پيروي نكرده است، و هر چه را كه فرمان داده و از هر چيزي كه نهي كرده نپذيرفته است، برخلاف ميل آقا و مطابق خواست خودش و به پيروي از هواي نفسش عمل كرده است. و آقا نيز نمي تواند او را به اطاعت از امر و نهي خويش برگرداند و به اراده ي خود، وادار سازد. از اين رو اختيار امر و نهي را به بنده سپرده و به آنچه كه بنده مطابق خواست خودش انجام دهد،



[ صفحه 157]



راضي است آقا او را به دنبال يكي از نيازمنديهاي خود مي فرستد و آن را به اسم نام مي برد اما بنده برخلاف فرمان وي به پيروي از هواي نفس خويش رفتار مي كند وقتي كه برمي گردد آقا مي بيند خلاف خواست او را انجام داده است، به او مي گويد، چرا برخلاف فرمان من، اين كار را كرده اي؟ بنده در پاسخ وي مي گويد: تو خود اختيار كار را به دست من دادي و من مطابق ميل خود چنين كردم، زيرا كسي كه به خود واگذاشته شده باشد، نمي تواند از كار نيز ممنوع باشد [23] ، بنابراين تفويض محال است...»

به راستي، حقيقت تفويض، پايبندي بر اين عقيده است كه خداي تعالي كارهاي بندگانش را به اراده و اختيار خود ايشان واگذاشته بدون اين كه اراده ي خداوند دخالتي در آن داشته باشد، امام هادي عليه السام دلايل متقن و كوبنده اي بر بطلان و محال بودن چنين عقيده اي آورده است، و پس از آن، اضافه مي كند:

«آيا بنابراين لازم نمي آيد كه يا آقاي چنين بنده اي كه مي تواند، بنده ي خود را به امر و نهي موافق خواست و اراده ي خود - نه مطابق اراده ي بنده - وادارد، و در آن صورت مطابق انجام امر و نهيش به او قدرت و توانايي دهد، و چون فرمان داد و يا نهي كرد، در برابر پاداش و كيفر آنها را به او بفهماند و او را از مخالفت خود برحذر دارد و با توضيح ثواب و عقاب، او را به اطاعت خويش تشويق كند، تا آن بنده، به قدرت آقايش - به وسيله ي نيروي اطاعت از امر و نهي كه به او داده و تشويق و هشدار وي - آگاه شود، تا بداند كه عدل و انصاف آقا فراگير است و حجتش براي جلوگيري از بهانه جويي و بيم از مخالفت، بر او تمام گردد، اگر آن بنده موافق فرمان آقايش رفتار كرد پاداش دهد و اگر نافرماني كرد، كيفر كند. و يا اين كه اين آقا، عاجز و ناتون است و كار بنده را به خودش واگذاشته است، چه كار خوب انجام دهد و چه كار بد، چه فرمانبردار باشد و چه نافرمان، آقا از



[ صفحه 158]



مجازات كردن او عاجز است و نمي تواند او را به پيروي فرمان خود وادار سازد و اثبات عجز خدا، با قدرت و خدايي خداوند منافات دارد و باعث بطلان امر و نهي و پاداش و كيفر الهي مي گردد و مخالف با آيات قرآن است كه مي فرمايد:

«خداوند كفر را براي بندگانش نمي پسندد و اگر سپاسگزاري كنيد، از شما آن را مي پسندد.» [24] .

«از خداوند، آن طور كه شايسته است بپرهيزيد، و نبايد غير مسلمان، بميريد.» [25] و مي فرمايد:

«من جن و انس را نيافريدم، مگر آن كه مرا بپرستند، من نخواستم تا آنان به من روزي دهند، و نخواستم مرا طعام دهند.» [26] .

و فرموده است:

«خدا را بپرستيد و چيزي را شريك او قرار ندهيد.» [27] .

و باز فرموده است:

«از خدا اطاعت كنيد و از رسول خدا اطاعت كنيد و در حالي كه - سخنان او را - مي شنويد از او روي برنگردانيد.» [28] .

بنابراين هر كس تصور كند كه خداي متعال، امر و نهيش را به بندگانش واگذارده است عجز و ناتواني خدا را ثابت كرده و بر او لازم دانسته است كه هر كار خوب و بد آنان را بپذيرد و امر و نهي و وعد و وعيد خدا را باطل شمرده است بدين جهت است كه مي گويد، خداوند همه ي كارها را به او واگذارده تا موافق خواست خودش عمل كند! و اگر خواست كافر باشد و يا مؤمن، كسي مانع او نيست و ممنوعيتي ندارد، به اين ترتيب، هر كس به اين معني معتقد به تفويض باشد به راستي آن چه را كه از وعد و وعيد



[ صفحه 159]



و امر و نهي الهي، برشمرديم باطل دانسته است و مشمول اين آيه ي شريفه است:

«آيا به بخشي از كتاب ايمان داريد، و به قسمت ديگر ايمان نداريد، سزاي كسي كه از شماها چنين باشد جز رسوايي در دنيا و گرفتاري به سخت ترين عذاب در روز قيامت نيست و خداوند، از كارهاي شما غافل نمي باشد.» [29] .

خداوند بالاتر از آن است كه معتقدان به تفويض مي گويند».

به راستي كسي كه معتقد به تفويض است، خداي تعالي را عاجز و ناتوان دانسته و قدرت نامه را نسبت به تصرف در امور بندگان و مخلوقاتش از ذات مقدس او سلب كرده است، همچنان كه لازمه ي اين عقيده، بي اعتباري وعد و وعيد الهي است بنابراين عقيده، ديگر وعده ي الهي به فرمانبرداران كه بهشت پاداش شماست و به گنهكاران كه عذاب دائم كيفر شماست، معنا ندارد، زيرا پس از آن كه خداي تعالي كارها را به بندگانش واگذار كرد، چگونه آنان را اجر و مزد مي دهد و به چه دليل آنها را كيفر و مجازات مي كند!

آن گاه امام هادي عليه السلام شروع فرمود به ابطال جبر و تفويض و اثبات نظريه ي «الامر بين الأمرين» يعني نظريه اي كه ائمه ي اهل بيت عليهم السلام معتقدند، فرمود:

«ولي ما - اهل بيت - مي گوييم؛ خداي عزوجل مردم را به قدرت خود آفريده و توانايي بندگي و پرستش خود را به ايشان داده، سپس به آن چه خواسته است آنان را امر و نهي فرموده و پيروي فرمانش را از ايشان پذيرفته و بدان وسيله از آنها خشنود گشته، و آنها را از نافرمانيش برحذر داشته و نافرمان را نكوهش كرده و بدان وسيله كيفر نمايد، و خداوند در امر و نهي خود مختار است و هر چه را بخواهد و اختيار كند، امر فرمايد و هر چه را نپسندد، از آن نهي فرمايد و بدان وسيله كيفر دهد، به دليل



[ صفحه 160]



توانايي كه به بندگانش - براي پيروي از فرمان و اجتناب از نافرمانيهاي خود - داده است. زيرا عدل و انصاف و حكمت بالغه ي الهي آشكار و پيداست، و حجت او بر بهانه جويي و هشدار، رساست، و اختيار با ذات مقدس اوست تا هر كه از بندگان خويش را بخواهد، براي تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بندگانش، انتخاب كند، از جمله - حضرت محمد - صلي الله عليه و آله - را برگزيد و براي رسالت خود به سوي خلق فرستاد، پس كسي از كافران قوم وي از روي حسد و خودخواهي گفت:

«چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از اين دو قريه نازل نشد.» [30] .

مقصود از آن دو مرد يكي امية بن ابي الصلت بود، و ديگري ابومسعود ثقفي - و خداوند نظر آنها را باطل شمرد، و پيشنهاد آنها را مردود دانست و فرمود:

«آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مي كنند، ما هستيم كه روزي در زندگي دنيا را ميان ايشان تقسيم مي كنيم، و آنان را به درجاتي بر هم برتري مي دهيم، تا بعضي از آنها بعض ديگر را مسخر خود دارند، و رحمت پروردگارت بالاتر از آن است كه آنان جمع آوري مي كنند.» [31] .

و از اين رو، خداوند هر چه را خواست، اختيار كرد و هر چه را نپسنديد نهي فرمود، پس هر كس از فرمان او اطاعت كند اجر و پاداش مرحمت كند و هر كه نافرماني كند، كيفر و عقاب نمايد. و اگر كار خود را به بندگانش تفويض كرده بود، انتخاب امية بن ابي الصلت و ابومسعود ثقفي را از طرف قريش امضا كرده بود زيرا اين دو تن در نظر آنان، از محمد - صلي الله عليه و آله - برتر بودند!

و چون خداوند مؤمنان را با اين سخن ادب كرد كه گفت:

«هيچ مرد و زن باايماني حق ندارد كه هرگاه خداوند و پيامبرش در كاري حكم كنند آنها پيش از خود، صاحب اختيار باشند.» [32] .



[ صفحه 161]



به اين ترتيب، اختيار از روي هواي نفس و خودسرانه را به آنها نداد و از آنها جز پيروي از فرمان خود و دوري از نافرمانيش را به وسيله برگزيده ي خويش، نپذيرفت، و هر كس از او اطاعت كند به حق رسيده و هر كه از او نافرماني كند، گمراه و هلاك شده است، و حجت به روي تمام است به خاطر آن كه براي پيروي از دستور و اجتناب از نافرمانيش را به وي توانايي داده و از اين رو او را از اجر و ثواب خويش محروم سازد و به كيفر گناهش برساند...».

امام هادي عليه السلام در اين فرازهاي از سخنش، نظريه ي صحيحي كه ائمه اهل بيت عليهم السلام برآنند، يعني نظريه «الأمربين الأمرين» را اثبات كرده است، كه اين نظر بر پايه ي مطمئن فكر و انديشه و منطق استوار است. استاد بزرگوار ما امام خوئي در بحثهاي اصول خود، به صورت قابل قبول و اطمينان بخش در اين باره استدلال كرده فرمود:

اين مسأله از مسائل تعبدي نيست بلكه از آن جهت كه راه ميانه اي كه حل مشكل جبر و تفويض بدان وسيله امكان پذير است، منحصر به اين راه است

تفصيل مطلب از اين قرار است:

كارهاي بندگان متوقف بر دو مقدمه است:

1- حيات، توانايي و آگاهي و نظاير اينها براي انجام كار لازم است.

2- اراده و به كار انداختن قدرت براي ايجاد عمل در خارج ضروري است.

مقدمه ي اول از جانب خداي تعالي به بندگانش افاضه مي شود و با ذات خدا ارتباط ذاتي دارد و در اختيار اوست يعني اين اوصاف عين ارتباط بوده و چيزي جز اختيار او نيست نه آن كه چيزي باشند و مربوط به خدا و در اختيار او قرار گرفته باشند، و در پرتو اين توضيح اگر افاضه از جانب خداي سبحان قطع شود، در آني رشته ي حيات بنده بطور قطع گسسته مي شود.



[ صفحه 162]



اما مقدمه ي دوم، از جانب بندگان - به فرض وجود مقدمه ي اول - سر مي زند و در حقيقت مربوط به خود بندگان است و برخاسته از ذات آنهاست.

بنابراين، هيچ عملي جز با پيدايش هر دو مقدمه، از بنده سر نمي زند و اما اگر يكي از آن دو وجود نداشت، تحقق عمل قابل قبول نيست و بر اين اساس، اسناد فعل به خدا درست است، همان طوري كه اسنادش به بنده نيز درست است.

براي توضيح بيشتر مطلب، يك نمونه ي عرفي مي آوريم تا هر دو نظريه: جبر و تفويض با نظر اماميه - امر بين امرين - مشخص شود، به اين ترتيب كه فعلي اگر از بنده در خارج صورت مي گيرد، سه نوع است:

1- كارهايي كه بدون اختيار و اراده از او سر مي زند به اين نحو كه اگر فرضا دست كسي رعشه دارد و قدرت و اختيار حركت دستش را ندارد در مقايسه با شخص ديگري، هرگاه آقايش شمشيري را به دست - معيوب - او بياويزد، و فرض مي كنيم كه در كنار او يك نفر خوابيده باشد، در حالي كه مي داند، به زودي شمشير آويخته در دست آن شخص بر وي فرود مي آيد و او را به يقين مي كشد، طبيعي است كه چنين عملي اگر اتفاق بيفتد از اختيار آن شخص بيرون است و نمي شود به او نسبت داد و خردمندان او را مسؤول اين حادثه نمي دانند و به هيچ وجه جاي سرزنش و نكوهش ندارد بلكه مسؤول اين حادثه آن كسي است كه شمشير را به دست معيوب او آويخته و ملامت و سرزنش متوجه اوست، اين در حقيقت همان نظريه ي جبر است.

2- كارهايي كه بدون كمك ديگران به اختيار او، و مستقلا از خود او سر مي زند به اين ترتيب كه فرض كنيم آقايي به دست فرد آزادي شمشيري را داده است كه اين شخص قدرت اراده و حركت دستش را دارد، در چنين موردي اگر در خارج قتلي از وي سر بزند، اين قتل به او استناد دارد نه به كسي كه شمشير را به او داده است هر چند كه دهنده ي شمشير مي دانست كه دادن شمشير به دست چنين فردي به قتل منتهي مي شود، همان طوري كه اين شخص هرگاه بخواهد مي تواند، شمشير را از او بگيرد، با اين همه، نمي توان عمل قتل را به



[ صفحه 163]



صاحب شمشير نسبت داد. زيرا نسبت عمل مربوط به اين است كه شخص در وجود خارجي اين عمل دخالت داشته باشد و فرض اين است كه وي در وجود خارجي قتل هيچ تأثيري نداشته است جز اين كه قاتل دست خودش را به اراده ي خود مستقلا حركت داده است و اين درست همان نظريه ي تفويض است.

3- فعلي كه با اختيار و به كار بردن قدرت از خود شخص صادر مي شود، علي رغم اين كه او ذاتا نيازمند است و در هر آني به ديگري احتياج دارد بطوري كه اگر كمك ديگري آني از او سلب شود، انجام كار فوري از او سلب مي شود. با اين توضيح اگر ما فرض كنيم آقايي، بنده ي معلولي دارد كه از حركت دستش ناتوان است، آقا جريان الكتريسته را به بدن او وصل مي كند تا در عضلات بنده نيرو و تحركي نسبت به انجام آن كار پيدا شود، تا بتواند بدان وسيله بر حركت دستش قادر شود بدين طريق كه سر جريان الكتريسته را به دست خويش گرفته و سعي مي كند تا در هر لحظه نيرو به بدن بنده اش برساند بطوري كه اگر لحظه اي دستش را از سيم برق بردارد، نيروي برق از بدن وي قطع مي شود و ناتوان مي گردد. بنابراين اگر آن آقا اين نيرو را به بدن بنده برساند و او به اختيار آقا برود و كسي را بكشد، در حالي كه مولايش از عمل او باخبر بوده، در چنين موردي عمل قتل به هر دوي آنها مربوط است، اما به بنده مربوط است، چون او توان انجام فعل و انجام ندادن فعل را پس از آن كه آقا قدرت را به او داد، و قدرت و توان در عضلات وي ايجاد كرد، به دست آورده و با اختيار و به كار انداختن آن قدرت كار را انجام داده است. و اما به آقا مربوط است از آن جهت كه دهنده ي قدرت و قوت به او حتي در حين انجام فعل و صدور قتل اوست، با وجود اين كه مي توانست نيرو و قدرت را در هر آني كه بخواهد و اراده كند از او سلب نمايد. اين است در حقيقت نظريه ي امر بين امرين و واقعيت اين نظريه...» [33] .



[ صفحه 164]



آقاي خويي در شرح نظريه «الامر بين الامرين» كه ائمه اهل بيت عليهم السلام بدان معتقد است، با اطمينان و اعتمادي كه وجود دارد، به مجموعه اي از دلايل عقلي و نقلي استدلال فرموده و ثابت كرده است كه ناگزير، بايد بر اين عقيده بود.

پس از اين مطالب، برمي گرديم به سخنان امام هادي عليه السلام، مي فرمايد:

«و اين عقيده ي بينابين، نه جبر است و نه تفويض، اميرالمؤمنين - صلوات الله عليه - به عباية بن ربعي اسدي، آن را موقعي كه از آن حضرت درباره ي استطاعت و توان برخاستن و نشستن و انجام كار پرسيد، در پاسخ وي فرمود:

تو از توانايي و قدرتي پرسيدي كه آن را بدون قدرت و كمك خداداري و يا با كمك خداوند داري؟ عبايه ساكت ماند و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اي عبايه! حرف بزن، عرض كرد: چه بگويم؟

فرمود: اگر مي گفتي تو خود داراي آن قدرتي به همراه خدا، تو را مي كشتم، و اگر هم مي گفتي: تو خود بدون خدا، مستقلا چنان قدرتي را داري، باز هم مي كشتم!

عبايه، عرض كرد: پس يا اميرالمؤمنين! چه بگويم؟

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: بگو كه تو داراي آن قدرتي اما به وسيله ي خدايي كه آن قدرت را داراست و اگر به تو داده است از روي لطف و بخشش است، و اگر داده باشد و از تو بگيرد، از روي امتحان و آزموني است براي تو. او مالك حقيقي همه چيزي است كه به تو داده شده و بر هر چيزي توانا است كه تو را توانا ساخته، آيا نشنيده اي كه مردم از خداوند قوت و قدرت درخواست مي كنند و مي گويند، لاحول و لا قوة الا بالله،.

عبايه عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! تأويل اين سخن چيست؟

فرمود: يعني تو بر خودداري از معاصي قادر نيستي مگر اين كه خدا تو را مصون دارد، بر اطاعت خدا براي ما نيرويي نيست مگر به كمك خدا.

گويد: آن گاه، عبايه از جا جست و دست و پاي امام عليه السلام را



[ صفحه 165]



بوسيد.»

به راستي امام اميرالمؤمنين عليه السلام به ضرورت و لزوم اعتقاد بر «امر بين امرين» دستور داده و آن را جزئي از اعتقاد به اسلام و از مقدمات اساسي دين دانسته است.

امام هادي عليه السلام فرمود:

«از اميرالمؤمنين عليه السلام، نقل كرده اند، موقعي كه نجده به خدمت آن حضرت آمد و درباره ي شناخت خداي متعال پرسيد، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! به چه وسيله پروردگارت را شناختي؟

امام عليه السلام در پاسخ وي فرمود: به وسيله ي تميزي كه به من داده و با عقلي كه رهنمود من قرار داده است.

عرض كرد: آيا اين شناخت فطري و ذاتي توست؟

فرمود: اگر چنين بود كه در برابر نيكي ستوده نبودم و در مقابل كار بد نكوهش نمي شدم، و در آن صورت، نيكوكار از بد كار به سرزنش سزاوارتر بود. از اين جا دانستم كه خداوند پايدار و جاويد است و هر چه جز او حادث و زوال پذير است، و پاينده و باقي همچون پديده ي ناپايدار نيست.

نجده، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! مي بينم كه داراي حكمتي!

فرمود: من در كار خود مختارم و اگر به جاي نيكي، بدي كنم، خود مجازات مي شوم.

نقل شده است، وقتي كه اميرالمؤمنين، عليه السلام، از شام برگشت در پاسخ مردي كه پرسيد يا اميرالمؤمنين! بگو ببينم كه بيرون آمدن ما از شام به قضا و قدر الهي بود؟

فرمود: آري اي پيرمرد، به تپه اي بالا نيامديد و از دشتي فرو نشديد مگر به قضا و قدر الهي.

آن پيرمرد پرسيد: يا اميرالمؤمنين! بنابراين، رنجي كه برده ام بايد به حساب خدا بگذارم!

فرمود: يا شيخ! ساكت باش! زيرا خداوند به وسيله ي اين سفر به شما



[ صفحه 166]



مزد بزرگي دارد و به برخاست و نشست و بازگشت شما مزد و اجر داد. شما در كارهايتان مجبور و ناگزير نيستيد، شايد گمان بردي كه قضاي حتمي و تقدير الهي لازم بوده است، و اگر اين سفر شما چنين بود كه ثواب و عقاب، وعد و وعيد بيهوده و از ميان رفته بود و هيچ چيزي بر پايه ي حقايق نخواهد ماند، اين عقيده ي بت پرستان و ياران شيطان است. به راستي كه خداي عزوجل براي حسن اختيار، فرمان داده و براي زنهار نهي فرموده است. خدا را كسي به جبر اطاعت نكند و كسي در معصيت خدا مغلوب نيست، و خداوند آسمانها و زمين و آن چه ميان آنهاست بيهوده نيافريده است، اين گمان كساني است كه كافرند، و واي بر كافران از عذاب دوزخ!

پيرمرد پس از شنيدن اين سخنان از جا برخاست و بر سر و روي اميرالمؤمنين عليه السلام بوسه زد و اشعار زير را سرود و خواند:



أنت الامام الذي نرجو بطاعته

يوم النجاة من الرحمن غفرانا



أو ضحت من ديننا ما كان ملتبسا

جزاك ربك عنا فيه رضوانا



فليس معذرة في فعل فاحشة

قدكنت راكبها ظلما و عصيانا [34] .



البته اميرالمؤمنين عليه السلام مطابق قرآن مجيد راهنمايي فرموده و جبر و تفويض را كه اعتقاد به آنها كفر و تكذيب قرآن است، نفي كرده است، و به خدا پناه مي بريم از گمراهي و كفر، و به جبر و تفويض معتقد نيستيم، بلكه به منزلت بين دو منزل عقيده داريم كه عبارت است از امتحان و آزمايش به وسيله ي قدرت و تواني كه خداوند به ما مرحمت كرده است و بدان وسيله ما را به عبادت واداشته است چنان كه قرآن مجيد بر آن گواهي مي دهد و ائمه ي ابرار از اهل بيت پيامبر - صلي الله عليه و آله - بدان معتقدند...»



[ صفحه 167]



امام هادي عليه اسلام به وسيله ي مطالبي كه از جدش امام اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ي اين مسأله رسيده، عقيده ي خودش را بر بطلان جبر و تفويض و اثبات امر بين امرين استوار فرموده و استحكام بخشيده است آن گاه امام عليه السلام براي تأييد سخنان خود به ذكر مثالها و نمونه هايي پرداخت و فرمود:

«مثل آزمودن به وسيله ي قدرت و توان كسي، مثل مردي است كه بنده اي دارد و مال و ثروت فراواني در اختيار اوست، و با علم به سرانجام كار بنده اش مي خواهد او را بيازمايد، و آن چه را خواسته از دارايي خويش به بنده اش داده است و كارهايي هم از او خواسته كه چه مي خواهد و به او دستور داده است كه مالي را كه به او داده در آن راه صرف كند از كارهايي كه دوست ندارد او را منع كرده و قبلا به او گفته است كه از آنها دوري كند و از آن چه به او داده، در آن راه صرف نكند در حالي كه آن مبلغ در هر دو راه قابل صرف است، حال يكي آن مال را در راه فرمان آقا و پسند او صرف كرده و ديگري در پيروي از نهي و خشم او خرج كرده است، و آقا او را در خانه ي آزمون جا داده و به وي اعلام كرده است كه سكونت در آن جا موقتي است و او خانه ي ديگري در پيش دارد كه خواه و ناخواه بايد برود، و در آن خانه پاداش و كيفر هميشگي است. اگر بنده آن چه را كه به وي داده اند در آن راهي صرف كند كه به او دستور داده اند آن ثواب و پاداش جاودانه در آن خانه ي ابدي را به او خواهند داد، و اگر مالي را كه به وي داده اند در راهي صرف كند كه منع شده، در آن صورت مجازات دائمي را در آن خانه ي هميشگي به وي خواهند داد. آقا در اين خانه حد معيني را مقرر فرموده كه مربوط به همين خانه ي موقت اوليه ي اوست و اعلام فرموده است كه چون بنده به اين حد برسد و آن مال و آن بنده را جابجا كند با اين كه آن آقا هميشه مالك آن بنده و آن مال است، جز اين كه به او وعده داده است كه آن مال را تا در اين خانه ي اوليه است از او نگيرد تا اين كه مدت مقرر سكونت خود را بگذراند و آقا به اين قول خود وفادار است زيرا عدل، وفا، انصاف و حكمت از جمله صفات او هستند، آيا اگر اين بنده، مالي را كه به او داده اند، در راه خود صرف كند، نبايد آقا به وعده ي اجر و ثوابي كه داده



[ صفحه 168]



است، وفا كند و به او لطف كند تا در اين خانه ناپايدار كه به كارش واداشته است، ثواب طاعت او را نعمتي جاودانه در خانه اي ابدي و پايدار به او مرحمت كند؟

و اگر اين بنده، آن مالي را كه آقا به وي داده بود، در زمان سكونت در خانه ي اوليه در راهي صرف كند كه نهي فرموده و با فرمان آقا مخالفت ورزد، همچنين كيفر و مجازات دائمي كند كه به وي وعده داده شده بود، آقا در اين مجازات به او ستمي نكرده است زيرا قبلا به او گفته و اعلام كرده بود و وفاي به وعد و وعيد بر او واجب است كه آقايي توانا و مسلط چنين است. اما آقا و مولي همان خداي عزوجل است و اما بنده همين انسان است كه آفريده ي اوست و مال و دارايي همان قدرت و توانايي و وسيع خداست و مقصود از امتحان اظهار حكمت و قدرت حق تعالي مي باشد، و خانه ي ناپايدار همين دنياست و برخي از مال كه آقا به بنده داده همان مقدار از قدرتي است كه آدمي دارد و اموري كه خداوند دستور داده است تا آن مال را صرف كند همان توانايي بر پيروي از پيامبران و اقرار بدان چه از طرف خداي عزوجل، آورده اند، و دوري كردن از وسايلي است كه از آنها نهي شده كه همان راه و روشهاي شيطاني است، و وعده ي خدا كه نعمت جاودانه است همان بهشت است و اما خانه ي ناپايدار همين دنيا و خانه ي ديگر كه باقي و جاويد است، آخرت است. و عقيده ي ما بين جبر و تفويض، همان اختيار و آزمايش است، كه به وسيله ي قدرتي كه خداوند به بندگان داده و در پنج قسمت آن را شرح داده است كه امام صادق عليه السلام آنها را نام برده، مي فرمايد: (آنها مشتمل بر جوامع فضيلت است و من آنها را با شواهد قرآني و بيان - ان شاءالله - توضيح خواهم داد...).»

به راستي اين مثالي را كه امام هادي عليه السلام، آورده است روشن و واضح است در اين كه انسان مالك اراده و اختيار خويشتن است و او وقتي كه از خدا اطاعت مي كند از روي ميل و اختيار اطاعت مي كند نه آن كه مجبور باشد و همچنين وقتي كه نافرماني مي كند و از سلطنت مولا پا را بيرون مي نهد باز هم از روي انتخاب است، و بر پايه ي همين اختيار (امر بين امرين) استوار است



[ صفحه 169]



و آن نتيجه ي انديشه ي والايي است كه ائمه اهل بيت عليهم السلام آن را بنياد نهاده اند.

به دنبال اين مطالب، به سخنان امام عليه السلام گوش فرامي دهيم كه مي فرمايد:

«اما سخن امام صادق عليه السلام، در اين باره، معنايش اين است كه انسان از كمال آفرينش و حواس كامل و ثبات عقل و تميز و گشاده زباني برخوردار است، اين است معناي قول خداي تعالي كه مي فرمايد:

«هر آينه گرامي داشتيم آدميان را و آنان را بر بيابان و دريا مسلط گردانيديم و از خوردنيهاي خوب به آنان روزي كرديم و بر بسياري از مخلوقات به نيكي برتري داديم.» [35] .

خداي متعال مي فرمايد، آدميان را بر ديگر مخلوقات از چهار پايان، درندگان و جانوران دريايي و پرندگان و هر جنبنده اي كه حواس آدميزاد درك كند، به وسيله ي قوه ي تميز و عقل و خرد و گويايي برتري داديم، و اين است مقصود خداي متعال از آيه ي:

«البته انسان را در بهترين شكل آفريديم.» [36] .

و اين آيه:

«اي انسان، چه چيز تو را نسبت به پروردگار كريمت كه تو را آفريده و استوار ساخته و معتدل گردانيده است و در هر صورتي كه خواسته تو را تركيب بندي نموده است، مغرور ساخته است؟» [37] .

و در آيات بسيار ديگر. به اين ترتيب، نخستين نعمت خداوند براي انسان درستي عقل و خرد و برتري دادن او بر بسياري از مخلوقات به وسيله ي كمال عقل و بيان روشن است. و اين بدان خاطر است كه هر جنبنده اي در روي زمين به وسيله ي حواس خود، استوار است و به سمت كمال خويش روان است. اما آدميان با قوه ي نطق و عقل كه در ديگر مخلوقات محسوس نيست



[ صفحه 170]



برتري يافته اند و با نطق و عقلي كه خداوند داده است بر ديگر مخلوقات مسلط فرموده تا بدانها امر و نهي نمايند و همگان مسخر فرمان اويند، چنان كه خداي متعال فرمايد:

«اين چنين مسخر كرد آن را براي شما تا خدا را در برابر اين راهنمايي كه كرده است، تكبير گوييد.» [38] .

و نيز فرموده است:

«و اوست كه دريا را براي شما رام كرده تا گوشت تازه از آن بخوريد و زيور برآوريد و بپوشيد.» [39] .

و مي فرمايد:

«چهارپايان را براي شما آفريده است تا از پشم و كرك آنها براي دفع سرما و منافع ديگر استفاده كنيد و از آنها بخوريد، و براي شما در وجود آنها زيبايي است موقعي كه به هنگام شب از چرا برگردند و يا صبحگاه به چرا بيرون روند، و بارهاي سنگين شما را كه جز به مشقت نتوانيد از شهري به شهر ديگر ببريد، آنها به دوش بكشند.» [40] .

و از اين راه آدمي را به پيروي از طاعت خود دعوت كرد كه او را بر ديگران به درستي خلقت و كمال عقل و معرفت برتري داد و به دنبال قدرتي كه به وي مرحمت كرد، نسبت به آن مقدار مكلف ساخت. و فرمود:

«تا مي توانيد از خدا بترسيد و گوش فرا دهيد و از او اطاعت كنيد.» [41] .

و نيز فرمود:

«خداوند كسي را جز به مقدار تواناييش، تكليف نفرمايد.» [42] .

و باز فرمود:

«خدا جز آن چه را كه به انسان - توان انجام آن را - داده است،



[ صفحه 171]



تكليف نكند.» [43] .

و در آيات بسيار ديگر. و چون از كسي، يكي از حواسش را بگيرد، كار آن حس را از وي نخواهد، چنان كه مي فرمايد:

«بر شخص نابينا و بر افراد لنگ، حرجي نيست.» [44] .

از كساني كه داراي اين وصف باشند، جهاد و هر عملي را كه بدون داشتن چشم و پا انجام نمي گيرد، از آنها برداشته باشند، جهاد و هر عملي را كه بدون داشتن چشم و پا انجام نمي گيرد، از آنها برداشته است، و همچنين حج و زكات را به شخص مالدار واجب گردانيده، براي اين كه توانايي آنها را به وي مرحتم كرده است، اما بر فقير نه زكات را واجب فرموده و نه حج را، از اين رو مي فرمايد:

«حق خداوند بر عهده ي مردم است، حج خانه بر هر كسي است كه توان آن را داشته باشد.» [45] .

و درباره ي ظهار [46] مي فرمايد:

«و آن كساني كه زنان خود را ظهار كنند و بعد از گفته ي خود پشيمان شوند بايد بنده اي را آزاد سازند - تا آن جا كه مي فرمايد: - اگر نتوانند بايد شصت مسكين را طعام كنند.» [47] .

همه ي اينها دليل آن است كه خداي تبارك و تعالي بندگانش را مكلف نساخته است مگر به آن چيزي كه قدرت انجام آن را به ايشان - به وسيله ي نيروي عمل - مرحمت كرده است و از نظاير آن نيز - با وجود توانايي - نهي فرموده است. اين است معني سلامتي و تندرستي.

و اما آزادي راه، عبارت از اين است كه مانعي نباشد تا جلو راهش را



[ صفحه 172]



بگيرد و از عمل كردن به دستور خدا او را باز دارد، و اين است معني سخن وي درباره ي كسي كه ناتوان است و از عمل به دستور خداوند بازداشته شده و بيچاره است و راهي براي انجام كار ندارد، همان طوري كه خداي متعال فرمايد: «... مگر مردان و زنان ناتوان و كودكان كه ناچارند و راه را نمي شناسند.» [48] اعلام فرموده است كه شخص ناتوان راهي ندارد و بر گفتار خلاف آن، اگر قلبش مطمئن به ايمان باشد حرجي نيست. [49] .

اما مهلت در وقت، دوران عمري است كه انسان از آن بهره مند است، از آن هنگامي كه كسب معرفت بر وي واجب است تا پايان عمر، يعني از وقت تميز و بلوغ تا زمان مردن، بنابراين هر كس در راه تكاپوي حقيقت بميرد در حالي كه به كمال آن هم نرسد، عاقبت به خير است، و اين است مقصود از آيه

«هر كس از خانه اش براي مهاجرت به سوي خدا و پيامبر رود...» [50] .

و اگر چه به كمال مقررات عمل نكند چون مهلت اتمام نداشته است، مسؤول نيست، و البته اعمالي كه بر شخص بالغ ممنوع است، بر كودكان تا وقتي كه به حد بلوغ نرسيده اند، ممنوع نيست، و اين است كه مي فرمايد:

«بگو به زنان با ايمان كه چشم بپوشند...» [51] .

و در نتيجه بر زنان حرجي نيست كه زينت خود را بر كودك بنمايند و همين طور احكام الهي بر كودكان جاري نمي شود.

و اما قول امام صادق عليه السلام، زاد و توشه، مقصود، توانايي و ثروتمندي بنده است براي اجراي فرمان الهي و اين است معناي آيه:

«بر نيكوكاران راه مسؤوليت نيست.» [52] .



[ صفحه 173]



آيا نمي بيني كساني را كه هزينه ي مسافرت حج را ندارند، عذرشان پذيرفته است، و حجت را بر كساني كه امكانات دارند و هزينه سفر فراهم است و مركب سواري نيز دارند براي انجام حج و جهاد و نظاير اينها، تمام كرده است و همچنين عذر مستمنداني را كه بي چيزند پذيرفته و در دارايي ثروتمندان حقي براي ايشان مقرر فرموده است، مطابق اين آيه:

«اين حق مستمنداني است كه در راه خدا محاصره شدند.» [53] .

و دستور داده است، تا آنها را معاف دارند و به ايشان براي كارهايي كه آمادگي ندارند و ناتوان و نادار هستند، امري نفرموده است.

اما سخن امام صادق عليه السلام، درباره ي علت انگيزش، مقصود از آن نيتي است كه انسان را به سمت اعمال و خواهش نفساني برمي انگيزد كه محل احساس آن دل است و هر كس يك عمل ديني انجام دهد كه دل به آن ندارد و خداوند هيچ عملي - اين چنين - را از او پذيرا نيست مگر با صدق نيت، از اين رو به قول خود از حال منافقان اعلام فرموده است:

«به زبان خود مي گويند آن چيزي را كه در دل قبول ندارند در صورتي كه خداوند به آن چه پنهان مي دارند داناتر است.» [54] .

سپس براي سرزنش مؤمنان به پيامبرش اين آيه را نازل كرد:

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، چرا مي گوييد چيزي را كه خود آن را انجام نمي دهيد...» [55] .

چون كسي از روي عقيده چيزي را بگويد، حتما نيتش او را وامي دارد تا به گفته ي خود عمل كند و با عمل، گفته اش را تأييد نمايد و اگر گفتارش از روي عقيده و از صميم دل نباشد، حقيقتي نتواند داشت، در حالي كه خداوند همان صدق نيت و عقيده ي قلبي را پذيراست، هر چند كه به سبب مانعي نتواند در مقام عمل ابراز كند، چنان كه مي فرمايد:

«مگر كسي كه وادار شود- خلاف ايمان قلبي را به زبان بياورد- در



[ صفحه 174]



حالي كه دلش به ايمان استوار است.» [56] .

و نيز مي فرمايد:

«خداوند شما را به سبب قسمهاي بيهوده تان مؤاخذه نمي كند.» [57] .

بنابراين اين قرآن مجيد و اخبار رسول خدا - صلي الله عليه و آله - دلالت دارند كه دل صاحب اختيار تمام حواس آدمي است و اعمال انسان را دل درست مي كند، و آن چه را كه دل درست كند، هيچ عاملي نمي تواند باطل سازد. اين بود شرح پنج نمونه اي كه امام صادق عليه السلام آنها را ذكر فرموده بوده كه آنها اساس و پايه ي منزلت بين منزلتين و اختيار مي باشد كه ميانه ي جبر و تفويض است و چون اين پنج نمونه در يك انسان جمع باشد، عمل بر طبق فرمان خداي عزوجل و پيامبرش واجب است و اگر كسي يكي از اينها را نداشته باشد به همان اندازه از ارزش كردار او كاسته گردد.»

امام هادي عليه السلام، پنج نمونه اي را كه امام صادق عليه السلام بيان فرموده بود، توضيح داده و به كنه اين امور توجه فرمود و فلسفه ي آنها را با روشي منطقي و ارزشمند بيان كرد، سپس فرمود:

«اما شواهد قرآني بر عقيده ي امتحان و آزمايش به دليل توانايي، كه اين عقيده جامع ميان دو عقيده ي ديگر است و بين بين آنها مي باشد، بسيار است از جمله قول خداي تعالي:

«هر آينه شما را بيازماييم تا مجاهدان و صابران از شما را بشناسيم و اظهارات و اخبار شما را بيازماييم.» [58] .

و فرموده است:

«به راستي آنان را از جايي كه نمي دانند غافلگير كنيم.» [59] .

و باز فرموده:



[ صفحه 175]



«آيا مردم تصور مي كنند كه به محض آن كه بگويند ما ايمان آورديم، رها مي شوند و آزموده نمي گردند.» [60] .

خداي متعال، به لفظ فتنه آورده است كه معنايش همان آزمايش است، «هر آينه آزموديم سليمان را» [61] .

و در داستان حضرت موسي (عليه السلام) مي فرمايد: «به راستي كه ما پس از غيبت تو، قوم تو را آزموديم، در حالي كه سامري آنان را گمراه ساخت.» [62] .

و موسي (عليه السلام) عرض مي كند:

«اين نبود مگر آزمايش تو» [63] .

يعني امتحان تو، اين آيات كه با هم مقايسه مي شوند گواه يكديگرند.

اما آياتي كه با لفظ «بلوي» يعني امتحان و آزمايش آمده است، از جمله قول خداي تعالي كه مي فرمايد:

«تا شما را نسبت به آن چه مرحمت كرده، بيازمايد.» [64] .

و اين آيه:

«سپس آنها را از شما بازداشت تا شما را بيازمايد.» [65] .

و مي فرمايد:

«ما آنان را آزموديم همان طوري كه صاحبان آن باغ را.» [66] .

و اين آيه ي مباركه:

«خداوند مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد، كه كدام يك از شما عمل بهتري داريد.» [67] .



[ صفحه 176]



و قول خداي تعالي:

«و آن گاه كه خداوند ابراهيم را به كلماتي چند آزمود.» [68] .

و اين آيه:

«اگر خداوند مي خواست از آنان انتقام مي گرفت ولي براي اين كه شما را به وسيله ي يكديگر بيازمايد.» [69] .

و هر چه در قرآن مجيد به لفظ «بلوي» آمده است كه آغاز آيه بدان شروع شده به معناي آزمايش است و نظاير اينها در قرآن فراوان است، و اينها در اثبات امتحان و آزمايش است. به راستي كه خداوند متعال مردم را بيهوده نيافريده و آنان را به خود وانگذاشته و حكمت خويش را بازيچه قرار نداده است و از اين رو مي فرمايد:

«آيا تصور مي كنيد كه شما را بيهوده آفريده ايم؟) [70] .

پس اگر كسي بگويد؛ مگر خداوند متعال آينده ي بندگانش را نمي شناخت كه آنها را آزمايش مي كند؟ در پاسخ مي گوييم، چرا آزمايش نكرده مي داند كه آنان چه خواهند كرد، و همين است تفسير قول خداي تعالي كه مي فرمايد:

«و اگر برگردند به همان كاري برگشته اند كه نهي شده اند.» [71] .

و البته خداوند آنها را مي آزمايد تا عدالت خويش را به آنها نشان دهد. و آنها را قبل از عمل بد و گنهكاري بدون دليل عذاب نكند و خود فرموده است:

«اگر بيشتر آنان را به وسيله ي عذاب نابود مي كرديم، مي گفتند پروردگارا چرا براي ما پيامبري نفرستادي؟» [72] .

و نيز فرموده است:



[ صفحه 177]



«ما تا پيامبري را نفرستيم قومي را عذاب نمي كنيم.» [73] .

و اين آيه ي شريفه:

«رسولاني بشارت دهنده و ترساننده...» [74] .

بنابراين آزمايش به وسيله ي قدرتي است كه خداوند به بندگانش مرحمت كرده است و اين است عقيده ي ما بين جبر و تفويض و قرآن مجيد و اخبار منقول از ائمه ي اهل بيت پيامبر - صلي الله عليه و آله - گوياي همين حقيقت است.

پس اگر بگويند، كه خداوند مي فرمايد:

«هر كه را خواهد هدايت كند و هر كه را بخواهد، گمراه سازد.»

و نظاير اينها، يعني چه؟ گفته مي شود، راه و روش اين آيات دو گونه است، يكي اين كه از قدرت خداوند خبر مي دهد، يعني خداي متعال قدرت دارد هر كه را بخواهد هدايت كند و هر كه را بخواهد گمراه سازد، و اگر با قدرت خود مردم را بر هدايت و يا گمراهي مجبور مي كرد، اجر و كيفر بر عمل آنها بار نبود، همان طوري كه در ضمن اين نامه بيان كرديم. و معناي ديگر اين است كه مقصود از هدايت، راهنمايي است، همان طوري كه در آيه ي شريفه ي «و اما قوم ثمود را هدايت كرديم - يعني راه حق را به ايشان نشان داديم - اما خود كوري را بر هدايت برگزيدند.» [75] آمده است، در حالي كه اگر خداوند آنان را بر حق مجبور كرده بود نمي توانستند به راه گمراهي بروند. چنين نيست كه اگر ابهامي در آيه باشد، دليل بر خلاف آيات روشن گردد كه ما بايد مطابق آنها عمل كنيم، و به همين معناست آيه ي مبارك:

«از آن جمله است آيات روشن - محكمات كه آنها ام الكتابند، و آيات ديگري متشابه و مبهم، اما آن كساني كه انحرافي در دل دارند، از آيات متشابه پيروي كنند، تا با تأويل آن در دين راه شبهه و فتنه گري پديد



[ صفحه 178]



آرند.» [76] .

و نيز فرموده است:

«به بندگانم بشارت ده، به آن كساني كه گفته ها را بشنوند و از بهترها پيروي كنند.» [77] .

يعني از استوارترين و روشنترين سخنان پيروي كنند،

«آنان هستند كه خداوند ايشان را هدايت فرموده و آنان خردمندانند.» [78] .

خداوند به ما و شما توفيق گفتار و كرداري را دهد كه خود آن را دوست مي دارد و مي پسندد، و ما و شما را از نافرمانيهايش دور سازد به لطف و كرمش و سپاس فراوان خداي را چنان كه او شايسته است و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و بزرگوار او باد، و خداوند ما را بس است و او نيكو وكيلي است...» [79] .

اين نامه ي مباركه كه قسمت اصولي از سرمايه هاي پرارزش علمي را كه امام هادي عليه السلام در اختيار داشت، عينيت بخشيده بود، به پايان رسيد. امام عليه السلام در اين نامه نظرات پوچ اشاعره و معتزله را رد كرد و با دلايل كوبنده «امر بين امرين» يعني عقيده ي بلندي را كه ائمه ي اهل بيت عليهم السلام بر آن باورند، به ثبوت رساند، و بدين وسيله سخن ما درباره ي برخي از مباحث كلامي و فلسفي كه از امام عليه السلام وارد شده بود پايان گرفت.



[ صفحه 179]




پاورقي

[1] سوره ي مائده / 56 - 55.

[2] مسند احمد بن حنبل: 4 / 366، صحيح ترمذي: 2 / 308، سنن بيهقي: 20 / 148، كنزالعمال: 7 / 102، مستدرك الصحيحين: 3 / 109، طبقات ابن سعد: 2 / بخش دوم / ص 2.

[3] كشاف در تفسير اين آيه در سوره ي مائده، تفسير رازي، تفسير طبري: 6 / 186 الدرالمنثور، كنزل العمال : 6 / 319، مجمع الزوائد: 7 / 17، ذخائرالعقبي: ص 102، رياض النضره: 2 / 227.

[4] حديث غدير، از احاديث متواتره است، محقق بزرگ، علامه اميني جلد اول از كتاب «الغدير» خود را درباره ي سند و مصادر اين حديث شريف تأليف كرده است.

[5] صحيح ابن ماجه: ص 12، حلية الاولياء: 7 / 194، خصائص نسائي: ص 15، تاريخ بغداد: 11 / 432، صحيح ترمذي: 2 / 301، مشكل الآثار: 2 / 309، مسند ابي داوود: 1 / 29.

[6] قريب به اين حديث شريف در كنزالعمال: 6 / 155 و مجمع الزوائد: 9 / 113 آمده است.

[7] سوره ي احزاب / 57.

[8] قبيله اي از قوم كنده ي يمن هستند - م.

[9] سوره ي احزاب / 57.

[10] مستدرك صحيحين (صحيح بخاري و صحيح مسلم): 3 / 122، الاصابه: 4 / 304، كنزالعمال: 6 / 152، مجمع الزوائد: 9 / 129، الرياض النضره: 2 / 165.

[11] مستدرك الصحيحين: 3 / 130، تاريخ بغداد: 13 / 32، اسدالغابه: 4 / 383، مجمع الزوائد: 9 / 131.

[12] صحيح ابن ماجه: ص 12، حلية الأولياء: 1 / 62، خصائص نسائي: ص 32، كنزالعمال: 6 / 395.

[13] سوره ي كهف / 47.

[14] سوره ي حج / 10.

[15] سوره ي يونس / 44.

[16] سوره ي بقره / 76.

[17] سوره ي نساء / 11.

[18] سوره ي نساء / 59.

[19] سوره ي بقره / 79.

[20] سوره ي انعام / 160.

[21] سوره ي آل عمران / 28.

[22] سوره ي مؤمن (غافر) / 17.

[23] در حقيقت سر خود گذاشتن، با منع از عمل، دو مفهوم متناقض مي باشند، در حالي كه اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است - م.

[24] سوره ي زمر / 9.

[25] سوره ي آل عمران / 97.

[26] سوره ي ذاريات / 56.

[27] سوره ي نساء / 40.

[28] سوره ي انفال / 20.

[29] سوره ي بقره / 79.

[30] سوره ي زخرف / 30.

[31] سوره ي زخرف / 31.

[32] سوره ي احزاب / 36.

[33] محاضرات في اصول الفقه: 2 / 89 - 87. كتابي كه در مباحث اصولي از محضر معظم له استفاده كرده ايم، به رشته ي تحرير درآمده است.

[34] يكي از بزرگان، اشعار فوق را به صورت شعر پارسي درآورده مي گويد:



آن امامي تو كه از طاعتش اميد رود

از خدا مغفرت ما همه در روز نجات



شبهه ي ديني ما را تو نمودي روشن

مزد يابي ز خدا، از طرف ما، روضات



نيست در كار بد هرزه، ره معذرتي

كه شدي مرتكبش از ره عصيان و جفا!.

[35] سوره ي اسراء / 72.

[36] سوره ي تين / 4.

[37] سوره ي انفطار / 6.

[38] سوره ي حج / 36.

[39] سوره نحل / 14.

[40] سوره ي نحل / 8.

[41] سوره ي تغابن / 16.

[42] سوره ي بقره / 286.

[43] سوره ي طلاق / 7.

[44] سوره ي نور / 60.

[45] سوره ي آل عمران / 91.

[46] ظهار اصطلاح فقهي است. براي كسي كه زنش بگويد: «ظهرك كظهر امي» اين زن بر او حرام مي شود، مگر توبه كند و كفاره دهد، كه تفصيل آن در كتابهاي فقهي آمده است - م.

[47] سوره ي مجادله / 5 - 4.

[48] سوره ي نساء / 100.

[49] شايد مقصودش مواردي است كه مسلماني از روي ناآگاهي سخن خلافي را بگويد و يا اين كه از باب تقيه براي حفظ جان و نظاير آن، برخلاف شرع حرفي بزند!- م.

[50] سوره ي نساء / 101.

[51] سوره ي نور / 31.

[52] سوره ي توبه / 91.

[53] سوره ي بقره / 273.

[54] سوره ي آل عمران / 166.

[55] سوره ي صف / 2.

[56] سوره ي نحل / 106.

[57] سوره ي بقره / 225.

[58] سوره ي محمد / 33.

[59] سوره ي اعراف / 181.

[60] سوره ي عنكبوت / 1.

[61] سوره ي ص / 33.

[62] سوره ي طه / 87.

[63] سوره ي اعراف / 154.

[64] سوره ي مائده / 48.

[65] سوره ي آل عمران / 152.

[66] سوره ي قلم / 17.

[67] سوره ي ملك / 2.

[68] سوره ي بقره / 123.

[69] سوره ي محمد / 5.

[70] سوره ي مؤمنون / 110.

[71] سوره ي انعام / 28.

[72] سوره ي طه / 134.

[73] سوره ي اسراء / 16.

[74] سوره ي نساء / 163.

[75] سوره ي فصلت / 17.

[76] سوره ي آل عمران / 7.

[77] سوره ي زمر / 18 - 17.

[78] سوره ي زمر / 18.

[79] تحف العقول: ص 475 -458، طبرسي نيز به صورت مختصر در كتاب «احتجاج» خود آورده است.