بازگشت

خرافه زدايي


در دوره زمامداري متوكل عباسي، فرهنگ ناب ديني راه انحطاط پيش گرفته بود. حنبلي ها پس از يك دوره انزوا، در جامعه حضور فعال يافتند و به نشر افكار و عقايد خود مشغول شدند. در نظر اين گروه، تعبد به گذشته و هر آنچه در قالب و به نام گذشتگان عرضه مي شد، ارزشمند و بهره گيري از عقل در فهم آيات و روايات نكوهيده بود و چه بسا جرمي همسان گناه زنديقان داشت. مبارزه گسترده متوكل با معتزله و شيعه، در واقع مبارزه با خردگرايي بود؛ چه اين دو گروه هوادار نقد و نظر در روايات و به ويژه احاديث مربوط به عقايد بودند و هر چيز را بدون چون و چرا نمي پذيرفتند. از پيامد هاي اين تفكر، تكفير، خشونت، تفرقه افكني، رواج ظاهر گرايي، گسترش خرافه و روايات مجعول به نام پيامبر و صحابه او بود. بازار فال گيران، ستاره شناسان، شعبده بازان، قصه سرايان و غاليان در اين دوره گرم شد. قصه پردازان با نقل روايت هاي مجعول و برگرفته از تورات تحريف شده، مردم را سرگرم و مردم نيز به آنان كمكهاي مالي مي كردند.

ماجراي زير نمونه اي از رواج خرافه گرايي و حماقت عوام در اين دوره است:

روزي شاعري در يكي از معابر بغداد نان مي خورد. عثمان وراق او را ديد و گفت شرم نداري؟ شاعر پاسخ داد: تو اگر در طويله گاوان باشي، خجالت مي كشي كه جلوي چشم آنها غذا بخوري؟ گفت: نه.

شاعر گفت: اكنون باش تا به تو بفهمانم كه اينان گاوند. سپس ايستاد و شروع كرد به موعظه و سخن پردازي، و جمعيت زيادي گرد آمدند. آن گاه گفت: اي مردم! اين روايت متواتر است كه هر كس زبانش به نوك بيني اش برسد، به جهنم نمي رود. در اين موقع گويي فرمان صادر شده باشد، حاضران بي استثنا زبان را بيرون آوردند و سعي كردند زبانشان را به نوك بيني شان برسانند. [1] .

در اين فضا، روايت هاي ساختگي و نادرست به ميان شيعيان راه يافت. از اين رو، امام هادي (ع) براي پاسداري از فرهنگ اسلامي كه توأم با عقلانيت و انديشه ورزي است، به مبارزه با خرافه پرداخت. آن حضرت روايات درست و نادرست گذشتگان را غربال مي كرد و سره را از ناسره باز مي شناساند. او روايت ها را نقد مي كرد و احاديث مبهم و يا متشابه و رمز گونه را براي مردم شرح مي داد.

از موضوعات رايج در آن دوره، عقيده به شانس و يا شوم شمردن برخي از اشيا بود. اين موضوع ريشه در عقايد جاهلي و جبرگرايان داشت. اين تفكر انسان را به منفي گرايي و تسليم و ركود و بي تفاوتي مي كشاند و راه ابتكار و اقدام و فعاليت و تلاش مي بندد و انسان به جاي ريشه يابي مشكلات، آن را به عوامل موهوم نسبت مي دهد، امام هادي (ع) اين تفكر را شرك و گناه شمرد كه باورمند به آن بايد از آن توبه كند و فرد و جامعه مبتلا به آن را سزاوار مجازات دانست. به اين روايت توجه فرماييد:

حسن بن مسعود گفت: خدمت حضرت ابي الحسن علي بن محمد (ع) در آمدم؛ در حالي كه انگشتم خراشيده و سواري با من برخورد كرده و شانه ام را آزرده و پاره اي از جامه هايم دريده شده بود. گفتم: وه، چه روز شومي! خدا شرت را از من بگرداند. امام (ع) فرمود: اي حسن! تو هم كه نزد ما رفت و آمد داري، گناه را برگردن ديگري مي نهي كه گناهي ندارد؟ حسن گويد: دانستم كه خطا كردم و گفتم: اي سرورم! از خداوند آمرزش خواهم. فرمود: اي حسن! روز ها را چه گناهي باشد كه چون شما به سزاي اعمالتان رسيد، آنها را شوم شماريد. گفتم: اي پسر رسول خدا! من (از اين پس)هماره از خدا طلب آمرزش طلبم و استغفرالله گويم و اين توبه من است (كه ديگر تكرار نكنم) و امام (ع) فرمود: به خدا، سودي به شما مي بخشد بلكه به سبب نكوهشي كه بر بي گناهي رانديد، شما را كيفر دهد.

اي حسن! آيا نمي داني كه پاداش دهنده و كيفر كننده و سزا دهنده به اعمال، در دنيا و آخرت فقط خداست. عرض كردم. بلي، اي سرور من! امام (ع) فرمود: پس هرگز بر خلاف اين (اعتقاد و يقين) مرو و براي روزها شأن و اثري در رد حكم خداوند قائل مشو. گفتم، به چشم سرورم. [2] .

يعقوب بن يزيد از يكي از ياران ما گزارش كرده: روز چهارشنبه بر امام ابوالحسن وارد شدم و او حجامت مي كرد. گفتم: مردمان حرمين (مدينه و مكه) از پيامبر روايت مي كنند: هر كس در روز چهارشنبه حجامت كند و دچار پيسي مي شود، جز خود كسي را سرزنش نكند. امام فرمود: همانا پيسي بر كسي عارض شود كه مادرش در حالت عادت زنانگي به او حامله شده باشد. [3] .

صقر بن ابي دلف، از شيعيان امام، بر اين گمان بود كه مقصود از روز ها در اين روايت مشهور كه مي گويد: «با روزها دشمني نكنيد كه با شما دشمن خواهند بود» ، شب و روز است و اين روايت شاهد بر باورهاي منجمان و فال گيران است كه تقدير انسان را بسته به گردش شب و روز و ماه و ستارگان و انسان را در برابر آن دست بسته مي دانند. صقر بن ابي دلف گويد: در بازداشتگاه امام هادي (ع) به ديدارش رفتم. گفتم: آقاي من! روايتي از پيامبر (ص) وارد شده كه معناي آن را نمي فهمم.

امام فرمود: كدام است؟

گفتم: فرمايش پيامبر: «لاتعادوا الايّام فتعاديكم» ، معنايش چيست؟

امام فرمود: بله، مراد از روز ها مادامي كه آسمان و زمين بر پاست، ما اهل بيت هستيم. شنبه نام پيامبر است، يكشنبه بنام اميرالمؤمنين، دوشنبه به نام حسن و حسين، سه شنبه به نام علي بن حسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد، چهارشنبه به نام موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و من، پنجشنبه به نام فرزندم حسن و جمعه نام فرزند فرزندم است كه گروه اهل حق به گرد او فرآيند و او كسي است كه زمين را پس از آنكه از ظلم و جور آكنده شد، از عدل و داد پر خواهد كرد. اين است معناي ايام. پس با آنان در دنيا دشمني نورزيد كه در قيامت با شما دشمن خواهند بود. امام پس فرمود: وداع كن و از اينجا بيرون رو كه به جان تو ايمن نيستم. [4] .


پاورقي

[1] الاغاني، ابي الفرج اصفهاني، ج12، ص50؛ ترجمه از تمدن اسلامي در قرن چهارم، ج2، ص87.

[2] تحف العقول، ص357؛ رهاورد خرد، ترجمه تحف العقول، پرويز اتابكي، ص502.

[3] مسند الامام الهادي، ص297.

[4] معاني الاخبار صدوق، ص123.