بازگشت

سؤالات يحيي بن اكثم


يحيي بن اكثم از امام عليه السلام سؤالاتي كرد كه قبلا نوشته بود و براي آزمون امام آماده كرده بود، امام عليه السلام سؤالات او را دريافت كرد و فرمود: پاسخ آنها را بنويس!. در ذيل با اندك تصرفي سؤالات را با پاسخ آنها ملاحظه مي كنيد:

س - خداي تعالي فرموده است:

«قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك» [1] .

- آن كس كه به علم كتاب دانا بود گفت كه من پيش از آن كه چشم بر هم زني تخت بلقيس را به اين جا آورم - با اين كه سؤال كننده سليمان است و طرف سؤال او آصف، آيا حضرت سليمان كه پيامبر بوده به علم آصف نياز



[ صفحه 336]



داشته است؟

ج - سليمان از دانستن آن چه را كه آصف مي دانسته است، عاجز نبود اما آن حضرت - صلوات الله عليه - مايل بود كه امت خودش را از جن و انس آگاه كند كه حجت پس از او كيست، توضيح آن كه حضرت سليمان به امر خدا از علم خود به آصف امانت داده بود و از اين رو آن را تفهيم كرد تا پس از وي در امامت و ولايت او كسي اختلاف نكند و براي آن كه حجت را بر مردم تأكيد و تثبيت نمايد.

س - خداي تعالي فرمود:

«و رفع ابويه علي العرش و خروا له سجدا» [2] .

آن گاه پدر و مادرش را بر تخت نشاند و آنها به شكرانه ي (ديدار او) خدا را سجده كردند.

چگونه مي شود كه يعقوب و فرزندانش در حالي كه پيامبر بودند، يوسف را سجده كنند؟

«ج - اما سجده ي به فرزندش در حقيقت سجده براي يوسف نبود، بلكه از طرف يعقوب و فرزندانش اطاعت از خدا و تحيتي براي يوسف بود همان طوري كه از جانب ملائكه سجده به آدم نبود، پس يعقوب و پسرانش به همراه او، براي سپاس از خدا كه آنها را جمع كرد، خدا را سجده كردند، آيا نمي بيني كه در همان وقت، از راه سپاس مي گويد:

«رب قد آتيتني من الملك» [3] .

س - خداي تعالي فرموده است:

«فان كنت في شك مما انزلنا اليك فاسئل الذين يقرأون الكتاب» [4] .



[ صفحه 337]



هرگاه از آن چه به تو فرستاديم شكي در دل داري از علماي پيشين اهل كتاب كه آن را مي خوانند؛ بپرس.

اگر مخاطب پيامبر - صلي الله عليه و آله - باشد، پس او شك داشته و اگر مخاطب كسي غير از پيامبر است پس بنابر اين قرآن به چه كسي نازل شده است؟

ج - مخاطب آيه شريفه، رسول خدا - صلي الله عليه و آله - است هيچ ترديدي نسبت به آن چه خداوند بر آن بزرگوار نازل كرده، نداشته است اما نادانان مي گفتند:

خداوند چرا از فرشتگان پيامبر نفرستاده و چرا بين پيامبرش را با ديگر مردم در بي نيازي از خوردن و آشاميدن و راه رفتن در ميان بازارها فرقي نگذاشته است! اين بود كه خداوند بر پيامبرش وحي نازل كرد كه از آن كساني كه قرآن را در حضور نادانان مي خوانند بپرس آيا خداوند پيش از تو فرستاده است غير از آن كه او نيز غذا مي خورد و در ميان بازارها راه مي رفت و تو نيز اي محمد همانند آنهايي، و البته اين كه فرمود؛

«فان كنت في شك» يعني اگر ترديدي داري!

پيامبر ترديدي نداشت بلكه براي انصاف چنان فرمود، همان طوري كه در اين آيه مي فرمايد:

«قل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين.» [5] .

بگو! بياييد ما و شما با فرزندان و زنان و خودمان به مباهله برخيزيم و به درگاه خدا التجا كنيم تا دروغگويان را به لعنت خدا دچار سازيم.

اگر مي فرمود: بياييد، تا نفرين خدا را بر شما قرار دهم، آنها حاضر به مباهله نمي شدند و خداوند مي دانست كه پيامبرش از طرف او رسالتش را به خوبي انجام مي دهد و او از دروغگويان نيست، همين طور در اين جا نيز پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - مي داند كه نسبت به آنچه مي گويد راستگوست وليكن دوست دارد كه از طرف خود انصاف دهد.



[ صفحه 338]



س - خداي تعالي مي فرمايد:

«و لو ان ما في الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله.» [6] .

اگر هر درخت روي زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت دريا مداد گردد، باز نگارش كلمات خدا پايان نپذيرد - بگو ببينم، اين درياها چيستند و در كجا هستند؟

ج - آري چنين است كه اگر درختان قلم شوند و دريا مداد و هفت دريا نيز به كمك آن افزوده گردد و حتي چشمه ها جاري شود همان طوري كه در طوفان نوح جاري شد، كلمات خدا پايان نپذيرد، و آن درياها عبارتند از چشمه ي گوگرد، يمن، برهوت، طبريه، و آبگرم سيدان كه به آن چشمه ي زبان گويند، آبگرم آفريقا كه سيلان مي نامند و چشمه ي باحوران، و ماييم كلمات خدا كه فضايل ما را درك نكنند و به انتهاي آن نمي رسند.

س - خداي تعالي فرموده است:

«و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين.» [7] .

در بهشت است، هر چه را دلها متمايل باشند و چشمها شوق ديدن داشته باشند.

بنابراين، ميل آدم كشيد كه از گندم بخورد و خورد، پس چرا مجازات شد؟

ج - اما در بهشت از خوردنيها، آشاميدنيها و سرگرميها به قدري است كه ميل مي كشد و چشم از ديدنش لذت مي برد و همه ي آنها را خداوند براي آدم مباح فرموده بود و اما از درختي كه خداوند، آدم و همسرش را از خوردن آن نهي كرد، درخت حسد بود كه خداوند از ايشان پيمان گرفت تا به كساني كه خداوند بر آنها و بر همه ي مخلوقاتش برتري داده است به ديده ي حسد ننگرند، آدم فراموش كرد و عنان اراده ي خود را از دست داد.



[ صفحه 339]



س - خداي تعالي فرموده است:

«او يزوجهم ذكرانا و اناثا.» [8] .

يا در يك رحم، دو فرزند پسر و دختر قرار مي دهد.

هر گاه خداوند بندگان مرد را تزويج مي كند پس چگونه گروهي را كه مرتكب آن مي شوند، كيفر مي نمايد.

ج - يعني خداوند متعال مرداني را كه اطاعت امر او را ننمايند، تزويج كند؟! پناه به خدا كه قصد خداوند بزرگ، اين اشتباهي باشد كه تو در ذهنت مرتكب شده اي و رخصتي براي ارتكاب كارهاي حرام، مي جويي! در صورتي كه هر كس چنين كاري را مرتكب شود، كيفرش را خواهد يافت و با خواري و ذلت - اگر توبه نكند - در روز قيامت چندين برابر عذاب خواهد ديد و هميشه در عذاب خواهد ماند [9] .

س - چگونه شهادت يك زن رواست كه خداوند فرموده است:

«... و اشهدوا ذوي عدل منكم...» [10] .

دو مرد مسلمان عادل را از بين خودتان گواه گيريد.

ج - اما شهادت يك زن به تنهايي در صورتي كافي است كه او قابله باشد كه شهادتش با رضايت جايز است اما اگر رضايت نباشد حداقل دو شاهد زن لازم است، دو زن به جاي يك مرد در موارد ضروري لازم است چون مرد نمي تواند در جاي آن زن قرار گيرد، پس اگر يك زن تنها بود با سوگند قول او پذيرفته است.

س - علي عليه السلام درباره ي خنثي - كسي كه نه مرد است و نه زن - قضاوت كرد كه به بول كردن او نگاه كنند؛ اگر مثل مردان بول كند، مرد است



[ صفحه 340]



و اگر مثل زن بول كند، زن است، چه كسي به بول او نگاه كند؟ پس اگر نگاه كننده مرد باشد، شايد او زن باشد، و اگر زن نگاه كند، شايد او مرد باشد و اين هر دو فعل حرام است! تكليف ميراث او چه مي شود؟

ج - اما سخن علي عليه السلام درباره ي خنثي، همان طوري كه او فرمود، از روي ادرار، معلوم مي شود، گروهي از افراد عادل، هر كدام آيينه اي در دست گرفته آن را مي نگرند، و شخص خنثي پشت سر ايشان برهنه مي ايستد و آنها ميان آيينه نگاه مي كنند و هر چه مي بينند از روي آن قضاوت مي كنند.

س - مردي، كنار گله ي گوسفندي مي آيد و مي بيند كه چوپان گوسفندي را وطي مي كند، وقتي كه چوپان صاحب گوسفند را مي بيند، آن را رها مي كند و گوسفند داخل گله مي شود، كدام گوسفند را ذبح كنند؟ آيا خوردن گوشت آنها جايز است يا نه؟

ج - اگر آن شخص آن گوسفند را بشناسد بايد سر ببرند و بسوزانند و اگر نشناسد، گله را دو قسمت كرده و بين آنها قرعه مي زنند پس قرعه به نام آن سهمي كه افتاد، آن سهم ديگر خلاص است، سپس آن نصف كه قرعه خورده است باز دو قسم مي شود و همين طور تا اين كه دو گوسفند مي ماند، سرانجام مابين آنها قرعه مي زنند، به نام هر كدام كه قرعه افتاد، كشته مي شود و ديگر گوسفندان نجات پيدا مي كنند [11] .

س - در نماز صبح چرا بايد آيات قرآني را بلند خواند، با اين كه از نمازهاي روز است در حالي كه تنها در نماز شب مي شود بلند خواند؟

ج - اما نماز صبح و بلند خواندن قرآن، به اين خاطر است كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - در تاريكي آخر شب، مي خواند، بنابراين در حقيقت هنوز دنباله ي شب است كه بلند خوانده مي شود.



[ صفحه 341]



س - حضرت علي به ابن جرموز فرمود: كشنده ي ابن صفيه [12] را به آتش دوزخ بشارت ده، پس چرا او را نكشت، با اين كه وي امام است.

ج - اما فرموده ي علي عليه السلام «قاتل ابن صفيه را به آتش دوزخ بشارت ده» به خاطر سخن رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بوده است: كه وي از جمله خوارج نهروان شد و اميرالمؤمنين عليه السلام او را در بصره - در جنگ جمل - نكشت، چون مي دانست كه در نهروان كشته مي شود.

س - به من بگو، چرا علي، در جنگ صفين گروه مخالف را كشت و دستور داد تا آنهايي را كه در حال جنگ هستند و آنهايي را كه فرار مي كنند همه را بكشند و به مجروحين حمله برند، در صورتي كه در جنگ جمل فراريان را نمي كشت و بر مجروحان اجازه ي حمله نداد و چنين دستوري صادر نكرد بلكه گفت: هر كس وارد خانه اش شود در امان است، چرا آن جا اين كار را كرد؟ بنابراين اگر دستور اول درست بود پس دومي خطاست.

ج - اما اين سخن كه گفتي: علي عليه السلام با آنهايي كه رو به جنگ آورده و يا پشت به جنگ كرده بودند با همه جنگيد و بر مجروحانشان حمله برد و روز جنگ جمل فراريان را تعقيب نكرد و بر مجروحان دستور حمله نداد و هر كس شمشير و سلاح خود را كنار گذاشت در امان بود، چون در جنگ جمل، آن مردم با امام خود مي جنگيدند و آنها گروهي نداشتند كه پس از ترك جنگ به سمت او بروند، بلكه به خانه هاي خودشان بر مي گشتند بدون قصد جنگ و يا مكر و جاسوسي و يا قصد مبارزه و همين قدر راضي بودند كه كسي به آنها كاري نداشته باشد اين بود كه فرمان حضرت علي خودداري و نكشتن آنها بود در صورتي كه هيچ يار و ياوري نداشتند. اما مخالفان جنگ صفين به سراغ گروه آماده و رهبري كه داشتند مي رفتند تا براي آنها اسلحه، نيزه، زره و شمشير فراهم كند و آنها را دوباره تجهيز كند و به آنها جايزه دهد و اموالي را در اختيار آنها بگذارد



[ صفحه 342]



و از بيمارشان ديدن كند و شكستهايشان را ترميم و زخمهايشان را معالجه نمايد و به پياده ها مركب سواري دهد و برهنه ها را لباس بدهد و باز گرداند تا دوباره به جنگ و ميدان نبرد باز گردند. درباره ي اهل بصره چون اسلحه شان را انداختند، دستور تعقيب داده نشد، و گروهي وجود نداشت تا به ايشان مراجعه كنند اما دستور امام درباره ي اهل صفين به تعقيب فراريان و حمله بر مجروحان بود، چون حكم اين دو گروه متفاوت بود، و اگر اميرالمؤمنين عليه السلام و حكم آن حضرت درباره ي اهل صفين و بصره نبود، حكم الهي درباره ي سركشان از اهل توحيد، معلوم نمي شد، بنابراين روشن شد كه هر كس نافرماني كند، در معرض قتل خواهد بود.

س - بفرماييد حكم كسي كه خود اقرار به لواط كند، چيست؟ آيا بايد حد لواط بخورد، و يا نبايد بخورد؟

ج - اما مردي كه خود اقرار به لواط كند، او در حقيقت داوطلب شده تا از جانب خود اعتراف كند ولي شاهدي بر خلاف او اقامه نشده بلكه او خود با ميل و رغبت چنين اقراري را كرده است، و هر گاه امامي كه از جانب خدا مأمور به مجازات اوست بخواهد، مي تواند بر او منت گذارد و حد را جاري نكند، آيا اين سخن خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد:

«هذا عطاؤنا فامنن اوامسك بغير حساب» [13] .

اين نعمت قدرت، بخشش ماست، اينك بي حساب به هر كه خواهي ببخش و از هر كه خواهي منع كن.

كه خداوند منت را پيش از منع از اجراي حسد آوردهاست.

ما تمام پرسشهايي كه كرده بودي پاسخ داديم، پس توجه كن...»

البته پاسخهاي امام عليه السلام به اين مسائل مشكل، مشتمل بر واقعيت علمي آن بزرگوار بود كه يحيي بن اكثم را متحير ساخت و رو به متوكل كرد و خيرخواهانه به او گفت:



[ صفحه 343]



«ما دوست نداريم كه پس از اين پرسشها از اين مرد چيزي بپرسند، زيرا چيزي نخواهند پرسيد مگر ساده تر از اينها باشد و هر چه علم او آشكار شود باعث قوت گرفتن رافضيها خواهد شد.» [14] .

به راستي امام هادي عليه السلام از زبدگان علم در جهان اسلام و وارثان علوم نياكانش بود كه حيات فكري جهان اسلام را آنها روشنگرند.

امام عليه السلام درباره ي آن همه مسائل دقيق، به محض اين كه چشم مباركش افتاد پاسخ داد، تمام اينها دليل بر گستردگي علم فوق العاده ي امام است كه يكي از عناصر برجسته در شخصيت والاي آن حضرت است.


پاورقي

[1] سوره ي نمل / 40.

[2] سوره ي يوسف / 100.

[3] سوره ي يوسف / 101.

[4] سوره ي يونس / 94.

[5] سوره ي آل عمران / 61.

[6] سوره ي لقمان / 26.

[7] سوره ي زخرف / 71.

[8] سوره ي شورا / 50.

[9] اين بخش را از كتاب مناقب: 4 / 404 نقل كرديم، در صورتي كه جاهاي ديگر مثل تحف العقول متفاوت است.

[10] سوره ي طلاق / 2.

[11] اين قسمتها را از تحف العقول گرفته ايم و در مناقب به نحو ديگري آمده است.

[12] مقصود از «ابن صفيه» زبير بن عوام است كه ابن جرموز در جنگ جمل او را كشت.

[13] سوره ي ص / 39.

[14] مناقب ابن شهرآشوب: 4 / 406 - 403، تحف العقول: ص 481 - 477.