بازگشت

هراس از تابش خورشيد


با وجود مراقبت هاي مداوم كارگزاران عباسي، امام هادي در محل اقامت خويش و نيز در اطراف سامرا به تلاش هاي فرهنگي خود ادامه مي داد و مشغول بود و مي كوشيد مواضع علمي خود را با پاسخ گويي به شبهه ها و پرسش هاي گوناگون، روشن كند. همچنين افراد مستعد را هدايت مي كرد و به تقويت ايمان علاقه مندان مي پرداخت.

سعيد بن سهيل بصري، ملقّب به ملّاح مي گويد: همراه جعفر بن قاسم بصري كه واقفي بود، در سامرا به سر مي برديم. هنگام عبور از خياباني، ابوالحسن(ع) او را ديد و فرمود: تا كي بايد در خواب باشي؟ آيا زمان آن نرسيده است كه از خواب غفلت بيدار شوي؟ امام با اين سخنان كوتاه زمينه بازگشت به حقّ را در او فراهم ساخت و سرانجام در مجلس ديگري او را به سوي حق هدايت كرد.

يوسف بن يعقوب كه فردي نصراني بود، در خانه امام، با حضرت ملاقاتي داشت و گرچه حقايقي را مشاهده كرد، ولي بر آيين مسيحيت ماند، اما پسرش به بركت اين بارقه شيعه اي وارسته گرديد. فتح بن يزيد گرگاني كه داراي عقايد انحرافي بود، اين توفيق را به دست آورد تا در مسيري كوتاه يا احياناً سفر امام به اطراف سامرا همراه حضرت باشد. او نيز از پرتو هاي درخشان هدايت امام برخوردار شد و با پي بردن به اشتباهات خويش، به امامت آن حضرت اعتقاد يافت.

عبدالله بن هُليل قائل به امامت عبدالله افطح بود، تا آنكه روزي در سامرا با امام ديداري كوتاه داشت و به لطف همين ملاقات، از اعتقادش برگشت و فهميد عبدالله افطح چنين لياقتي ندارد.

يزدار مسيحي كه شاگرد بختيشوع بود نيز در يكي از گذرگاه هاي سامرا به امام برخورد و او هم با مشاهده حقايقي از جانب امام هادي(ع)، از ضلالت دست برداشت و شهادتين بر زبان جاري كرد.

مردي از اهل اصفهان كه براي دادخواهي به سامرا آمده بود، مشاهده كرد مردم در خيابان صف كشيده اند تا مردي از دودمان علوي را ببينند. چون امام از برابرش عبور كرد، مجذوب سيما و شخصيت حضرت گشت و جرقه محبّت امام در قلبش افكنده شد و جزء حاميان عترت نبيّ اكرم گشت.

فتح بن خاقان كه وزير عصر عباسي به شمار مي آمد، بر اثر همين رفت و آمد ها در زمره شيعيان قلمداد شد. [1] .

اين گونه وقايع براي دشمنان قابل تحمل نبود و درباريان فرومايه براي مخدوش جلوه دادن سيماي امام به تكاپو مي افتادند. يكي از اين كارگزاران، پس از مشاهده تجليل خدمتكاران در مقابل امام، خطاب به متوكل گفت: هيچ فردي در خانه ات نيست، مگر آنكه در خدمت او است: يكي برايش پرده بالا مي زند و ديگري در را مي گشايد و اگر مردم چنين صلابتي را ببينند، خواهند گفت: اگر متوكل او را سزاوار خلافت نمي دانست، با وي چنين رفتار نمي كرد. او را تنها بگذار تا خود پرده هاي خانه را كنار زند و همچون ديگران راه رود تا منزوي شود. متوكل تصميم گرفت اين پيشنهاد را عملي سازد. سعايت كننده كه مأموريت داشت گزارش اين بي اعتنايي را به متوكل بدهد، مي گويد: علي بن محمد(ع) وارد منزل شد، در حالي كه خدمتكاري نداشت، ولي در اين هنگام بادي وزيد و پرده را كنار زد و او گذشت. وقتي متوكل متوجه اين كرامت شد گفت، ما نمي خواهيم باد خدمتكار او باشد. پس همچون گذشته خودتان پرده را بالا بزنيد.

متوكل در اقدام كينه توزانه ديگري در مراسم عيد فطر دستور داد تمامي بني هاشم از جلوي او رژه بروند و انگيزه اش اين بود كه از شكوه و جلالت امام هادي بكاهد. پياده روي امام در بيابان و هواي گرم وخشك دشوار بود و عرق و گرد و غبار بر سيماي امام عارض شد. متوكل براي آزردن امام سرعت قدم هاي اسب را تندتر كرد و آن حضرت در چنين شرايط فرساينده اي به زحمت افتاد. بسياري از علويان نزد امام از اين وضع شكايت كردند. آن حضرت هم به پيشگاه خداوند شكايت كرد و گويا فرمود: خدايا! عمرش را قطع كن، سه روز طول نكشيد كه متوكل به هلاكت رسيد. [2] .

هر چه تنگناها افزوده مي شد، محبوبيت امام نزد مردم افزايش مي يافت و تيرگي هاي عباسي مانع پرتو افشاني حضرت نبود. ابوالقاسم فرزند ابوالقاسم به نقل از خدمتكار امام هادي مي گويد: متوكل از رفت و آمد مردم به خانه امام علي بن محمد و ديدار با حضرت جلوگيري مي كرد. روزي كه امام در منزل متوكل بود، من از خانه بيرون آمدم و ديدم گروهي از شيعيان بيرون خانه نشسته اند. وقتي علت توقف آنان را پرسيدم، جواب دادند منتظر بازگشت سرورمان هستيم كه او را ببينيم و به محضرش سلامي عرض كنيم و بازگرديم. [3] .


پاورقي

[1] اعلام الوري، ص346؛ بحارالانوار، ج50، ص144 ـ 145.

[2] منتهي الآمال، ج2، ص679؛ تحليلي از زندگي و زمان امام علي النقي، قوام الدين وشنوي، ص35.

[3] بحارالانوار، ج50، 148.