بازگشت

زيارت غدير


از جمله مهمترين زيارتهاي ائمه طاهرين - از نظر شيعه ي اماميه - زيارت غدير است كه براي آن اهميت زيادي قائلند، از آن رو كه اين زيارت رمزي است براي آن روز جاودانه در جهان اسلام آن روزي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - در آن روز سرنوشت قطعي امت را تعيين كرد و امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام را به عنوان خليفه ي خود بر مسلمين گمارد، و افسر امامت و خلافت را بر سرش نهاد، و شيعه روز غدير را از اين جهت براي خود روز عيد مي دانند كه در آن روز ريشه ي اصلي كيان عقايد ايشان فراهم آمده است و آنان از آغاز تاريخ تشيع تا به امروز در روز غدير مرقد مولايشان اميرالمؤمنين را زيارت مي كنند و با آن بزرگوار تجديد دوستي و بيعت مي نمايند. از جمله امام ابوالحسن الهادي عليه السلام در سالي كه معتصم آن حضرت را از مدينه به سرمن رأي آورد [1] ، آن مرقد شريف را با اين زيارتنامه زيارت كرد، كه از برجسته ترين و بالاترين زيارتهاست، در اين زيارتنامه از فضايل امام اميرالمؤمنين عليه السلام و از مشكلات سياسي و اجتماعي آن روزگار كه آن حضرت دچار بود - و قسمتي از فرازهاي زيارت را تشكيل مي دهد - سخن گفته است.

و لازم است كه ما به فرازهايي از اين زيارتنامه كه از استوارترين زيارتنامه هاي اهل بيت عليهم السلام است اشاره كنيم:

1- امام ابوالحسن الهادي عليه السلام در زيارت غديريه ي خود درباره ي جدش امام اميرالمؤمنين عليه السلام، فرموده است كه آن حضرت نخستين كسي است كه اسلام آورد و به خداوند مؤمن و معتقد شد و دعوت پيامبر خدا را لبيك گفت، امام هادي جدش را مخاطب ساخته، مي گويد:



[ صفحه 208]



«تو نخستين كسي هستي كه به خدا ايمان آوردي و در پيشگاه خدا نماز گزاردي و در راه او جهاد كردي و در ديار شرك و بت پرستي و آكنده از كفر و ضلالت بود و آشكارا شيطان را مي پرستيدند، تو بودي كه عرض اندام نمودي (آن جا را از پليدي و شرك پاك ساختي)...»

اخبار فراواني رسيده است كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام نخستين كسي است كه اسلام آورد و نداي پروردگار را لبيك گفت و به دين او گراييد. طبري به سند خود از ابن اسحاق نقل كرده است كه مي گويد: نخستين شخص از مردان كه به پيامبر صلي الله عليه و آله - ايمان آورد و با آن حضرت نماز گزارد، و هر آن چه از جانب خدا آورده بود تصديق كرد، علي بن ابي طالب عليه السلام بود در حالي كه آن بزرگوار، ده سال عمر داشت [2] و طبراني به سند خود از ابوذر نقل كرده و مي گويد: رسول خدا - صلي الله عليه و آله - دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود:

اين نخستين كسي است كه به من ايمان آورد، و اول كسي خواهد بود كه در روز قيامت با من مصافحه كند. [3] .

و رسول خدا - صلي الله عليه و آله - به عايشه فرمود:

اين علي بن ابي طالب نخستين كسي است كه پيش از همه ي مردم ايمان آورد. [4] .

و بسياري از اين قبيل اخبار كه اين مطلب را به صراحت بيان كرده اند.

2- امام هادي عليه السلام در اين زيارتنامه، از جهاد امام اميرالمؤمنين عليه السلام و بي باكي، دلاوري و سرسختي آن حضرت در جنگها سخن گفته، و خطاب به جدش عرض مي كند:



[ صفحه 209]



«ولك المواقف المشهودة والمقامات المشهورة، والأيام المذكورة يوم بدر، و يوم الأحزاب، اذ زاغت الأبصار وبلغت القلوب الحناجر، و تظنون بالله الظنونا، هنالك أبتلي المؤمنون، و زلزلوا زلزالا شديدا، و اذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا و اذ قالت طايفة منهم يا أهل يثرب لامقام لكم فارجعوا و يستأذن فريق منهم النبي يقولون ان بيوتنا عورة و ما هي بعورة ان يريدون الا فرارا [5] و قال الله تعالي: «ولما رأي المؤمنون الأحزاب، قالوا: هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليما» [6] .

فقتلت عمرهم و هزمت جمعهم، و رد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا، و كفي الله المؤمنين القتال، و كان الله قويا عزيزا، و يوم أحد اذ يصعدون و لا يلوون علي أحد والرسول يدعوهم في أخراهم و أنت تذودبهم المشركين عن النبي صلي الله عليه و آله ذات اليمين و ذات الشمال حتي ردهم الله تعالي عنها خايفين و نصربك الخاذلين. و يوم حنين علي ما نطق به التنزيل «اذ أعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا، و ضاقت عليكم الأرض بما رحبت ثم ولبتم مدبرين، ثم أنزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين»

والمؤمنون أنت و من يليك، و عمك العباس ينادي المنهزمين يا أصحاب سورة البقرة، يا أهل بيعة الشجرة حتي استجاب له قوم قد كفيتهم المؤونة، و تكلفت دونهم المعونة، فعادوا آيسين من المثوبة، راجين وعدالله تعالي بالمثوبة، و ذلك قول الله جل ذكره «ثم يتوب الله من بعد ذلك علي من يشاء» و أنت حائز درجة الصبر، فائز بعظيم الأجر.

تو داراي مواقفي آشكار و مقاماتي مشهور و روزهاي سخت فراموش نشدني مانند روز جنگ بدر و روز جنگ احزابي، كه در آن اوقات خداوند



[ صفحه 210]



مؤمنان را آزمود و همه سخت متزلزل و نگران بودند و جانها به لب رسيده بود و به خداوند بدگمان شدند و منافقان و آناني كه در دلهايشان مرض بود، گفتند وعده هاي خدا و رسول به ما، جز غرور و فريب نبود و گروهي از آنان گفتند: اي مردم مدينه، شما ديگر در اين جا نمي توانيد بمانيد و برگرديد، و گروهي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) اجازه مي خواستند و مي گفتند: زن و بچه هاي ما بي سرپرستند، در صورتي كه چنين نبود و آنان هدفي جز فرار از جنگ نداشتند و خداي تعالي مي فرمايد: «چون مؤمنان - كه مقصود علي عليه السلام و دوستان آن حضرتند - سر و صداي دشمن را در جنگ احزاب ديدند، گفتند: كه اين همان فتح و نصرتي است كه خدا و پيامبرش وعده داده اند و خدا و پيامبر، وعده ي راست و درست داده اند و چيزي جز به مقام ايمان و تسليم ايشان نيفزود.» [7] .

يا علي! تو بودي كه در آن هنگام، عمروبن عبدود آنها را كشتي و جمعيت آنان را پراكنده ساختي، و خداوند كافران را با دلهاي پر از خشم بازگرداند، در حالي كه به هيچ هدفي نرسيده بودند، و خداوند مؤمنان را از رنج جنگ و كارزار آسوده كرد و خداوند بر همگان مسلط و عزت و اقتدار دارد، و باز در جنگ احد، كه به اين مضمون آيه ي شريفه ي در آن باره مي گويد: - مي گريختند و به كسي توجه نداشتند، در حالي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) آنها را صدا مي زد، و تو تنهابا شمشيرت مشركان را از آزار پيامبر (صلي الله عليه و آله) از چپ و راست دور ساختي و آسيب دشمن را از آن حضرت دفع كردي تا اين كه خداوند كافران را با ترس و بيم بازگرداند و لشكر شكست خورده را به وسيله ي تو پيروز گردانيد. و نيز در روز جنگ حنين، بطوري كه قرآن گوياي آن است «... كه فريفته و مغرور به زيادي لشكر اسلام شديد و آن انبوه لشكر اصلا به كار نيامد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد، تا آن كه همه رو به فرار نهاديد، آنگاه خداوند وقار و آرامش را بر پيامبر خود و مؤمنان نازل كرد...» [8] .



[ صفحه 211]



يا علي! در اين آيه مقصود از مؤمنان، تو و ياران تو هستند، در حالي كه عمويت عباس به صداي بلند فرياد مي كرد - زماني كه لشكر اسلام به هزيمت رفته و فرار مي كردند - اي اصحاب سوره ي بقره (كه از طرف خدا در آن سوره، مردم مسلمان مأمور به جهاد و مبارزه با كافران و مقاومت در راه دين شده ايد) و اي اهل بيعت شجره! تا اين كه گروهي نداي عباس را شنيدند و اجابت كردند، در آن هنگام، تو تنها كسي بودي كه زحمت و رنج جنگ را از سپاه اسلام برطرف كردي و عهده دار ياري دين، بدون كمك آنان شدي با اين كه سپاهيان از اجر جنگ و جهاد نااميد و با وعده ي الهي به وسيله ي توبه اميدوار شدند، و اين است معناي كلام خداي تعالي در اين آيه «... سپس خداوند پس از آن واقعه - جنگ حنين - از سر تقصير هر كه مي خواهد مي گذرد.» [9] و تو يا علي! در آن كارزار، داراي مقام صبر بودي و به اجر عظيم الهي رسيدي.

و يوم خيبر اذ أظهر الله خور المنافقين، و قطع دابر الكافرين - والحمدلله رب العالمين - ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الأدبار. و كان عهد الله مسؤولا.

و در روز جنگ خيبر كه خداوند ضعف و ناتواني منافقان را بر مؤمنين آشكار ساخت و كافران را نااميد گردانيد - و سپاس خدا را كه پروردگار تمام عوالم است و در صورتي كه سپاه اسلام با خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) قبلا عهد بسته بودند كه در جهاد به ميدان جنگ پشت نكنند و از اين رو پيش خدا و رسول خدا مسؤول بودند.

و امام عليه السلام اضافه مي كند:

و شهدت مع النبي صلي الله عليه و آله جميع حروبه و مغازيه، تحمل الراية أمامه، و تضرب بالسيف قدامه، ثم لحزمك المشهور و بصيرتك في الأمور أمرك في المواطن، و لم يكن عليك أمير.



[ صفحه 212]



و تو اي مولا! در تمام جنگها با پيامبر - صلي الله عليه و آله - حاضر بودي و به اتفاق او در راه خدا جهاد مي كردي و پرچم اسلام را در جنگها پيشاپيش پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي بردي و در مقابل او شمشير بر فرق دشمنان مي زدي و چون كار آزمودگي و مهارت و تدبيرت در كارها مشهور بود، پيامبر (صلي الله عليه و آله) در بسياري جاها تو را فرمانفرما قرار داد و هيچ كس ديگر را فرمانرواي تو نساخت.

اين سخنان امام عليه السلام مشتمل بر بخشهاي عمده و قسمتهاي برجسته اي از جهاد امام ابوالحسن عليه السلام است.

به راستي امام اميرالمؤمنين عليه السلام، در تمام مراحل سخت و ميدانهاي نبرد از اسلام دفاع كرد و به دشمنان خدا درسهاي تلخي داد به حدي كه سران شرك و الحاد از ضرب شمشير او به تنگ آمدند، و اگر زحمت و تلاش آن حضرت نبود، هر آينه از اسلام تنها نامي بدون وجود خارجي مانده بود.

3- امام هادي عليه السلام در زيارتنامه ي خود، خوابيدن حضرت علي عليه السلام در بستر پيامبر - صلي الله عليه و آله - را مطرح كرده است كه با جان خود و فداكاري خويش آن بزرگوار را حفظ كرد موقعي كه قريش اجتماع كرده بودند تا او را بكشند، پس امام عليه السلام نخستين فدايي در اسلام است، امام هادي مي گويد:

«وأشبهت في البيات علي الفراش الذبيح عليه السلام اذ أجبت كما أجاب، و أطعت كما أطاع اسماعيل صابرا محتسبا اذ قال له: «يا بني اني أري في المنام أني أذبحك فانظر ماذا تري قال: يا أبت افعل ما تومر ستجدني ان شاء الله من الصابرين» [10] و كذلك أنت لما أباتك النبي صلي الله عليه و آله و أمرك أن تضطجع في مرقده واقيا له بنفسك أسرعت الي اجابته مطيعا، و لنفسك علي القتل موطنا فشكر الله تعالي طاعتك، و أبان عن جميل فعلك بقوله: جل ذكره: «و من الناس من



[ صفحه 213]



يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله.» [11] .

«يا علي! حال تو در شبي كه به جاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) در بستر او خوابيدي نظير حال حضرت اسماعيل ذبيح الله بود كه هرچه پدرش به او فرمود، او پذيرفت و تو نيز همچون اسماعيل با بردباري و شكيبايي از پيامبر اطاعت كردي، (آري وقتي كه پدر اسماعيل) به او فرمود: «پسر عزيزم من در خواب مأمور شدم كه تو را ذبح كنم، ببين نظر تو در اين باره چيست در پاسخ گفت: پدرم، هرچه مأموري از طرف خدا انجام بده كه ان شاء الله مرا از صابران خواهي يافت.» و همچنين تو را نيز رسول خدا - صلي الله عليه و آله - مأمور كرد تا در بستر او بخوابي، و جان او را از دست دشمن حفظ كني، خيلي زود اجابت كردي و خودت را براي كشته شدن آماده ساختي و خداوند نيز طاعت تو را سپاس گفت و كار نيك تو را بر امت آشكار ساخت و فرمود «بعضي از مردمان هستند كه در راه رضاي از خدا جان خود مي گذرند.»

به راستي خوابيدن امام اميرالمؤمنين عليه السلام در بستر پيامبر (صلي الله عليه و آله) از بزرگترين كارهاي جهادگرانه بود و امام عليه السلام در آن شب اسلام را از بزرگترين مصيبتي كه دچار شده بود نجات داد، و زندگاني امام علي عليه السلام به همين ترتيب، سراسر تقديم اسلام بوده است.

4- امام هادي عليه السلام در زيارت خود به بعضي از صفات برجسته ي جدش امام اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره فرموده است:

«أشهد أنك لم تزل للهوي مخالفا، و للتقي محالفا، و علي كظم الغيظ قادرا، و عن الناس عافيا غافرا، و اذا عصي الله ساخطا، و اذا أطيع الله راضيا، و بما عهد اليك عاملا راعيا لما استحفظت، و حافظا لما استودعت، مبلغا ما حملت، منتظرا ما وعدت، و اشهد أنك ما اتقيت ضارعا، و لا أمسكت عن حقك جازعا و لا أحجمت عن مجاهدة غاصبيك ناكلا، و لا أظهرت الرضا بخلاف ما يرضي الله مداهنا، و لا



[ صفحه 214]



وهنت لما أصابك في سبيل الله، و لا ضعفت و لا استكنت عن طلب حقك مراقبا، معاذ الله أن تكون كذلك، بل اذا ظلمت احتسبت بك، و فوضت اليه أمرك.»

«گواهي مي دهم اي اميرمؤمنان! كه تو هميشه با هواي نفس مخالفت كرده و همواره به همراه تقوا و پرهيزگاري ، بر فروخوردن خشم و غضب توانا بودي، و از بديهاي مردم، چشم مي پوشيدي، و هنگامي كه مردم از دستور خدا سرپيچي مي كردند، تو سخت خشمناك مي شدي، و چون راه طاعت مي پيمودند تو خوشنود مي گشتي، و به هرچه عهد و پيمان داشتي عمل مي كردي و آن چه را كه بايد پاس داري، كاملا رعايت كردي و هرچه را به وديعت نزد تو گذاشتند، محافظت فرمودي. و آن چه از فرمان خدا بر عهده ي تو بود كه به مردم تبليغ كني، انجام دادي. گواهي مي دهم كه تقيه ي تو از دشمنان نه به خاطر ذلت و خواري (بلكه براي رضاي خدا) بود و خودداري كردن تو از گرفتن حقت نه به سبب عجز و ناتواني بود، و هرگز اظهار رضايت برخلاف رضاي خدا از آنان نكردي و نه از راه سستي و ضعف در برابر ستمهايي كه به تو رسيد تسليمم شدي و از طلب حق خود كوتاهي كردي، پناه به خدا! هرگز از ترس و ضعف و ناتواني نبود - بلكه ظلمي كه كردند در راه دين خدا منظور داشتي و كارت را به خدا واگذاشتي.»

امام عليه السلام، در اين بخش از سخنان خود از روي برخي از صفات والاي امام علي عليه السلام و نمونه هاي برجسته اي كه در شخصيت جدش اميرالمؤمنين بوده پرده برداشته است كه از آن جمله:

1- مخالفت با هواي نفس است كه هيچ چيزي را علي عليه السلام بر اطاعت و رضاي خدا مقدم نداشت.

2- ملازمت آن حضرت با تقوا و پرهيزگاري، كه همواره با هر خو و خصلت نيكي همراه و به هر عملي كه او را مي توانست به خداوند نزديك كند سرگرم بود.

3- فروخوردن خشم.



[ صفحه 215]



4- گذشت و چشم پوشي از ستمگران و متجاوزان به حقش.

5- خشم گرفتن او بر تبهكاران و بيدينان.

6- خودداري امام از حق خلافت خويش، كه انگيزه ي اين خويشتنداري ترس و ناتواني نبود، بلكه تنها مصالح عاليه ي اسلام بود و بس.

امام هادي عليه السلام دنباله ي بيان صفات جدش علي عليه السلام را چنين ادامه مي دهد و مي گويد:

«لا تحفل بالنوائب، ولاتهن عندالشدائد، و لا تحجم عن محارب أفك...»

«و در سختيها و شدايد روزگار باكي نداشتي و در مشكلات سستي به خود راه نمي دادي، و از جنگها - در راه اسلام - باز نايستادي....»

به راستي از برجسته ترين صفات امام عليه السلام آن بود كه وي چون كوهي استوار بود كه به هيچ تندبادي نمي لغزيد، و از سختيهايي كه به او رو مي آورد باكي نداشت همچنان كه از جنگهاي دشمنان و مخالفان باز نمي ايستاد...

و باز امام هادي عليه السلام، صفات جدش را بيان مي كند و خطاب به آن بزرگوار مي گويد:

«و أنت القائل: لاتزيدني كثرة الناس حولي عزة، ولا تفرقهم عني وحشة، ولو أسلمني الناس جميعا...»

«... و تو بودي كه گفتي، نه اجتماع مردم در اطراف من باعث عزت و بزرگي من مي شود و نه تفرقه ي مردم از اطراف من باعث وحشت و نگراني من مي گردد در حالي كه تمام مردم نيز مرا واگذارند...»

پديده ي ديگري از صفات امام اميرالمؤمنان عليه السلام، تمسك آن حضرت به حق و عدالت است كه به هيچ چيز ديگر از مظاهر فريبنده دل نبسته بود، نه اجتماع توده ها در اطرافش باعث فزوني عزت و بزرگي بود، همچنين نه پراكنده شدن آنان از پيرامون آن بزرگوار باعث فزوني وحشت و نگراني،



[ صفحه 216]



اگر تمام مردم او را وامي گذاشتند، باعث اندوه وي نبود، بلكه آن چه كه دل آن بزرگوار را خشنود مي ساخت گسترش عدالت و انتشار حق و حقيقت در ميان مردم بود و بس.

5- همچنين، اين زيارتنامه ي مشتمل بر بيان جريان غدير است كه مسلمانان در آن جا با امام اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان خليفه و امام ايشان بيعت كردند، از اين رو امام هادي عليه السلام مي گويد:

«ان الله تعالي استجاب لنبيه صلي الله عليه و آله فيك دعوته، ثم أمره باظهار ما أولاك لأمته، اعلاء لشأنك، و اعلانا لبرهانك، و دحضا للأباطيل، و قطعا للمعاذير فلما اشفق من فتنة الفاسقين، و اتقي فيك المنافقين أوحي اليه رب العالمين «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس» [12] فوضع علي نفسه أوزار المسير، و نهض في رمضاء الهجير فخطب واسمع و نادي فأبلغ ثم سألهم أجمع فقال: هل بلغت؟ فقالوا: اللهم بلي، فقال: اللهم اشهد، ثم قال: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ فقالوا: بلي، فأخذ بيدك، و قال: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، فما آمن بما أنزل الله فيك علي نبيه الا قليل، و لا زاد أكثرهم غير تخسير.»

«همانا خداوند دعاي پيامبرش را درباره تو مستجاب كرد ، آن گاه خداوند پيامبرش را مأمور ساخت تا امامت تو را بر امت آشكار كند تا مقام والاي تو هويدا گردد، و برهان حقانيت تو بر مردم آشكار شود، و سخنان بيهوده ي مخالفان نابود گردد و راه عذر و بهانه ي مردم قطع شود. و چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) از فتنه و آشوب فاسقان و بدكاران درباره ي تو بيم داشت و از منافقان نسبت به تو مي هراسيد، خداوند رب العالمين به آن حضرت وحي كرد: «اي پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت - درباره ي خلافت علي - بر تو نازل شده است بر امت ابلاغ كن كه اگر ابلاغ نكني رسالت خدا را هرگز ابلاغ نكرده اي و - اگر از فتنه بدكاران و منافقان - بيمناكي خدا تو را از



[ صفحه 217]



شر مردم نگه مي دارد.» اين بود كه پيامبر زحمت سفر را بر خود هموار كرد و در بيابان شنزار و در گرمايي طاقت فرسا قيام كرد و خطبه اي آغاز نمود و با صداي بلند به گوش تمام مردم رساند و حكم خدا را ابلاغ كرد و پس از ابلاغ از مرد مپرسيد: اي مردم آيا من امر خدا را به شما ابلاغ كردم؟ همگي گفتند: آري يا رسول الله. عرض كرد: بار خدايا تو خود شاهد باش. سپس فرمود: آيا بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ مردم همه عرض كردند: چرا يا رسول الله. آن گاه دست تو را - علي - گرفت و فرمود: «هر كه را من سرپرست و آقايم، اين علي سرپرست و مولاست، بارالها دوست بدار هر كه علي را دوست بدارد و دشمن دار آن كس را كه علي را دشمن بدارد و ياري كن هر كه را كه او را ياري كند و خوار گردان هر كه او را خوار سازد» و باز اي فرمانرواي اهل ايمان آن چه خداوند درباره ي تو بر پيامبرش نازل فرمود: جز اندكي ايمان نياوردند و بيشتر مردم جز زيان براي خود چيزي نيفزودند.»

به راستي روز غدير، جزئي از رسالت اسلام بود و حيات اسلام در هيچ حال از آن بي نياز نبود، رسول خدا - صلي الله عليه و آله - پس از خود رهبري روحاني و حكومتي براي مردم تضمين فرمود و آن را در مسير تاريخ سرگردان نگذاشت تا امواج فتنه ها و نگرانيها در كام خود فرو برد، بلكه براي مردم رهبر، تعيين كرد و امت در روز غدير به عنوان امام و فرمانفرما با وي بيعت كردند، و اين آيه ي مباركه در آن باره نازل شد:

«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا.» [13] .

«... امروز دين شما را به حد كمال رساندم، و نعمت را بر شما تمام كردم و بهترين دينها را كه اسلام است برايتان برگزيدم.»

6- امام هادي عليه السلام در زيارت خود به آن مصائب و شدايدي كه



[ صفحه 218]



جدش امام اميرالمؤمنين عليه السلام گرفتار شده بود اشاره كرده و آن حضرت را مخاطب قرار داده مي گويد:

«ثم محنتك يوم صفين و قد رفعت المصاحب حيلة و مكرا، فأعرض الشك، و عرف الحق، واتبع الظن، اشبهت محنة هارون اذأمره موسي علي قومه فتفرقوا عنه، و هارون ينادي بهم، و يقول: «يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعوني و أطيعوا أمري قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتي يرجع الينا موسي» [14] و كذلك أنت لما رفعت المصاحف قلت: يا قوم أنتما فتنتم بها و خدعتم فعصوك و خالفوا عليك، و استدعوا نصب الحكمين فأبيت عليهم و تبرأت الي الله من فعلهم، و فوضته اليهم فلما أسفر الحق وسفه المنكر، واعترفوا بالزلل والجور عن القصد اختلفوا من بعده، وألزمول علي سفه التحكيم الذي أبيته، و أحبوه و حظرته و أباحوا ذنبهم الذي اقترفوه، و أنت علي نهج بصيرة و هدي و هم علي سنن ضلالة و عمي، فما زالوا علي النفاق مصرين، وفي الغي مترددين حتي اذاقهم الله و بال أمرهم، فأمات بسيفك من عاندك فشقي و هوي و أحيي بحجتك من سعد فهدي صلوات الله عليك غادية و رائحة و عاكفة و ذاهبة، فما يحيط المادح وصفك، و لا يحيط الطاعن فضلل...»

«باز رنج و محنت تو در روز جنگ صفين، كه به مكر و حيله قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند و مردم را به شك و ترديد واداشتند، و دين حق را بازيچه قرار دادند و از گمان خود پيروي كردند، در آن هنگام - يا علي - غم تو نظير غم و اندوه هارون بود، وقتي كه حضرت موسي او را فرمانرواي مردم قرار داد و مردم از اطراف او پراكنده شدند، هرچه هارون به آنان هشدار داد و گفت: «شما به اين - گوساله ي سامري - امتحان مي شويد، پروردگار شما خداوند بخشاينده است، از من پيروي كنيد، و امر مرا اطاعت كنيد - قوم موسي به هارون - گفتند ما بر پرستش گوساله ثابت مي مانيم، تا موسي به سوي ما بازگردد»



[ صفحه 219]



و همچنين بود، حال تو - يا علي هنگامي كه قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند، فرمودي: اي مردم! اين فتنه و فريب و امتحاني است براي شما آنان با تو مخالفت كردند و از فرمان تو سرباز زدند و از تو تقاضاي تعيين حكمين كردند پس تو از نصب حكمين خودداري كردي و از كار زشت آنها بيزاري جستي و به ناچار، كار را به خود آنها واگذاشتي اما وقتي آشكار شد، و به ناداني و عمل زشتشان پي بردند و بر خطا و جور و ستم خود واقف شده و اعتراف كردند پس از آن نيز راه اختلاف و تفرقه را پيش گرفتند و حكم سفيهانه اي را تقاضا و اصرار كردند و تو خودداري كردي، و آنها دوست داشتند، و تو آن را خطا و مخاطره آميز شمردي، و باز آنان گناهي را كه خود مرتكب شده بودند، مباح و روا دانستند و تو همواره از روي آگاهي و بصيرت در راه هدايت بودي و آنان در گمراهي و ضلالت گام برمي داشتند، تا اين كه خداوند كيفر كار زشتشان را به آنان چشانيد، و معاندان و منافقان همگي بيچاره و نگونبخت شدند و به وسيله ي شمشير تو به قعر جهنم رفتند، و سعادتمندان از ياران تو با برهان و ارشاد تو هدايت يافتند پس درود خدا بر تو، در تمام آغاز و انجام كار - صبح و شام - ايستادن و حركت كردنت، اي كه هيچ مدح كننده اي به اوصاف كمالت نرسد، و دشمنان و بدخواهانت به مقام فضل و كمالت احاطه پيدا نكنند...»

به راستي از بزرگترين مصائب و گرفتاريهايي كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام دچار شد، همان مگر و حيله ي بر سر نيزه كردن قرآنها بود كه تمام پيروزيهاي درخشاني را كه نصيب ياران امام عليه السلام شده بود درهم ريخت در حالي كه سپاه امام در آستانه ي فتح نهايي قرار داشت و نزديك بود كه قواي ستمگر را كه با اين جنگ مي خواست اسلام را نابود سازد و پرچم دين را درهم نوردد، براي هميشه از ميان بردارد.

امام اميرالمؤمنين عليه السلام، درخواست حكميت را پذيرفت از ترس جاهلاني كه اسلام را نشناخته و عقل و خردشان كارايي نداشت و سر از فرمان امام عليه السلام پيچيده و نافرماني كردند و شمشيرها را به سمت امام كشيدند



[ صفحه 220]



و با آن حضرت اعلان جنگ كردند - كه اگر اين درخواست احمقانه را نپذيرد، با او خواهند جنگيد - با اين وصف، امام كارآزموده، عليه السلام، هيچ چاره اي جز اجابت درخواست آنها را نداشت از اين رو جنگ را متوقف ساخت و به اين ترتيب حكومت عدل و داد درهم پيچيده شد و معاويه - سرانجام - پيروز شد و در نتيجه ظلم و جور و استبداد همه جا را فراگرفت.

و چون براي اين مردم نادان روشن شد كه معاويه در بلند كردن قرآنها بر سر نيزه قصد مكر و فريب داشته، با عجله ي تمام به سراغ امام عليه السلام آمدند و از او خواستند تا از پذيرش حكميت! توبه كند و به اين گناه! خود اعتراف نمايد كه چرا وي درخواست آنها را براي صلح پذيرفت! اين بود كه امام عليه السلام امتناع ورزيد، زيرا كه آن حضرت در سراسر زندگي پاك خود كه مملو از نيكيها و خوبي در حق اسلام و مسلمين بود هرگز مرتكب گناهي نشده بود كه توبه كند. و چون امام عليه السلام خودداري كرد و از پذيرش درخواست آنان سرباز زد، اعلام جنگ كردند و جنگ نهروان اتفاق افتاد كه باعث بدبختيها و مشكلات سياسي فراواني براي مسلمين شد و آشوبها و گرفتاريها براي مسلمانان در پي داشت.

در اين جا سخن ما درباره ي زيارت (غديريه) كه از برجسته ترين زيارتنامه هاي ائمه و اصيل ترين و بديع ترين زيارتها است پايان گرفت.


پاورقي

[1] مفاتيح الجنان: 363.

[2] تاريخ طبري: 2 / 75.

[3] فيض القدير: 4 / 358، كنزالعمال: 6 / 156.

[4] الاستيعاب: 2 / 759.

[5] سوره ي احزاب / 13.

[6] سوره ي احزاب / 32.

[7] نقل به مضمون آيه 153 از سوره ي مباركه آل عمران است - م.

[8] سوره ي توبه / 26 - 25.

[9] سوره ي توبه / 26.

[10] سوره ي صافات / 102.

[11] سوره ي بقره / 207.

[12] سوره ي مائده / 67.

[13] سوره ي مائده / 3.

[14] سوره ي طه / 90.