بازگشت

عفو بي كران


راوي گويد: بريحه ي عباسي كه در مكه و مدينه اهل نماز و دعا بود، براي متوكل نوشت: اگر تو را به مكه و مدينه احتياجي هست امر كن تا امام هادي عليه السلام را از اين جا خارج كنند. زيرا او مردم را به سوي خود دعوت مي كند و جمعيت زيادي



[ صفحه 58]



تابع او شده اند.

بريحه چند نامه بدين مضمون براي متوكل نوشت، متوكل يحيي بن هرثمه را با نامه اي به حضور امام هادي عليه السلام فرستاد، در آن نامه نوشت: من مشتاق لقاي تو هستم، تقاضا دارم نزد من بيايي.

متوكل به يحيي دستور داد: طوري با امام مسافرت كن كه مطابق ميل او باشد.

نامه اي هم براي بريحه نوشت كه منظور متوكل را به عرض امام برساند.

يحيي بن هرثمه به مدينه آمد و نامه ي متوكل را به بريحه داد. يحيي و بريحه هر دو سوار بر مركب شدند و به حضور امام هادي عليه السلام مشرف شدند، نامه متوكل را به آن حضرت تقديم كردند.

امام عليه السلام مدت سه روز از آنان مهلت خواست. بعد از سه روز به سوي منزل خود برگشت، اسب ها را زين كرده و بارها را بسته ديد، و آن حضرت به جانب عراق حركت كرد. بريحه براي بدرقه ي آن حضرت آمد، وقتي كه مقداري از راه طي شد، بريحه به امام عرض كرد: مي دانم شما واقفي كه من باعث شدم تا شما را به عراق ببرند، من قسم مي خورم كه اگر شكايت مرا به متوكل يا يكي از ياران خصوصي او يا پسرانش بكني، من هم خرماهاي تو را قطع مي كنم، دوستان تو را مي كشم، چشمه و قنات هاي زمين هاي تو را از بين خواهم برد، اين كارها را حتما انجام خواهم داد.

امام عليه السلام متوجه بريحه شد و فرمود: اول شكايتي كه من از تو به خدا بكنم امشب است، وقتي كه شكايت تو را به خدا بكنم، هرگز به خلق خدا از تو شكايت نخواهم كرد.

بريحه به دست و پاي امام افتاد، گريه و زاري كرد، طلب عفو نمود.

امام هادي عليه السلام فرمود: تو را عفو كردم.