بازگشت

وفات حضرت عبدالعظيم


آقا عبدالعظيم مدتي را در ري ماند، در حال ترس و بيم به سر مي برد، دلش پر از غم و اندوه بود به سبب انواع ستمها و شكنجه هايي كه عباسيان نسبت به اهل بيت روا مي داشتند و مصائبي كه بر پسر عموهايش وارد مي شد، و اين نابكاران عباسي نسبت به ايشان نهايت سختگيري و درشتيها روا داشتند و انواع مصائب و بلايا را چشاندند.

سيد جليل القدر، حضرت عبدالعظيم - بسختي بيمار شد و چند روز در آن حال بود در حالي كه غمها و دردها گلوي او را مي فشرد كه دردناكتر، از همه دوري از خاندان و وطنش بود، حالت جان دادن او سخت بود، در آستانه ي مرگ قرار گرفت در حالي كه زبانش به ذكر و سپاس خدا مشغول بود، مرگ چنگالش را در جان او فرو برده بود و در حالي كه او در ديار غربت، بدون اين كه كسي از اعضاي خانواده اش با او باشد، به سر مي برد.

با وفات حضرت عبدالعظيم، صفحه ي درخشاني از صفحات جهاد اسلامي،



[ صفحه 283]



رقم خورد، و آن شعله ي تابناك كه راه مردم را به سمت عزت و كرامت روشن مي ساخت به خاموشي گراييد.

مردم ري از طبقات مختلف، به تشييع جنازه ي آن سيد علوي غريب شتافتند و تشييع محترمانه اي از او به عمل آوردند و آن پيكر مقدس را به آرامگاه ابديش آوردند و در آن جا به خاك سپردند، و در حقيقت پاره اي از جگر رسول خدا - صلي الله و آله - و ميوه اي از ميوه هاي باغ رسالت را در آن جا دفن كردند و براي او آرامگاه بزرگي بنا كردند كه همه روزه صدها زائر از باب تبرك و تيمن آن جا را زيارت مي كنند.