بازگشت

مجسمه و مشبهه


از جمله عقايد و باورهاي انحرافي كه در ميان مسلمانان وجود داشت و حتي گاه ميان شيعيان هم رسوخ كرده بود و بر اساس بعضي اخبار كه به ما رسيده است، در زمان امام هادي عليه السلام موجب اختلاف و دو دستگي در ميان شيعه شده بود، باور به جسم بودن خدا و يا باور به اينكه خداوند قابل رؤيت مي باشد، بوده است.

شايان ذكر است كه فرهنگ و آموزه هاي شيعه به لحاظ اينكه سرچشمه اي زلال و پاك دارد، هميشه به دور از هر گونه كژي بوده، محتواي آن موجب فخر و مباهات هر شيعي مي باشد؛ ولي گاه به عللي كه گفتار پيرامون آن خود تحقيقي جدا را مي طلبد، بعضي باورها به ميان شيعيان رسوخ كرده است كه موجب افترا و تهمت به اصل شيعه شده است؛ لذا ائمه ما و به تبع بزرگان ما هميشه با باورهاي انحرافي به مبارزه برخاسته اند تا هر نوع غبار را از چهره شيعه اصيل بزدايند.

مرحوم صدوق در ابتداي كتاب توحيد خود مي گويد: «آنچه باعث شد كه من دست به تأليف چنين كتابي بزنم نسبتهاي ناروايي بود كه بعضي مخالفين به شيعه مي دادند كه اينان قائل به تشبيه و جبر مي باشند...؛ لذا با تقرّب جستن به خداوند متعال، دست به تأليف اين كتاب در راستاي توحيد و نفي تشبيه و جبر زدم.» [1] .

پس اين، مسئله اي نبود كه ائمه طاهرين به سادگي از آن بگذرند؛ چه اين كه اين نوع باورها با اصل اساسي توحيد در تعارض و تقابل بود.

صقر بن ابي دلف از امام هادي عليه السلام در مورد توحيد سؤال مي كند، حضرت مي فرمايد: «إنَّهُ لَيسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ جِسْمٌ وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يَابْنَ [أبي] دُلَفِ إنَّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ واللّه مُحدِثُهُ وَمُجَسِّمُهُ؛ [2] كسي كه گمان كند كه خداوند جسم است، از ما نيست و پروردگارا! گمانهاي متوهّمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان [به دامنه اوصافت] نرسيد و زبان توصيف گران از كار افتاد و ادعاهاي مبطلان نابود گشت؛ زيرا فرّ و شكوهت بالاتر از آن است كه [خرد انساني را] تصوّر آن باشد.

ما در دنيا و آخرت از او بيزار هستيم. اي پسر ابي دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن جسميّت داده است.»

و نيز سهل بن زياد از ابراهيم بن محمد همداني نقل مي كند كه به امام هادي عليه السلام چنين نوشتم كه دوستان شما در اين شهر در توحيد اختلاف دارند. بعضي مي گويند كه خداوند، جسم است و بعضي ديگر مي گويند كه او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: «سُبْحانَ مَنْ لاَ يُحَدُّ وَلا يُوصَفُ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَي ءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليم؛ [3] منزه است آن كه محدود نيست و به وصف در نيايد، چيزي مانند او نيست و او شنوا و دانا است.»

همچنين از سخنان برخي افراد چنين برمي آيد كه عقيده داشتند خداوند قابل رؤيت مي باشد و با ديدگان مي توان او را ديد. ائمه عليهم السلام با اين طرز تفكر نيز به مقابله پرداختند. از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: «جاءَ حِبْرٌ إلي أميرِ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام فَقالَ: يا أَميرَ الُؤْمِنينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حينَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ وَيْلَكَ ما كُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ اَرَهُ. قالَ: وَكَيْفَ رَأَيْتَهُ؟ قالَ وَيْلَكَ لاَ تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ في مُشاهِدَةِ الاَْبْصارِ وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْيمانِ؛ [4] يكي از احبار نزد امير مؤمنان آمد و از حضرت پرسيد كه آيا هنگام پرستش الهي، خدايت را ديده اي؟ حضرت فرمود: واي بر تو! من پروردگاري را كه نديده باشم، پرستش نكرده ام. باز سؤال نمود چگونه او را ديده اي؟ فرهنگ و آموزه هاي شيعه به لحاظ اينكه سرچشمه اي زلال و پاك دارد، هميشه به دور از هر گونه كژي بوده، محتواي آن موجب فخر و مباهات هر شيعي مي باشد

حضرت فرمود: واي بر تو! چشمها هنگام نظر افكندن او را درك نمي كنند، بلكه دلها با حقايق ايمان او را مي بينند.»

احمد بن اسحاق نامه اي به حضرت هادي عليه السلام مي نويسد و از آن حضرت در مورد رؤيت خدا و اختلاف مردم در اين باره سؤال مي كند كه حضرت به صورتي مستدلّ و منطقي، رؤيت الهي را مردود دانسته، قائل شدن به ديدن خداوند با چشمان را قول به تشبيه مي داند. [5] .

از آن حضرت جملاتي نوراني حاكي از عظمت و بزرگي آفريدگار جهان و معرفت امام عليه السلام نسبت به خداوند متعال نقل شده است. سهل بن زياد گويد كه آن حضرت چنين فرمود: «إلهي تاهَتْ اَوْهامُ الْمُتَوَهِّمينَ وَقَصُرَ طُرَفُ الطّارِفينَ وَتَلاشَتْ اَوْصافُ الْواصِفينَ وَاضْمَحَلَّتْ اَقاويلُ الْمُبْطِلينَ عَنِ الدَّرَكِ لِعَجيبِ شَأْنِكَ أَوِ الْوُقُوعِ بِالْبُلُوغِ اِلي عُلُوِّكَ، فَاَنْتَ فيِ الْمَكانِ الَّذي لا يَتَناهي وَلَمْ تَقَعْ عَلَيْكَ عُيُونٌ بِاِشارَةٍ وَلا عِبارَةٍ هَيْهاتَ ثُمَّ هَيْهاتَ يا اَوَّليُّ، يا وَحدانيُّ، يا فَرْدانِيُّ، شَمَخْتَ فِي الْعُلُوِّ بِعِزِّ الْكِبْرِ، وَارْتَفَعْتَ مِنْ وَراءِ كُلِّ غَوْرَةٍ وَنَهايَةٍ بِجَبَرُوتِ الْفَخْرِ؛ [6] پروردگارا! گمانهاي متوهّمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان [به دامنه اوصافت] نرسيد و زبان توصيف گران از كار افتاد و ادعاهاي مبطلان نابود گشت؛ زيرا فرّ و شكوهت بالاتر از آن است كه [خرد انساني را] تصوّر آن باشد. تو در جايي هستي كه انتها ندارد و هيچ چشمي نمي تواند تو را بنگرد و هيچ عبارتي را توان توصيف تو نيست. چقدر دور است [انديشه هاي انسان از درك مقام والايت]اي سر منشأ هستي! اي يگانه! تو در لباس عزت و كبريايي خود فراتر از هر نيرويي هستي و با جبروت خود بالاتر از تيررس هر انديشمند تيزيابي قرار داري.» [7] .


پاورقي

[1] همان، صص18 ـ 17.

[2] همان، ص104، ح20.

[3] همان، ص100، ح9؛ كافي، ج1، ص156، ح5.

[4] توحيد، ص109، ح6.

[5] همان، ص109، ح7.

[6] همان، ص66، ح19.

[7] ترجمه از كتاب زندگاني امام علي الهادي عليه السلام، باقر شريف قرشي، دفتر انتشارات اسلامي، ص112.