بازگشت

سامرا پيش از ميرزاي مجدد


آن روزها با وجود آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و با آن همه پيشينه تاريخي و... سرزمين سامرا به بوته فراموشي سپرده شده بود و تنها به عنوان يك شهر تاريخي و كهن، اسمي از آن مطرح بود و بس.

شهري كه روزگاري سه امام معصوم عليهم السلام را در برداشت و اسمش زينت بخش محافل محدثان و فقيهان بزرگ گشته و شهرتش زمين و زمان را درنورديده بود، آن روزها، جز نام از آن خبري نبود.

با وجود آن همه پيشينه پاك و تابناك، آن روزها از سامراي قديم صحبتي در ميان نبود و ديگر سامرا را كسي ناحيه مقدسه نمي خواند، بلكه شهري در دست اغيار، اسير بود. حريم مقدس عسكريين عليهماالسلام خراب آباد گدايان و سيه بختان شده بود، چنان كه گداي سامرا در زبانها مثل گشت و مشكل مي شد كسي يافت كه از اين همه غربت و غم قصه اي در دل نداشته باشد. غبار اين غربت چشمهاي شيعيان را آزار مي داد تا اين كه سيد جليلي از فقيهان نامدار، قيام كرد و با هجرت



[ صفحه 130]



خويش از نجف به سامرا، شهر را دوباره احيا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتي عسكريين عليهماالسلام زدود و ديده ي ديدآوران را معطوف آن آستان مقدس ساخت و به پاس اين بزرگداشت، چه توفيق هاي بزرگي كه خدا رفيقش ساخت چنان كه نام ميرزاي بزرگ شيرازي جاودانه شد و يادش تا ابد زنده و پايدار ماند.

هر آن كه جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست

كه آشنا سخن آشنا نگه دارد. [1] .

ميرزاي بزرگ كه به حق مجدد مذهب ناميده شده است و هميشه دل به سوي حضرت دوست داشت و خود را جز غلام خانه زاد حضرت مهدي نمي دانست.

آنهايي كه دايره ي تنگ و تاريك مقام جويي و رياست طلبي بودند نمي توانستند اين هجرت ميرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگويند: آقا چرا نجف را ترك مي كنيد، اينجا باشيد براي شما بهتر است.

اما ميرزاي بزرگ، كه دلش با مهر مهدي (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) مهد نور و فضيلت، خانه خير و خلوص بود، در سر سوداي عشق داشت و بس. و نمي توانست آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و ناحيه مقدسه را در غربت ببيند و آرام نشيند، تنها به راه افتاد



[ صفحه 131]



و ديار دوست را در پيش گرفت و رفت.

در خصوص سامراي پيش از ميرزا قدس سره و تأثير اين هجرت در ساختار اجتماعي و فرهنگي آن شهر، چنين مي نويسند:

ورود ميرزا به ديار عسكريين، به آن حيات علمي و فرهنگي بخشيد و روح تازه اي در كالبد اين شهر غريب و مظلوم، دميد. قبل از آن، سامرا در انحصار اهل سنت بود. ميداني بود براي رقابت عشاير و تعصبات قبايل. شيعه و زوار امامان امنيت نداشتند و جوار حضرت هادي و عسكري با فرهنگ شيعي و علوم آن بيگانه بود. آمدن ميرزا سبب شد كه اين شهر از الطاف الهي بهرمند شود و جويباري عظيم، از نهر جاري حوزه و ميراث عظيم آن، در اين شهر جريان يابد. طلاب، گروه گروه از اقطار عالم اسلام براي كسب دانش به سرزمين مقدس عسكريين سرازير شدند. محافل علمي و مدارس آيات در آن برپا شد تا جايي كه به گفته ي مرحوم حرز الدين:

«هجرت به سامرا در ايام ميرزا، در عرض هجرت به نجف معمول شد و تدريس دروس مقدمات و علون عالي، علاوه بر درس ميرزا، فراوان شد.»

به تعبير تذكره نويس و مورخ بزرگ شيعي، مرحوم سيد محسن امين:

- در ايام ميرزا مركز علمي به سامرا انتقال يافت، در



[ صفحه 132]



نتيجه، سامرا به پرورشگاه بزرگان علم، ادب، حديث و فلسفه تبديل شد.

- سامرا به مركزي علمي و فرهنگي تبديل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش را تربيت كرد و نوابغ و استوانه هاي دين از آن فارغ التحصيل شدند. [2] .


پاورقي

[1] ديوان حافظ.

[2] مجله حوزه، شماره ي 51 - 50، ص 84 به بعد.