بازگشت

رفع شبهه هاي ديني


افزون بر شبهه هاي خرد و كلاني كه از سوي دانشمندان مزدور و فرقه هاي مرجع آن دوران در حوزه دين مطرح مي شد، كشمكش هاي بزرگ بر سر مسائل بنيادين و زير بنايي اسلام، هر از چند گاهي رخ مي نمود كه دامنه فتنه انگيزي آن، انديشه قشر گسترده اي از مسلمانان و گاه شيعيان را در بر مي گرفت. يكي از بزرگ ترين اين فتنه جويي ها، موضوع مخلوق بودن قرآن بود كه مدت ها انديشه مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسيار انسان هايي كه به جهت عقيده به آن، جان خود را از دست دادند! خلفاي عباسي با مطرح ساختن اين پرسش و نيافتن پاسخ دلخواه خود، مخالفان شان را به شدت سركوب مي كردند. از اين دسته «احمد بن نصر خزاعي» را مي توان نام برد كه از مخالفان دولت عباسي بود و يك بار هم نقشه قتل واثق، خليفه عباسي را كشيد، ولي نافرجام ماند. خليفه نيز براي از ميان برداشتن او با طرح اين پرسش كه آيا قرآن مخلوق است يا نه، برنامه سركوب او را آغاز كرد و پس از بيان پرسش هاي گوناگون در اين زمينه و ديگر مسائل اعتقادي، بهانه اي براي قتل وي به چنگ آورد و او را از ميان برداشت. [1] واثق، احمد بن نصر را كه معتقد به خلق قرآن نبود، دست بسته از بغداد به سامرا آورد و از او درباره خلق قرآن پرسيد. هنگامي كه از عقيده او آگاهي يافت، گردن او را زد و دستور داد سرش را در بغداد و بدنش را در سامرا آويزان كنند و برگه اي به گوش او آويختند كه بر آن نوشته شده بود: «اين سر احمد بن نصر است كه معتقد به خلق قرآن و نفي تشبيه خداوند نيست!» [2] .

معتزله كه گرايشي افراطي به عقل دارند، قرآن كريم را حادث و مخلوق مي دانستند و آن را از صفات باري تعالي مي شمردند، ولي در برابر آنها، اشاعره به مخالفت برخاسته و قرآن را قديم و غيرمخلوق دانستند. جرقه هاي اين كشمكش كه برخاسته از نظريه جبر يا تفويض بود، از اواخر حكومت امويان آغاز گرديد و با پيدايش اين دو مكتب كلامي در عصر عباسيان به اوج خود رسيد. تا پيش از مأمون، حكمرانان عباسي گرايش شديد و تعصب بسياري بر نظر اشاعره و جبرگرايي داشتند و معتزليان را به شدت شكنجه و سركوب مي كردند. با به حكومت رسيدن مأمون، ورق برگشت و مخالفان معتزله و نظريه خلق قرآن با حربه هاي گوناگون از صحنه روزگار پاك مي شدند! پس از مأمون نيز خلفاي عباسي از او پيروي كردند و كساني را كه به عقايد معتزله پايبند نبودند، شكنجه مي كردند يا از ميان برمي داشتند.

هنگامي كه متوكل به حكومت دست يافت، دوباره به عقايد اشاعره پيوست و اين بار قربانيان اين ماجرا، معتزليان بودند! در گير و دار اين آشوب زدگي هاي اعتقادي، امام هادي عليه السلام پيشواي انديشه اسلامي، وارد عرصه شد و با بدعت شمردن اين بحث ها، خط سير مكتب ناب اسلامي را براي پيروان خود ترسيم كرد. ايشان براي تنوير اذهان پيروان خود در بغداد نوشت:

«به نام خداوند بخشايشگر مهرورز. پروردگار ما را از فتنه هاي اين روزگار در پناه دارد كه در اين صورت بزرگ ترين مرحمت را در برابر ما به انجام رسانيده است كه در غير آن، چيزي جز نابودي و بدبختي دستاورد كسي نخواهد شد. نظر من درباره جدالي كه بر سر [مخلوق بودن يا نبودن] قرآن در گرفته، اين است كه آن بدعتي بيش نيست كه در گناه اين بدعت پرسش كننده و پاسخ دهنده، هر دو يكسانند؛ چرا كه براي پرسش كننده سودي در بر نخواهد داشت [و به واقع آن دست نمي يابد] و براي پاسخ دهنده نيز جز رنجي ناشي از طرح موضوعي كه از فهم و درك او خارج است، باقي نخواهد ماند. همانا خالقي جز خدا وجود ندارد و جز او، همه آفريدگانش هستند. قرآن نيز كلام خداوند بزرگ است. پس از پيش خودتان بر آن نامي قرار ندهيد كه از گمراهان خواهيد بود و خداوند شما و ما را در شمار افراد اين آيه قرار دهد كه فرمود: آنان كساني هستند كه در نهان از خداي خويش مي ترسند و از روز جزا سخت در وحشتند». [3] .

و اين گونه شيعيان را از آشفتگي فكري بيرون آوردند. [4] اين پرسش پيش تر نيز از امامان پرسيده شده بود كه از امام رضا عليه السلام پرسيدند و امام قاطعانه پاسخ داد: «قرآن كلام خداست، همين و بس!» [5] بدين ترتيب، امام با تبيين موضعي اصولي و روشنگرانه در اين بحث، شيعيان را از كاوش در اين گونه بحث و جدل هايي كه ثمره اي در بر ندارد، بر حذر داشته و نظر خود را بيان كرده اند.


پاورقي

[1] محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، بيروت، روائع التراث العربي، بي تا، ج 9، ص 134.

[2] جلال الدين السيوطي، تاريخ الخلفاء، بيروت، دار القلم، چاپ اول، 1406 ق، ص 384؛ تاريخ طبري، ج 9، ص134.

[3] انبياء، 49.

[4] التوحيد، ص 223.

[5] همان.