بازگشت

غلامان حبشي


در «دمعة الساكبه» به نقل از «ثاقب المناقب» آمده است:

بلطون حاجب گويد:

براي متوكل پنجاه غلام از حبشه آوردند، او دستور داد با آنها نيكي كنند. بعد از يك سال حاجب گفت: من در مقابل متوكل ايستاده بودم، حضرت امام هادي عليه السلام وارد شد و در مجلس نشست. متوكل دستور داد آن پنجاه غلام حبشي را حاضر كردند. وقتي چشمشان به حضرت امام هادي عليه السلام افتاد، همه به سجده افتادند.

متوكل فوري از جاي خود حركت كرد و پشت پرده پنهان شد و حضرت امام هادي عليه السلام نيز حركت فرمود و تشريف برد.

متوكل گفت: واي بر تو اي بلطون! اين غلامان چه كردند؟!

گفتم: به خدا سوگند! من ندانستم.



[ صفحه 34]



گفت: از خود آنها سؤال كن.

وقتي از غلامان سؤال كردم، گفتند: اين همان كسي است كه سالي يك مرتبه نزد ما مي آيد و معالم دين ما را به ما تعليم مي دهد و ده روز نزد ما مي ماند.

متوكل دستور داد كه همه ي آنها را سر بريدند.

بلطون گفت: شب هنگام خدمت حضرت امام هادي عليه السلام رسيدم، فرمود: امروز متوكل با آن غلامان چه كرد؟

عرض كردم: تمام آنها را به قتل رسانيد.

فرمود: ميل داري آنها را ببيني؟

عرض كردم: آري.

فرمود: در پس پرده داخل شو.

چون داخل شدم، ديدم تمام آنها نشسته اند و مقابلشان ميوه است و ميل مي نمايند.