بازگشت

ملاقات هاي مردمي


با وجود آنكه امام در سنين خردسالي به سر مي برد، اما بزرگان علوي وقتي در صريا به محضرش مي رسيدند، مقامش را تكريم مي كردند. عموي پدرش، زيد بن امام موسي بن جعفر كه مردي كهنسال بود، از عمر بن فرج، دربان امام در روستا، خواست تا اجازه تشرف بگيرد. وي درخواست اين مرد سالخورده را به امام ابلاغ كرد و آن حضرت اجازه فرمود. زيد خدمت امام رسيد و به منظور احترام و تعظيم، مقابل امام هادي(ع) نشست. روز دوم نيز كه زيد به محضر حضرت شرفياب شد، امام داخل خانه نبود و چون زيد بالاي مجلس نشسته بود، وقتي امام وارد شد، همين كه چشم زيد به ايشان افتاد، از جاي برخاست و آن بزرگوار را در جاي خويش نشانيد و خود براي اداي احترام به ساحت مقام امامت، در برابر حضرت نشست و به مقام ولايت او اعتراف كرد و اطاعتش را لازم دانست. [1] .

ايوب بن نوح مردي امين و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا، رتبه والايي داشت. او وكيل امام دهم و يازدهم بود و روايات زيادي از دهمين پيشواي شيعه نقل كرده است. اين مرد در صريا به محضر امام رسيد و پيش روي حضرت ايستاد و چون دستوري از امام دريافت كرد و بازگشت، عمر بن سعيد مدائني كه در آنجا حضور داشته است، مي گويد: امام رو به من كرد و فرمود: اي عمرو! اگر دوست داري به مردي از اهل بهشت بنگري، به اين مرد بنگر. [2] .

امام در روستاي صريا، ضمن ارتباط با علويان و ساير مردم، در مزرعه خويش مشغول كار بود. علي بن حمزه مي گويد: روزي به ملاقات امام رفتم و ديدم او با بيلي روي زمين كشاورزي چنان مشغول تلاش است كه دو پايش عرق كرده است. وي مي افزايد: جلوتر رفتم و عرض كردم: فدايت گردم! كارگران كجايند كه شما بدين زحمت افتاده ايد؟ امام فرمود: آيا در كار كردن، كسي از من و پدرم بهتر وجود دارد؟ عرض كردم: چه كسي از شما والاتر و بهتر است! امام فرمود: رسول اكرم(ص)، اميرمؤمنان(ع) و تمام اجدادم با دسترنج خود زندگي مي كردند و كشاورزي از جمله كوشش هاي فرستادگان الهي، اوصياء و شايستگان است. [3] .

چون معتصم درگذشت، واثق عباسي كه مردي عياش پيشه و سفيه بود، بر تخت خلافت نشست.

به روزگار اين خليفه غاصب، گروهي از جانب وي گماشته شدند تا به هيچ وجه شيعيان با امام هادي رفت و آمد نداشته باشند و از اين پس رنج و اندوه عاشقان خاندان عترت آغاز شد و برخي علاقه مندان به ناچار، راه تقيه را پيش گرفتند و در ظاهر چنين وانمود كردند كه از مخالفان آل علي هستند. بدين صورت آنان با پيش گرفتن اين روش، موفق شدند به محضر امام برسند و از مسائل و احكام شرعي و معارف و علومي كه حضرت بيان مي فرمود، آگاه شوند. حتي برخي از پيروان ائمه هدي به گونه اي تقيه مي كردند كه خليفه آنان را به عنوان جاسوس خويش تعيين كرد تا برنامه ها و ارتباطات امام را زير نظر گيرند. آنان از يك سو، مردم كوچه و بازار و شيعيان شهرهاي گوناگون را به چشمه حكمت و معنويت حضرت هادي(ع) مرتبط كردند و پيام امام را به آگاهي علاقه مندان خالص مي رسانيدند و از سوي ديگر، وقايع را به گونه اي براي خليفه گزارش مي كردند كه اين مناسبات و پيوند ها دچار خدشه نگردد.

اگر چه فشارهاي واثق عباسي، باعث مي شد تا بسياري از شيعيان نتوانند با آن حضرت ارتباط برقرار سازند، ولي هرگز اين روند تعطيل نشد و شيفتگان امامت با پوشش هاي گوناگون به محضر امام مي رسيدند و از اقيانوس بي كران امامت سيراب مي شدند؛ به طوري كه بر اساس نوشته شيخ طوسي، تعداد كساني كه از آن حضرت در زمينه هاي علوم اسلامي روايت نقل كرده اند، به 185 نفر مي رسد كه در ميانشان چهره هاي برجسته علمي و فقهي ديده مي شوند. [4] .

به دليل اختناق شديد، امام هادي(ع) نيز در ارتباطات خود با شيعيان، بسيار محتاطانه عمل مي كرد. محمد بن شرف مي گويد: در يكي از خيابان هاي مدينه حركت مي كردم. حضرت فرمود: آيا تو پسر شرف نيستي؟ عرض كردم: آري. خواستم از وجود مبارك او سؤالي بپرسم، اما پيشواي دهم بر من پيشي گرفت و فرمود: ما در حال گذر از شاهراهي در مدينه هستيم و اينجا براي طرح چنين سؤالاتي مناسب نيست. [5] .


پاورقي

[1] همان، ص34 ـ 35.

[2] الغيبة، شيخ طوسي، چاپ مكتب نينواي تهران، ص 212.

[3] من لا يحضره الفقيه، صدوق، ص23.

[4] ر.ك: رجال شيخ طوسي، ص409 ـ 427.

[5] بحارالانوار، ج50، ص176؛ كشف الغمه، علي بن عيس اربلي، ج3، ص175.