بازگشت

مسئله جبر و تفويض


يكي از مواردي كه در متون روايي ما مطرح شده است، مسئله جبر و تفويض و بطلان اين دو نظريه افراطي و تفريطي كلامي مي باشد.

امام هادي عليه السلام در جواب نامه اي كه اهل اهواز به وي نوشتند و مسئله ابتلاي مردم به اختلاف در دين و عقيده به جبر و تفويض را مطرح نمودند و راه چاره را طلبيدند، مطالبي را به تفصيل بيان نمودند كه مرحوم ابن شعبه حرّاني در تحف العقول به تفصيل آورده است. حضرت در ابتدا مطالبي را به عنوان مقدمه مطرح كرده و در ضمن آن به يك مسئله اساسي و ريشه اي پرداخته است و آن، تمسك به ثقلين است كه به صورتي مبسوط و مستدلّ به اثباتش رسانده است. سپس با استناد به بعضي از آيات الهي و روايات نبوي، ولايت و عظمت و مقام والاي مولي الموحدين اميرمؤمنان، علي عليه السلام را بيان و ثابت نموده است. [1] .

شايد سؤالي در اينجا به ذهن برسد كه چه ارتباطي است بين اين مقدمه و بحث جبر و تفويض؟

حضرت عليه السلام پس از بيان آن مقدمه مي فرمايد: «پيشاپيش، اين شرح و بيان را به عنوان دليل و راهنما بر آنچه كه خواسته ايم مطرح كنيم و به عنوان پشتيبان براي آنچه كه در صدد بيان آن هستيم كه همان مسئله جبر و تفويض و امر بين اين دو است، آورديم.» [2] .

شايد امام عليه السلام خواسته اند با ذكر اين مقدمه راه حلّ ريشه اي و اساسي را مطرح نمايند كه اگر به ثقلين تمسك مي گرديد و به سفارشات نبي اكرم صلي الله عليه و آله عمل مي شد، هيچ گاه جامعه مسلمانان، دچار چنين تشتت و تفرقه اي نمي گرديد و مبتلا به هيچ گونه انحرافي نمي شد.

امام هادي عليه السلام پس از اين مقدمه، به اصل مطلب مي پردازد و با استناد به كلام نوراني امام صادق عليه السلام كه فرموده اند: «لا جَبْرَ وَلا تَفْويضَ ولكِنْ مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْن؛ [3] نه جبر است و نه تفويض بلكه جايگاهي است بين آن دو جايگاه.» شروع به طرح جواب مي فرمايد و هر دو نظريه را باطل، و نظريه صحيح را امري بين آن دو مي داند و نظر قرآن را شاهد بر صدق چنين مقالي مي داند و باز براي تثبيت مسئله به كلام امام صادق عليه السلام استناد كرده و مي فرمايد: «اِنَّ الصّادِقَ سُئِلَ هَلْ اَجْبَرَ اللّه ُ الْعِبادَ عَلَي الْمَعاصي؟ فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام هُوَ اَعْدَلُ مِنْ ذلِكَ. فَقيلَ لَهُ: فَهَلْ فَوَّضَ اِلَيْهِمْ؟ فَقالَ عليه السلام: هُوَ اَعَزُّ وَاَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذلِكَ؛ [4] از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه آيا خداوند، بندگان را بر انجام معاصي، مجبور مي كند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل تر از اين است كه چنين كند.

[5] سپس از حضرت عليه السلام سؤال شد كه آيا خداوند بندگان را به خود واگذاشته و كار را يكسره به آنها سپرده است؟ حضرت فرمودند: خداوند عزيزتر و مسلط تر از آن است كه چنين كند.»

آن گاه مي فرمايد: از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «النّاسُ فِي القَدَرِ عَلي ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: رَجُلٌ يَزْعَمُ اَنَّ الاَْمْرَ مُفَوَّضٌ اِلَيْهِ فَقَدْ وَهَنَ اللّه َ في سُلْطانِهِ فَهُوَ هالِكٌ وَرَجُلٌ يَزْعَمُ اَنَّ اللّه َ جَلَّ و عَزَّ اَجْبَرَ الْعِبادَ عَلَي الْمَعاصي وَكَلَّفَهُمْ ما لا يُطيقُون فَقَدْ ظَلَمَ اللّه َ في حُكْمِهِ فَهُوَ هالِكٌ وَرَجُلٌ يَزْعَمُ اَنَّ اللّه َ كَلَّفَ الْعِبادَ ما يُطيقُونَ وَلَمْ يُكَلِّفْهُمْ مالا يُطيقُونَ فَاِذا أَحْسَنَ حَمَدَ اللّه َ وَاِذا أساءَ اِسْتَغْفَرَ اللّه َ؛ فَهذا مُسْلِمٌ بالِغٌ؛ [6] مردم در چگونگي اعتقاد به «قدر» سه دسته اند: گروهي بر اين باورند كه كارها، همه به آنان واگذار شده است. اينان خداوند را در تسلطش سست دانسته اند؛ لذا اين گروه در هلاكت اند. و گروهي گمان دارند كه خداوند، بندگان را بر انجام گناهان، مجبور مي كند و آنان را به چيزهايي مكلف كرده است كه طاقت انجام آن را ندارند. اينها خداوند را در حكمش، ظالم دانسته اند و به خاطر همين، به هلاكت خواهند رسيد. و گروهي چنين معتقدند كه خداوند، بندگان را به قدر طاقت آنها مكلّف نموده است و به آنان بيش از طاقتشان دستور و فرمان نمي دهد. [اينها افرادي هستند]كه اگر كار نيكي انجام دهند سپاس خداوند را به جاي مي آورند و اگر كار بدي از آنان سرزند، از خداوند طلب بخشش مي كنند. اينان به اسلام حقيقي دست يافته اند.»

پس از اين، امام عليه السلام با توضيح بيشتر مسئله جبر و تفويض را بيان كرده، خطا بودن هر دو را تبيين مي كند. حضرت مي فرمايد: «فَاَمّا الْجَبْرُ الَّذي يَلْزَمُ مَنْ دانَ بِهِ الْخَطَأَ فَهُوَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّه َ جَلَّ وَعَزَّ أجْبَرَ الْعِبادَ عَلَي الْمَعاصي وعاقَبَهُمْ عَلَيْها وَمَنْ قالَ بِهذَا الْقَوْلِ فَقَدْ ظَلَمَ اللّه َ في حُكْمِهِ وَكَذَّبَهُ وَرَدَّ عَليْهِ قَوْلَهُ «وَلا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا»

[7] وَقَوْلَهُ «ذلكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَاَنَّ اللّه َ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيد» [8] [9] اما قول به جبر كه معتقد به آن دچار خطاست، قول كسي است كه گمانش بر اين است كه خداوند، بندگان را بر انجام معصيتها مجبور كرده است و در عين حال، آنان را بر ارتكاب معاصي، عقوبت مي كند. كسي كه بر اين باور باشد، به خداوند نسبت ستمكاري در حكمش داده است وكلام خداوند در قرآن چنين چيزي را تكذيب كرده و مردود دانسته است [آنجا كه خداوند مي فرمايد]: «پروردگارت به هيچ كس ظلم نمي كند» و نيز مي فرمايد: «اين (رسوايي در دنيا و عذاب سوزان در آخرت)به خاطر آن چيزي است كه دستانت از پيش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمي كند.»

و در مورد تفويض مي فرمايد: «وَاَمَّا التَّفْويضُ الَّذي اَبْطَلَهُ الصّادِقُ عليه السلام وَاَخْطَأَ مَنْ دانَ بِهِ وَتَقَلَّدَهُ فَهُوَ قَوْلُ الْقائِلِ: إنَّ اللّه َ جَلَّ ذِكْرُهُ فَوَّضَ إِلَي الْعِبادِ اخْتِيارَ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ وَأَهْمَلَهُمْ؛ [10] و اما قول به تفويض كه امام صادق عليه السلام آن را باطل كرده است و كسي كه معتقد بدان باشد، در خطاست، قول كسي است كه مي گويد: خداوند اختيار امر و نهي خود را به بندگان سپرده است و آنان را رها كرده است.»

«فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّه َ تَعالي فَوَّضَ اَمْرَهُ وَنَهْيَهُ إلي عِبادِهِ فَقَدْ أَثْبَتَ عَلَيْهِ الْعَجْزَ وَأَوْجَبَ عَلَيْهِ قَبُولَ كُلِّ ما عَملُوا مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ وَأَبْطَلَ أَمْرَ اللّه ِ وَنَهْيَهُ وَوَعْدَهُ وَوَعيدَهُ، لِعِلَّةِ مازَعَمَ اَنَّ اللّه َ فَوَّضَها اِلَيْهِ لاَِنَّ الْمُفَوَّضَ اِلَيْهِ يَعْمَلُ بِمَشيئَتِهِ، فَاِنْ شاءَ الْكفْرَ أَوِ الاْيمانَ كانَ غَيْرَ مَرْدُودٍ عَلَيْهِ وَلاَ مَحْظُورٍ...؛ [11] پس كسي كه گمان دارد كه خداوند امر و نهيش را به بندگانش واگذاشته است، عجز و ناتواني را بر خدا ثابت كرده است و پذيرش هر عملي را كه انجام مي دهند، چه خوب باشد و چه بد، بر خداوند واجب دانسته است. و امر و نهي و وعده و وعيد خدا را باطل شمرده است؛ زيرا گمانش بر اين است كه خداوند همه اينها را بر او واگذاشته است؛ چون كسي كه كارها بدو سپرده شده، به خواست خود كارها را انجام مي دهد. پس اگر كفر را برگزيند يا ايمان را بپذيرد، نه ايرادي بر او وارد است و نه منعي.»

امام هادي عليه السلام پس از ابطال هر دو نظريه افراطي و تفريطي، قول حق و نظر صائب را كه «امر بين الامرين» مي باشد مطرح مي نمايد: «لكِنْ نَقُولُ: إِنَّ اللّه َ جَلَّ وَعَزَّ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَمَلَّكَهُمْ اِسْتِطاعَةَ تَعَبُّدِهِمْ بِها، فَاَمَرَهُمْ وَنَهاهُمْ بِما اَرادَ، فَقَبِلَ مِنْهُمُ اتِّباعَ أَمْرِهِ وَرَضِيَ بِذلِكَ لَهُمْ، وَنَهاهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَذَمّ مَنْ عَصاهُ وَعاقَبَهُ عَلَيْها؛ [12] لكن ما معتقديم كه خداوند با جلالت و عزيز، خلق را به نيروي خود آفريد و توانايي پرستش خود را به آنان داد و بدان چه خواست، آنان را امر و نهي كرد. پس پيروي آنان از امرش را قبول نمود و بدان راضي شد و آنان را از نافرماني خود بازداشت و هر كسي را كه مرتكب نافرماني او شد، نكوهش كرد و به خاطر نافرماني، عقوبت نمود.»


پاورقي

[1] تحف العقول، ابن شعبه حرّاني، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، صص339 ـ 338.

[2] همان، ص340.

[3] همان.

[4] همان.

[5] معني اين كلام، اين است كه اگر قائل به جبر شويم، بايد بگوييم كه ـ العياذ باللّه ـ خداوند، ظالم است، در حالي كه خود قرآن مي فرمايد: «وَلا يَظْلِمْ رَبُّكَ اَحَدا» (كهف/49).

[6] همان.

[7] كهف/49.

[8] حج/10.

[9] همان، ص341.

[10] همان، ص342.

[11] همان، ص344.

[12] همان.