بازگشت

حجت شدن عبدالعظيم


اين يك قاعده است كه وقتي چيزي با «ميزان» موزون شد، خود آن هم تبديل به «ميزان» مي شود. مثل اينكه خدا فرمان مي دهد از رسول اطاعت كنيد. پس اگر كسي از رسول خدا تبعيت كند: «مَن يطع الرّسولَ فَقد اَطاعَ اللهَ» [1] ، از خدا پيروي كرده است. وقتي هم خداوند، خشم و رضاي كسي را خشم و رضاي خود مي داند، هم دليل عصمت اوست، هم حجت، و معيار بودنش را مي رساند.

در بحث عرضه خود بر حجت معصوم الهي و مورد تأييد قرارگرفتن از سوي او نيز، اين انطباق با حجت، سبب مي شود كه خود اين شخص هم براي ديگران تبديل به شاخص و معيار حجّت مي شود و خط درست براي ديگران ترسيم كند.

حضرت عبدالعظيم، پس از ديدار با امام هادي(ع) و عرضه عقايد خويش بر آن حضرت و سخنان امام كه فرمود: «آنچه گفتي همه حق و درست است و بر همين عقايد استوار بمان»، به ايران آمد و وارد «ري» شد. ابتدا ناشناس بود و مردم او را نمي شناختند. كم كم به شخصيت او پي بردند و از محضرش استفاده مي كردند. در همان دوران، ابوحمّاد رازي كه از شيعيان معروف ري بود، با رنج بسيار راه طولاني ري تا عراق را پيمود و در سامرّا به محضر امام هادي(ع) رسيد تا سؤالات ديني و شرعي خود را از آن امام بپرسد. هنگام خداحافظي، امام به ابوحمّاد فرمود:

اي ابوحمّاد! هر گاه در منطقه خودتان مسئله اي برايت مشكل شد، از عبدالعظيم حسني بپرس و از من هم به او سلام برسان. [2] .

عبدالعظيم حسني از كجا به اين مكانت عظيم و موقعيت علمي رسيد كه امام، او را تأييد مي كند و مردم را به او ارجاع مي دهد و حرف او را حرف خودش مي داند؟ جز به خاطر اينكه قبلاً خودش را بر امام عرضه داشته و امام، صلاحيت اعتقادي و سلامت فكري و ديني او را تأييد كرده است؟

پس هر كه با حجت خدا منطبق باشد، خودش براي ديگران حجّت مي شود. (هر كه با گل ها نشيند، رنگ و بوي گل پذيرد).

اين كه فقهاي دين و آشنايان به مباني فكري و كلمات نوراني ائمّه معصومين در عصر غيبت امام زمان، حجّت بر مردم مي شوند و كلام و فتوايشان «حكم خدا» تلقّي مي شود، براي آن است كه آنان از خودشان سخن نمي گويند، بلكه آنچه به عنوان دين، از قرآن و عترت مي فهمند همان را مي گويند و ذهن و دلشان را براي شناخت «حكم الله» از هر شائبه و گرايش و پيشداوري خالي و خالص مي كنند و همه تلاش خود را براي «استنباط حكم شرعي» به كار مي گيرند و از تقوا برخوردارند و خالي از هوي و هوس اند، و اينها سبب مي شود كه در عصر غيبت، ملاذ و پناه مردم، و محور و معيار دين، و ميزان حلال و حرام شرعي مي گردند.

چون در پي كشف حجّت اند، فتواي آنان هم بر مقلّدين حجّت مي شود. در حديث معروف حضرت مهدي(عج) چنين آمده است:

«امّا الحوادث الواقعة فارجِعُوا فيها الي رُواة حديثنا، فاِّنهم حُجَّتي عَليكم و أنا حجّة اللهِ [3] ؛ در رخدادها و حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ چرا كه آنان حجّت من بر شمايند و من حجت خدايم».

همين حديث و نظاير آن، مبناي ضرورت تقليد از فقها در مسائل شرعي است؛ چون نظر اجتهادي و استنباط فقهاي دين و آنچه به صورت «فتوا» ابراز مي كنند، براي مردمي كه در عصر غيبت، دسترسي به امام معصوم ندارند، «حجت شرعي» است و تكليفشان عمل بر طبق آن است، تا برائت ذمّه حاصل كنند.


پاورقي

[1] نساء/80.

[2] معجم الرجال الحديث، ص49.

[3] ميزان الحكمه، ح 3325، به نقل از احتجاج طبرسي.