بازگشت

استانداران سرزمينهاي اسلامي


اما استانداران نواحي مختلف اسلامي، وظايف و مقامات خويش را از وزرا مي خريدند، خاقاني وزير، استانداري كوفه را در يك روز به نوزده استاندار فروخت و از هر كدام رشوه گرفت. يكي از شعراي معاصرش او را هجو كرده، مي گويد:



وزير لا يمل من الرقاعة

يولي ثم يعزل بعد ساعة



[ صفحه 398]



اذا أهل الرشا هادوا اليه

فأحظي القوم أو فرهم بضاعة [1] .



«وزيري كه از بي شرمي خسته نمي شود، استاندار تعيين مي كند و پس از ساعتي بر كنار مي سازد

در حالي كه اهل رشوه به سوي او مي روند، كامياب ترين فرد كسي است كه مال بيشتر داشته باشد.»

بيشتر استانداران و كارگزاران مي كوشيدند تا بيشتر به مردم ستم روا دارند و مال بيشتري از راه خلاف به دست آورند، تا آن جا كه شكايت مردم از ظلم و جور آنان فزوني گرفت و در روزگار واثق، وزيرش - محمد بن عبدالملك - قصيده اي سرود و آن را به يكي از سپاهيان نسبت داد، و آن قصيده را به نزد واثق فرستاد، در حالي كه انبوهي از ستمها و مظالمي را كه استانداران وي بر سر مردم آورده بودند در قصيده بازگو كرده بود. بخشي از آن قصيده چنين است:



يا ابن الخلائف و الأملاك ان نسبوا

حزت الخلافة عن آبائك الأول



أجرت أم رقدت عيناك عن عجب

فيه البرية من خوف و من وهل



وليت أربعة أمر العباد معا

و كلهم حاطب في حبل محتبل



هذا سليمان قد ملكت راحته

مشارق الأرض من سهل و من جبل



ملكته السند فالسحرتين [2] من عدن

الي الجزيرة فالاطراف من ملل [3] .



خلافة قد حواها وحده فمضت

أحكامه في دماء القوم و النفل



و ابن الخصيب الذي ملكت راحته

خلافة الشام و الغازين و القفل [4] .



فنيل مصر فبحر الشام قد جريا

بما أراد من الأموال و الحلل



كأنهم في الذي قسمت بينهم

بنو الرشيد زمان القسم للدول



[ صفحه 399]



حوي سليمان ما كان الأمين حوي

من الخلافة و التبليغ للأمل



و أحمد بن الخصيب في امارته

كالقاسم بن الرشيد الجامع السبل



أصبحت لا ناصح يأتيك مستترا

و لا علانية خوفا من الحيل



سل بيت مالك أين المال تعرفه

و سل خراجك عن أموالك الجمل



كم في حبوسك ممن لا ذنوب لهم

أسري التكذب في الاقياد و الكبل



سميت باسم الرشيد المرتضي فبه

فس الأمور التي تنجي من الزلل



عث فيهم ما عاثت يداه معا

علي البرامك بالتهديم للقلل [5] .



«اي فرزند خلفا و سلاطين! - وقتي كه مردم نسبت تو را ذكر كنند - تو كه خلافت را از نياكان به دست آورده اي

آيا مظلوم واقع شده اي و يا آن كه چشمانت را از تعجب بر حال ترس و بي تابي، خواب ربوده است؟

و اي كاش همه ي اين چهار تن فرمانروايان مردم را با هم در ريسمان هيزم شكني بسته بودند

يكي از آنها، سليمان است كه تمام كوه و دشت مشرق زمين را به اختيار او داده اي

و همچنين سند و ناحيه ي ساحل درياي هند از عدن تا جزيره و نواحي ملل (بين مكه و مدينه)

و زمام خلافت را به تنهايي در دست گرفته و دستورهاي او درباره ي خون و مال مردم اجرا مي شود!

و ابن خصيب كه خلافت شام و غازين و قفل - محلي سر راه مكه - را به دست او سپرده اي

و همچنين رود نيل مصر و رود جاري شام را با هر چه مال و زيور آلات كه بخواهد.

گويي خلافت را در بين آنها، همچون پسران هارون الرشيد در وقت تقسيم دولتها، تقسيم كرده اي



[ صفحه 400]



به سليمان آنچه از خلافت و وصول به آرزوها، سهم امين بوده، رسيده است

و احمد بن خصيب در فرمانروايي، درست همان سهم قاسم بن رشيد، را برده است

كار به جايي رسيده كه كسي در پنهان و آشكار از بيم گرفتاريها نمي تواند تو را نصيحت كند

از بيت المال بپرس، مالها كجاست؟ او مي داند و از مالياتهايت، از كليه ي اموال خود بپرس!

چه قدر مردم بي گناه در ميان زندانها اسير كنده و زنجيرهاي تهمت و افترايند!

تو را به نام پسنديده ي رشيد ناميدند خود را در كارهايي كه باعث نجات از خطاست با او مقايسه كن

همان طور كه هارون به شدت برامكه را با ساقط كردن از بلنديها نابود كرد تو نيز آنان را نابود كن.»

ابن زيارت، در اين اشعار پرده از روي غمها و گرفتاريهاي امت برداشته و آن بدبختيها و مصائبي را كه در دوران اين واليان دچار بودند بر ملا نمود، زيرا كه «واثق» آنها را بر سرزمينهاي اسلامي مسلط كرده و تمام امور مسلمين را به آنها واگذار كرده بود و آنها نيز در امور مسلمين به بدترين نوع استبداد رفتار مي كردند و ظلم و جور را از حد گذرانده و بيت المال را غارت كرده و خوبان را در سياهچالهاي زندان و بدترين شكنجه ها مبتلا ساخته بودند، شاعر از «واثق» مي خواهد كه همچون جدش هارون الرشيد در سختگيري و اراده استوار باشد و او نيز - همان طوري كه هارون الرشيد، به برامكه يورش برد و به بدترين مجازات گرفتارشان ساخت و از آنها جز نامي باقي نگذاشت - اين واليان را از ميان بردارد.



[ صفحه 401]




پاورقي

[1] الفخري: ص 198.

[2] السحرتين: اين كلمه در پاورقي باشين (شحرتين) ضبط شده و آمده است كه مثناي شحره، نام ناحيه اي است از نواحي يمن كنار درياي هند - م.

[3] ملل: نا موضعي در بين راه مكه و مدينه است (معجم البلدان).

[4] قفل: نام محلي بين راه مكه است.

[5] الأغاني: 23 / 519، چاپ دارالثقافه.