بازگشت

داستان حضرت نوح با ابليس


امام عليه السلام گفتگوي جالبي ميان پيامبر خدا (حضرت نوح) و ابليس



[ صفحه 221]



را نقل كرده و فرمود:

«ابليس نزد حضرت نوح آمد و عرض كرد: تو به من حق بزرگي داري بنابراين نصيحتي مي كنم، نصيحت مرا بپذير كه من به تو خيانت نمي كنم! حضرت نوح پرسش از او را گناه شمرد، تا اين كه خداوند به نوح وحي كرد: از او بپرس، نوح به ابليس گفت: نصيحتت را بگو، ابليس گفت: وقتي كه من ببينم فرزند آدم تنگ نظر، حريص، حسود، ستمگر و يا عجول است او را چون گويي - از ميدان مسابقه - مي ربايم، و هرگاه ببينم اين خو و خصلتها در او جمع است او را شيطان سركش و فريبنده مي نامم. حضرت نوح فرمود: آن نعمت و حقي كه درباره ي تو دارم چيست؟ گفت: تو از خدا خواستي تا مردم را عذاب كند و آنان را دچار عذاب دوزخ كردي و من از دست آنها خلاص شدم، و اگر نفرين نكرده بودي تا دنيا بود من درگير آنها بودم.» [1] .

امام عليه السلام اين قصه را به ياران خود فرمود تا آنها از اين صفاتي كه باعث خواري انسان مي شود و آنها را در پست ترين مراحل سقوط قرار مي دهد، دوري كنند.


پاورقي

[1] قصص الانبياء راوندي.