بازگشت

سعايت اهل سالوس


نفوذ اجتماعي امام در مدينه از ديد كارگزاران حكومت عباسي پنهان نبود و همين امر سبب شد كه آنان از ناحيه حضرت احساس خطر كنند و وجود ايشان را در مدينه به زيان رژيم عباسي بدانند. بريحه عباسي كه ناظر بر امام جمعه و جماعت در شهرهاي مكّه و مدينه بود، طي نامه اي به متوكّل نوشت: اگر تو را به حرمين شريفين نيازي است، علي بن محمد را از اين دو ديار بيرون نما؛ زيرا او مردم را به سوي خود خوانده است. [1] .

عبدالله بن محمد، والي مدينه، نيز اذيت و آزار به ساحت مقدس امام مي رساند؛ تا آنكه با نگارش نامه هايي خطاب به متوكّل، نظر خليفه را چنان دگرگون كرد كه او با عصبانيت و خشم زياد ديگر نمي توانست وجود حضرت را در مدينه تحمل كند. حاكم مدينه دست به اين سعايت زد تا اولاً، پايه هاي قدرت خود را محكم كند و ثانياً، در غياب امام با فراغت بال، به اموال و نواميس مردم دست درازي كند.

افراد ديگري هم به اشاره امام جماعت حرمين شريفين و حاكم مدينه، نامه هايي بدين مضمون براي متوكل نوشتند. اين گزارش هاي دروغ بر مردم هم تأثيرگذار بود و آنان هم نگاه بدبينانه اي به امام پيدا كرده بودند!

امام وقتي از بهتان ها، افتراها و گزارش هاي سراسر كذب مطلع شد، طي نامه اي به متوكل نوشت حكمران مدينه آزارم مي دهد و آنچه درباره من گفته است، واقعيت ندارد. متوكل از روي سالوس و رياكاري نامه اي به ظاهر مشفقانه خطاب به امام نوشت و حضرت را تعظيم و تكريم فراوان كرد و افزود: چون آگاهي پيدا كردم عبد الله بن محمد با شما سلوكي ناموافق داشت، او را عزل و محمد بن فضل را به جايش نصب كرديم و به او دستور اكرام و تجليل شما را داديم، و نيز نوشت: خليفه مشتاق ملاقات شماست. اگر بر شما دشوار نباشد، متوجه سامرا شويد و هر كه را هم مي خواهيد، مي توانيد با نهايت اطمينان و آرامش به همراه خود بياوريد، و هر گاه اراده كنيد، يحيي بن هرثمه (فرمانده يكي از واحدهاي ارتش) را به خدمت بفرستم تا در ركابتان مطيع شما باشد. يقين داشته باشيد هيچ يك از خاندان و فرزندان خليفه نزد ما گرامي تر از شما نخواهد بود. مي گويند: ابراهيم بن عباس، از بزرگان دستگاه خلافت، اين نامه را با املاي خليفه در جمادي الآخر سال 243 هجري خطاب به امام هادي نگاشت. [2] .

اما واقعيت اين است كه متوكل از نفوذ امام در جامعه بيم داشت و به همين دليل تصميم گرفت سياست تجربه شده مأمون را درباره امام هشتم و نهم، به اجرا درآورد؛ زيرا بر اساس گزارش هاي رسيده، مي ديد حضور امام در مدينه كه دور از نظارت خليفه بود، در آينده خطري جدي براي حكومت عباسي خواهد بود. شاهد اين مدعا گفتگوي پزشك نصراني دربار (يزداد) با اسماعيل بن احمد كاتب است: بر اساس آنچه شنيده ام، انگيزه خليفه از احضار علي بن محمد به سامرا اين بوده است كه مبادا مردم به ويژه چهره هاي سرشناس با وي ارتباط برقرار كنند و بدو گرايش يابند؛ در نتيجه نظام سياسي از دست بني عباس خارج شود. [3] .

سرانجام متوكل يحيي بن هرثمه را خواست و گفت: با سيصد نفر نظامي به كوفه برو و در آنجا امكاناتي را فراهم آور و از طريق بيابان و صحرا به مدينه برو و علي بن محمد را با اكرام نزد من بياور. او پذيرفت و چون به مدينه رسيد، نخست نزد عبدالله بن محمد هاشمي رفت و نامه خليفه را به وي نشان داد. آن گاه با يكديگر نزد حضرت آمدند و به او سه روز مهلت دادند. پيشواي دهم علي رغم برخورداري از پايگاه پرقدرت مردمي، در مدينه مخالفت علني و موضع گيري آشكار عليه دستگاه خلافت را مصلحت نديد؛ زيرا به خوبي مي دانست كه سفر مذكور كاملاً اجباري است؛ چنان كه بعد ها به اين مطلب تصريح فرمود. به علاوه، آن حضرت خود را از هر گونه تلاش و اقدامي عليه دستگاه حكومت بركنار دانست و اگر به خواسته متوكل و اظهار ارادت ظاهري او پاسخ رد مي داد، اتهام سخن چين ها و رشك ورزان در عمل تأييد مي شد. البته امام از مخالفت با رژيم هراسي نداشت، بلكه مصالح كلي اسلامي و حفظ جامعه اسلامي مورد توجه آن حضرت بود. از طرف ديگر، اگر چه دوستداران اهل بيت بيش از دوران قبل بودند، ولي تعدادشان در مقابل دشمنان ائمه و افراد بي تفاوت و عافيت طلب اندك بود و چنين نيروي محدودي نمي توانست در مقام دفاع از امام برآيد. اين عوامل و برخي عوامل ديگر ايجاب مي كرد كه حضرت در برابر دستگاه خلافت موضع گيري سياسي و نظامي نكند؛ زيرا امكان فروپاشي جبهه حق و نابودي ياران امام بعيد نبود. [4] .

وقتي اهالي مدينه از ورود هرثمه و مأموريت او آگاه شدند، فرياد اعتراض برآوردند و شيون و ناله سردادند. هرثمه مي گويد: وارد مدينه شدم و به سراغ منزل علي (النقي) رفتم. پس از ورود به منزلش و آگاه شدن مردم مدينه از جريان جلب او، آشفتگي و ناراحتي شگفتي در سطح شهر پديد آمد و چنان آنان فرياد و شيون برآوردند كه مانند آن را تا آن روز نديده بودم. در ابتدا با سوگند و تعهّد كوشيدم آنان را آرام سازم. گفتم: هيچ قصد سوئي در كارم نيست و نمي خواهم امام را آزار دهم. آن گاه محل اقامت امام را تفتيش و بازرسي كردم. در اتاق ويژه حضرت، جز تعدادي قرآن و كتاب دعا چيز ديگري نيافتم. چند مأمور او را از منزل خارج كردند و شخصاً خدمتگزاري او را از منزل تا شهر سامرا عهده دار گشتم. [5] .

از گفته هاي ابن هرثمه به خوبي پايگاه مردمي امام در مدينه و علاقه مردم به آن حضرت روشن مي شود.

اما راستي، چرا مردم در شهر پيامبر در مقابل اين حركت، به ناله و زاري و اعتراض كلامي اكتفا كردند و سخنان فرستاده متوكل را به راحتي پذيرفتند، با آنكه ماهيت رژيم سفاك عباسي را مي شناختند؟


پاورقي

[1] عيون المعجزات، حسين عبدالوهاب (چاپ مكتب الداوري قم)، ص131.

[2] منتهي الامال، محدث قمي، ج دوم (چاپ هجرت قم)، ص671 ـ 672؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادي، ص173.

[3] بحار الانوار، ج50، ص161.

[4] امام مهدي و غيبت صغري، سيد محمد صدر، ترجمه محمد امامي شيرازي، ص92 ـ94 و نيز حمايت فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ج2، ص144.

[5] تذكرة الخواص، سبط ابن جوزي (نجف، مطبعه حيدريه، 1383ق)، ص359 ـ 360.