بازگشت

زهر دادن ناجوانمردانه به امام


وجود امام عليه السلام براي معتمد عباسي گران بود، به خاطر اين كه مي ديد مردم درباره ي آثار، علوم و زهد و تقوايش سخن مي گويند و آن حضرت را بالاتر از دانشمندان ديگر اسلامي مي دانند و از اين رو آتش غضبش شعله مي كشيد و از بخل و كينه اي كه نسبت به امام داشت بشدت ناراحت شد و تمايلات پست دروني وي او را به ارتكاب بدترين جرم در اسلام وادار كرد و نقشه كشيد كه زهر كشنده اي به آن حضرت بخوراند و سپس نقشه خود را اجرا كرد همين كه آن بزرگوار زهر را تناول كرد به بستر افتاد در حالي كه بدنش مسموم گشت و از بدترين دردها رنج مي برد. شيعيان و بزرگان دولت براي ديدار آن حضرت مي آمدند، از جمله كساني كه به عيادت حضرت آمد، شاعر برجسته ابوهاشم جعفري بود، وقتي كه آمد و امام عليه السلام را در آن حال ديد، فغان برآورد و گريست و قصيده اي انشاد كرد كه اشعار زير از آن جمله است:



مادت الارض بي وادت فوأدي

و اعترتني موارد العرواء



حين قيل الامام نضو عليل

قلت: نفسي فدته كل الفداء



مرض الدين لاعتلالك و اعتل

و غارت له النجوم السماء



عجبا ان منيت بالداء و السقم

و انت الامام حسم الداء



أنت آسي الأدواء في الدين و

الدنيا و محيي الاموات و الاحياء [1] .



«زمين زير پايم لرزيد و دلم فرو ريخت و دچار وحشت و اضطراب شدم



[ صفحه 486]



موقعي كه گفتند: امام بيمار و عليل گشته است، با خود گفتم؛ همه ي هستيم فدايش باد.

به خاطر بيماري تو، دين اسلام بيمار و عليل گشته و ستارگان آسمان تاريك شدند

شگفتا كه تو به درد و بيماري مبتلايي در حالي كه خود (دارو و وسيله ي) رفع هر دردي

تو معالج همه ي دردهاي ديني و دنيوي و زنده كننده ي مردگان و زندگان هستي.»

اين اشعار، حاكي از غم و اندوه فراوان ابوهاشم و اضطراب و بي تابي او از بيماري امام عليه السلام است كه وجودش را ناراحتي و حسرت در هم فشرده و آرزو مي كرد كه اي كاش فداي امام شده بود، دين اسلام به خاطر بيماري امام بزرگ؛ بيمار گشته و ستارگان آسمان از غم فاجعه، دگرگون گشته است. و ابوهاشم تعجب مي كند از اين كه امام عليه السلام، دچار درد و بيماري شده، در حالي كه خود داروي هر درد است.


پاورقي

[1] مناقب: 4 / 401.